۱ ـ چرا انتخابات مجلس نهم برای اصلاحطلبان[۱] مهم است؟ و چه شده که ناگهان٬ اصلاحطلبان به تکاپوی ابراز وفاداری به نظام جمهوریاسلامی و تبعیت از رهبری افتادهاند؟ تلاش نیروهای اصلاحطلب٬ برای تبیین شروط سیدمحمد خاتمی در راستای جمهوریاسلامی را چگونه باید تحلیل کرد؟ آن هم شروطی که در زمان آزادی نسبی مهدی کروبی و میرحسین موسوی نیز بیان شده بود٬ اما هرگز تا بدین حد توسط اصلاحطلبان مورد توجه قرار نگرفت؟
۲ ـ در چسبندگی نیروهای اصلاحطلب به سیستم حکومتی جمهوری اسلامی اساسا تردیدی وجود ندارد. آنها خود بارها اعلام کردهاند که اصلاحات مورد نظر آنان برای حفظ جمهوریاسلامی است و نه براندازی آن. شعار حفظ نظام توسط اصلاحطلبان٬ همانجایی است که با دیگر شعارهای آنان در تناقض قرار میگیرد: احترام به رای و نظر مردم. تاکنون هیچ اصلاحطلبی بدین سئوال ساده پاسخ نداده است که اگر نظر مردم٬ بر تغییر جمهوریاسلامی باشد٬ آنها چگونه عمل خواهند کرد؟ هر چند از خلال پاسخها در نشستهای خصوصی٬ میتوان به این نتیجه کلی رسید که بخش اعظم اصلاحطلبان در این شرایط با مردم همراه نخواهند شد.
اما قاعدتا هر نیروی سیاسی بر این امر واقف است که اصلاح امور در یک سیستم سیاسی٬ تا جایی امکان دارد. سیستم سیاسی توتالیتر٬ گاهی در شرایطی قرار میگیرد که هر نوع اصلاح و عقبنشینی از سوی دیکتاتور حاکم٬ نتیجهای جز فروپاشیدن ساختارهای حکومتی نخواهد داشت. اصلاحطلبان امروز اما٬ هنوز به این نتیجه نرسیدهاند و بر این گماناند که پس از همه اتفاقاتی که رخ داده٬ نظام سیاسی فعلی٬ هنوز قابلیت اصلاح را دارد.
مشکلی که اما دراین میان وجود دارد آن است که دوستان اصلاحطلب٬ همچون تمامی ۱۴ سال گذشته٬ اصلاحات را تنها در صندوقهای رای میجویند و جز صندوق رای و انتخابات٬ نه توجهی به دیگر لوازم اصلاح سیستم دارند و نه روشهای دیگر را مدنظر قرار میدهند[۲].
۳ـ پس از بازداشت مهدی کروبی و میرحسین موسوی٬ دو رهبر جنبش سبز٬ حجم اظهارنظرها درباره انتخابات مجلس نهم شدت گرفته است. از سویی میتوان این مساله را به نزدیک شدن به زمان انتخابات تاویل کرد٬ از دیگر سو اما نباید این احتمال را هم از نظر دور داشت که غیبت موسوی و کروبی٬ فرصتی بس گرانبها را در اختیار نیروهایی قرار داده است که به هر قیمتی ـ متاسفانه٬ حتی به قیمت معامله بر سر خونهای ریخته شده ـ خواستار حضور در قدرت هستند. حضور مهدی کروبی و میرحسین موسوی اما این فرصت را از آنها دریغ کرده بود: پشتوانه عظیم مردمی کروبی و موسوی٬ اجازه ابراز نظر از آنانی را که همواره در غیاب احزاب و گروههای منتقد و به پشتوانه انتخابات غیرآزاد٬ خود را گروه مورد موثق مردم مینامیدند٬ گرفته بود. از سویی موردی چون خجالت از حضور موسوی و کروبی٬ هزینههایی که آنان داده بودند و هزینه سنگینی که دیگر نیروهای اصلاحطلب پرداخته بودند٬ آنان را از ابراز تمایلات قلبی خویش٬ بازداشته بود.
