زندگی زنان ایرانی با تبعیض در هم آمیخته ودر موقعیت زندانی سیاسی و عقیده بیش از مردان هم شأن خود رنج می کشند. هنگامه شهیدی به روایت برخی اوراق بازجوئی که انتشار یافته یک مورد مثال زدنی است که نشان می دهد زن زندانی سیاسی بیش از آنکه بابت اتهام سیاسی اش آزار و توهین و شکنجه بشود ناگزیر بار سنگین جهل و نادانی مردان بازجو را تحمل می کند که طی قرون تربیت شده اند تا زنان را مالکانه بنگرند و حتی در مواردی که با آنان خویشاوندی خونی ندارند، آنها را ملک خود می پندارند و نهیب شان می زنند از سر ناموس خواهی و تن به بیگانه سپردن. مراکز امنیتی ایران به جائی رسیده اند که زیست فردی زنانی را که از بی عدالتی ها مئ گویند و می نویسند مصداق اقدام علیه امنیت ملی قرار می دهند و پیش از آنکه بتوانند زن را بر کرسی اتهام سیاسی بنشانند، تن و قلب و احساسات طبیعی و زنانه اش را به محاکمه می کشند و به قتل روح و جان زن کمر می بندند.
آزادیخواهی در ایران کهنسال شده. شگفتا که مردان مزدور حکومتی همچنان کودک مانده اند و ازعقده های جنسی رنج می برند و در هر فرصتی برخی از آنان، این عقده ها را به بهانه ی بهشت و دوزخ روی سر زنان خالی می کنند وپشت سکوت تاریخی آنان مخفی می شوند . زنان زندانی همین که به چنگ شان می افتند، طعمه ای می شوند برای تسکین عقده های جنسی و در بازجوئی از زنان، اغلب این زبان جنسی است که کار می کند وبازجو به بهای در هم شکستن روح و روان زن زندانی، با این زبان، خود را ارضا می کند. سالهاست زنان زندانی در بازجوئی ها رنج و ستمی را تحمل می کنند که با عادت “خود ارضائی” بازجو در پیوند است و به اندازه ای مشمئز کننده که قابل توصیف نیست.
زنانی که در بازداشتگاهها قربانی بیماریهای جنسی مردانی می شوند که با آنها سئوال و جواب می کنند وکارت یکی از ارگانهای پلیسی و امنیتی را در جیب دارند، لزوما مورد تجاوز جنسی قرار نمی گیرند، اما به شان و شخصیت انسانی آنها به صورت غیر قابل جبرانی تجاوز می شود. زنان قربانی در منجلابی که اسمش را گذاشته اند مرحله ی تحقیقات و و کیل مدافع را به آن راه نمی دهند تنها و مظلومانه دست و پا می زنند و گاهی پس از رهائی ترجیح می دهند از آن با احدی سخن نگویند وبه عفونت منجلاب مجال ندهند تا انزجار و بیزاری را پیرامون شان انتشار دهد. اما کارد به استخوان رسیده و هر زنی در هر مقام اگر آگاه است بر این درجه از حقارت مردان بازجو باید از چند و چون آن بگوید. مشکلات و گرفتاریهای ما یکسره سیاسی نیست. زنان بیش از مردان در زندانها و بازداشتگاهها رفتار سخیف آن دسته از بیماران جنسی را تحمل می کنند که مقرر شده است از دوائر پلیسی و قضائی و امنیتی مقرری بگیرند و حافظ ارزشهای اخلاقی به سلیقه ی خود بشوند. آنها آزادانه و بی ترس از نظارت و پاسخگوئی به جای حفظ امنیت، محیط زیست را برای زنان به شدت نا امن کرده اند و در بیشتر بازجوئی های منکراتی و اخیرا سیاسی، نواامیس و شرافت و کرامت انسانی زنان زیر ضربات زبان کثیف و مستهجن مردان بیمار جنسی جریحه دار می شود. این گونه ای از تجاوز است که هنوز به درستی افشا نشده و اقدام به آن یک حرکت گستاخانه از سوی زنان را طلب می کند. جنبش مدنی به جای خود محترم است، از آن بیش افشاگری پیرامون وضعیتی است که زنان در زندانها و بازداشتگاهها زیر سلطه ی آن خرد می شوند و نظر به اینکه تن به افشاگری در باره ی آنچه تحمل می کنند نمی دهند، این لجنزار پیاپی عمیق و گسترده شده و به صورتهای گوناگون باز تولید می شود.
همه ی ما در افشای دانسته ها و شنیده های خود پیرامون این زخم چرکین اهمال کرده ایم. اما وقتش رسیده تا کار را آغاز کنیم و نگذاریم نسلهائی از زنان که دارند به واقعه نزدیک می شوند از آن بی خبر بمانند تا آن روز که قربانی اش بشوند و به تقلید از نسلهای پیش از خود سکوت اختیار کنند و به باز تولید واقعه کمک برسانند. باید از بازجوئیهائی که به بهانه ی کنترل اخلاق زنان مدت سی سال است انجام می شود و در بسیاری موارد تبدیل به فرصتی شده است تا ضمن آن مردانی خودارضائی کرده و بیماری جنسی خود را تسکین بدهند، گفت و نوشت. این تابو باید از برکت تابو شکنی های یک سال اخیر شکسته بشود و همه ی زنانی که شرم و نفرت را در این چنین بازجوئی ها تحمل کرده اند مکلف به شکستن سکوت بوده و می توانند آن شرم را که از آن رنج کشیده اند به نظمی تحمیل کنند که به بهانه ی ایجاد مدینه ی فاضله بیماران جنسی را به جان زنان انداخته و خود ترویج دهنده ی تجاوز به شرافت زنان شده است.