اکنون اما با بازداشت موسوی و کروبی٬ بهترین فضا در اختیار چنین نیروهایی ـ که در راس آنها مجمع روحانیون مبارز است ـ قرار گرفته:از سویی با بالا بردن پرچم اصلاحطلبی و مدعی بودن نسبت به حمایت از موسوی در انتخابات و حضور چندین ساله مهدی کروبی در دبیرکلی چنین تشکلی٬ از اعتبار آنان به نفع خود استفاده میکنند و از سوی دیگر٬ با حضور در انتخابات و “تجدید بیعت با رهبر جمهوریاسلامی”٬ جای پای خود را در سیستم حکومتی محکمتر از پیش میکنند.
این مساله همان حلقه مفقودهای است که باید در آن به جستوجو درباره عدم واکنش اصلاحطلبان نسبت به بازداشت موسوی و کروبی٬ پرداخت. افرادی همچون سیدمحمد خاتمی و محمد موسویخویینی٬ هنوز دارای پشتوانه مردمی هستند. حضور افرادی چون مجید انصاری٬ موسویلاری٬ موسوی تبریزی و… در کنار آنان٬ به عنوان مسوولان سابق جمهوریاسلامی٬ به آنان در میان حاکمیت وزن خاصی داده است: در میان احزاب اصلاحطلب٬ بلاشک کمترین هزینه را مجمع روحانیون مبارز داده است که تنها شاهد بازداشت یکی ازاعضای خود ـ محمدعلی ابطحی ـ بود. این افراد نه تنها از شیوههای مدرن برای اعتراض به حاکمیت در قبال حصر موسوی و کروبی استفاده نکردند٬ بلکه حتی از به کار بردن روشهای قدیمی علما در این زمینه نیز٬ اجتناب کردند.
۴ ـ آنچه در ایران امروز اتفاق میافتد٬ بیشباهت به سالهای آخر حکومت محمدرضا پهلوی نیست: حاکم بلامنازع خود دست به کار ساختن احزاب موافق و منتقد شده است٬ حدود و ثغور مخالفتها و چگونگی انتقاد و نهادهای مورد نقد را مشخص میکند و در این میان برخی از نیروهای سابق سیاسی نیز به یاری وی شتافتهاند.
امیرعباس هویدا٬ یکی از نخست وزیران دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد٬ از جمله سرکردگان حزب ایران نوین بود که به “اعلیحضرت” در ساختن احزاب فرمالیته کمک بسیاری کرد. باشد که امروز٬ مسوولان سابق جمهوریاسلامی اعم از رییسجمهور و دادستان کل کشور و… دست یاری “ولی مطلقه فقیه” برای ایجاد احزاب منتقد صوری را نفشارند. حزب ایران نوین در تاریخ ایران نامی به نیکی نیافت و هم طعن حکام پهلوی را شنید و هم لعن مردم را به جان خرید. احزاب و شخصیتهای سیاسی ما٬ از تاریخ درس خواهند گرفت؟
پینوشت :
۱ ـ در اینجا منظور آن دسته از نیروهای سیاسی است که انجام حداقلی از اصلاح در نظام حکومتی کشور را لازم میدانند٬ نه آنانی که اصلاحات را تنها در به دست آوردن کرسیهای قدرت توسط خود معنا میکنند
۲ ـ این همان شرایطی است که سعید حجاریان پیش از این آن را بتوارگی صندوق رای نامیده بود. وی در این زمینه نوشته بود: “صندوق رای و به طور کلی انتخابات٬ قانون اساسی٬ پارلمان٬ احزاب و حتی نهادهای مدنی برساختههای تجربه بشری هستند وباید این ابدعات را ارج نهاد٬ اما نباید آنها را تقدیس نمود و تبدیل به بت کرد چرا که بتواره شدن هر یک از اینها میتواند ما را از محتوا و مضمون آنها غافل نماید”.