وکلای مدافع مانند سنگ صبور از آنچه بر زنان در بازجوئیها گذشته و می گذرد حکایتها شنیده اند. آنها نیز سکوت را بر افشاگری ترجیح داده اند. نه از ترس که از ننگ بازگوئی رفتاری که انسان دوست ندارد آن را باور کند. زنانی که به جرم کرده یا ناکرده ای توسط بازجویان بیمار بازجوئی می شوند، عموما می گویند از آنها خواسته شده تا شرح یک هماعوشی راست یا دروغ را که به ضرب شکنجه به آن اقرار کرده اند بارها و بارها تکرار کنند. چرائی این اصرار دل را به درد می آورد. زنان قربانی این شیوه از بازجوئی از حالی به حالی شدن بازجو که با شنیدن شرح روابط ( راست یا دروغ ) خود را خالی می کند، تصاویر زشت و باورنکردنی در خاطره دارند. تصاویری که وقثی به شرح آن می پردازند، خود دگرگون شده و شنونده را از انسان بودنش به بیزاری می کشاند.
بازجوئی در شب از زنان که از پیش برنامه ریزی می شود و چند بازجوی مشخص و فاسد در هر واحد، آن را ترتیب می دهند به قیمت تمام کرامت انسانی زن پایان می یابد و البته پس از آن، زن قربانی با هنجارهای حکومتی که بر طبل اخلاق می کوبد بیش از آن آشنا می شود که بتواند برای ارزشهای اعلام شده اش تره خرد کند. این حکایتها از این پس که زندگی زنان ایرانی وارد مرحله ای جدی از مداخله در امور سیاسی شده، باید و شاید که گفته و نگاشته بشود. تنها با افشای این راه و رسم بازجوئی از زنان است که می توانیم از درجات ناامنی فضای بازجوئی بکاهیم و متمرکز بشویم بر ضرورت حضور وکیل مدافع در تمام مراحل رسیدکی از لحظه ی بازداشت تا پایان رسیدگی.
نظام پلیسی و امنیتی و قضائی بی گمان این بیماران جنسی را که در جایگاه تحقیق از زنان به اتهام جرائم منکراتی و اخیرا سیاسی تکیه زده اند خوب می شناسند و لازم است پیش از راه افتادن یک مبازه ی جدی از سوی زنان، خود به پاکسازی وسیع ماموران در تمام ارگانها اقدام کرده و ضمن یک فراخوان، شکایات زنان قربانی را دریافت کنند. از طرف دیگر به عهده ی زنان است تا برای حفظ کرامت انسانی خود وارد عرصه ای از مبارزه بشوند که بر پایه ی آن آغاز تحقیقات از زنان به هر اتهام سیاسی و غیر سیاسی بدون حضور وکیل مدافع ممکن نباشد. زنان با ارسال نامه ها و طومارهائی به مدیران در سطوح بالای سیاسی می توانند این خواسته را گسترده و رسانه ای و جهانی کنند و بحثی را که سالهاست خود بر آن سرپوش نهاده اند از اختفا خارج کنند.
حتی احتمال وقوع حرکات شنیع از سوی برخی بازجویان و ضابطین بیمار که ضمن بازجوئی از زنان اتفاق می افتد کافی است تا بر ضرورت حضور وکیل مدافع حین تحقیق از زنان به هر اتهام تاکیدبشود و به آن ابعاد اجتماعی بدهند. حکومتی که ادعا می کند حافظ نوامیس زنان است، باید جواب پس بدهد به آن همه اهانت زبانی و رفتاری که بر ضد نوامیس زنان طی سی سال مرتکب شده و می شود. آیا فحش های چارواداری که نثار مردان متهم سیاسی می شود و ضمن آن از همسر، خواهر، مادر و دختر متهم با کثیف ترین کلمات یاد می کنند تا متهم را بشکنند از مصادیق تجاوز به ناموس زنان نیست که ماموران حکومتی مرتکب آن می شوند ؟ استفاده از این فرهنگ منحط زبانی یکی از مصادیق شکنجه است و در همین قانون مجازات اسلامی موجود برای مرتکب به آن مجازات تعیین شده است.
در پایان این یادداشت که فقط در آمدی است بر ضرورت ورود زنان به عرصه ی مبازه ای جدید و مشخص با افراد بیمار در مرحله ی تحقیقات، تاکید بر این است که راه ندادن به وکیل مدافع برای حضور در بازجوئی از زنانی که به هر اتهام احضار و تنها در اختیار ماموران قرار می گیرند، احتمال تجاوز کلامی و رفتاری به نوامیس و شرافت انسانی آنان را بالا می برد.لذا از نگاه نویسنده ی این یادداشت، حساس کردن مقامات بالای مملکتی به خصوص شخص رهبر نسبت به این موضوع با هر شیوه ای که بیشتر اثرگذار است فوریت دارد.