نمایش روز♦ تئاتر ایران

نویسنده
جمشید کمالی

نگاهی داریم به نمایش “منظومه مور بی ملکه” به کارگردانی ناصح کامکاری.

نگاهی به نمایش منظومه مور بی ملکه

فرار

malake.jpg

نویسنده، کارگردان و طراح صحنه و لباس:ناصح کامکاری، بازیگران: بازیگران: الهام پاوه‌نژاد، علی بی‌غم، آشا محرابی، محمد حاتمی، با همکاری بهزاد فراهانی، فرهاد آئیش، بهروز بقایی، احمد آقالو، کاظم بلوچی، احمد مهران‌فر، ساناز رحمانی، آبیدر کامکاری خلاصه داستان: یک نمایش سه اپیزودی که به موضوع مهاجرت با دستمایه قرار دادن عشق می‌پردازد. در هر کدام از اپیزودها ژانر به خصوصی استفاده شده و هر اپیزود بازیگران مختص به خودش را دارد.

ناصح کامکاری کارگردان کم کاری است. اما هر زمان که نمایشی را روی صحنه برده توانسته با اقبال عمومی و توجه منتقدان رو به رو شود. کامکاری در این نمایش می کوشد از مرز واقعیت عبور کرده و به مرز دنیای خیالات نزدیک شود.

این تلاش برای برقراری پیوند میان دو جهان ذهن و عین(‌وهم و اقعیت) در قالب یک نمایش سه اپیزودی از زمانی آغاز می‌شود که پدری به قصد دیدار دخترش به خانه همسرش که بنا بر شواهد و قرائن با او متارکه کرده است، می‌رود. اما پدر در مقابل در ورودیِ خانه متوقف می‌ماند تا باز نشدنِ در و تحقق نیافتن وعده‌یِ دیدار به عدم حضور دختر روی صحنه‌ای ختم شود که می‌کوشد به تدریج، مرز عینیت را پشت سر بگذارد و وارد وادی ذهنیت گردد. ذهنیتی که در انتها با بهره‌گیری از نظام تصویری مدنظر نمایش، خود به نوعی نشانه عینی، تبدیل و بازنمایی می‌شود.

پیمودن و امتداد این مسیر که با اپیزود نخست از نمایش “منظومه مور بی‌ملکه” آغاز می‌شود، در اپیزود دوم که با محبوس شدن دختری جوان در خانه همراه است، شدت و سرعت بیشتری می‌یابد و این روند در نهایت موجب می‌شود تا شرایط برای بازآفرینی یک جهان ذهنیِ مبتنی بر تصورات و تخیلات شاعرانه در اپیزود سوم، هموار و مهیا شود. به عبارتی دیگر باز نشدن “درِ” ورودی خانه در اپیزود اول که به عدم نمایش و حضور فیزیکی دختر روی صحنه منجر می‌شود، نقطه عزیمت نمایش به سوی خلق منطق و جهانی است که در اپیزود دوم اوج می‌گیرد و سرانجام با فاصله گرفتن از عالم واقع، در اپیزود سوم به ایجاد یک جهان انتزاعی و منفصل از پدیده‌های انضمامی، نائل می‌شود.

این سه اپیزود اگرچه به لحاظ محتوایی با یکدیگر، تنها پیوند ضمنی و غیرمستقیم دارند، اما به لحاظ بستر روایت با همدیگر ارتباط مستقل و لاینفک پیدا می کنند. شاید از آنجایی هم که کارگردان ذهنیت خلاقه ای در طراحی صحنه دارد، جمع کردن سه قصه مجزا با یک در بسته و یک کاراکتر و در نهایت دو کاراکتر، کار چندان سختی نباشد.

زیرا اگر طراحی صحنه را بخش زیرساختی زبان اجرایی به حساب آوریم، بیان دراماتیک این سه اپیزود ناهمگون در اصل همگون می نماید.

هر سه قصه در نمایش “مور بی ملکه” در خانه ای به نام زبان به هم می رسند اپیزود اول به ماجرای دختربچه ای می پردازد که پشت در بسته قرار دارد. بعد از چند ثانیه کوتاه پدر این دختر بچه در حالی که برای او یک اسباب بازی (عروسک) خریده است، به پشت در بسته خانه می رسد اما در هیچ وقت باز نمی شود و پدر و فرزند بدون این که همدیگر را ببیند، همواره دو نوع گفتمان درونی و معرفت شناختی را با هم مطرح می کنند اما آنچه از زبان و نوع ادای واژگان دختربچه برمی آید، از سن و سال کم او و حتی مشکل در تلفظ و بیان بعضی از واژگان خبر می دهد. حتی گاهی دختربچه معنی بعضی از اشیا از جمله قلاب و…. را نمی داند و پدر با اشاره های ذهنی و توصیفی چنین دنیایی را برای او وصف می کنند. اما گاهی هم چرخه عوض می شود و ابعاد معرفت شناختی دختربچه با توجه به ذهنیت سیال و مکانیسم خلاقه تخیل کودکان بر دنیای بزرگسالان (پدر) پیشی می گیرد. او در جایی خطاب به شاعری می گوید؛ آن مرد کهنه نمی توانست آن طور شعر بگوید؟ پدر هم در جواب بچه می گوید؛ مردان کهنه نمی شوند، بلکه پیر می شوند. بنابراین جریان از نوعی سادگی رئالیستی و یک اتفاق معمولی شروع می شود و در فرآیندی تکاملی به سوی دیالوگ هایی شاعرانه با رنگ و لعاب فلسفی خیز برمی دارد.

پس همان گونه که از این شیوه داستان گویی استنباط می‌شود، روایت در نمایش”منظومه مور بی‌ملکه” به غایت مرکز گریز جلوه می‌کند و این بدان معناست که روایت، خط داستانی مشخصی که بر پایه بستر علّی و معلولی منسجم و نظام‌مندی بنا شده باشد را پی نمی‌گیرد و با ایجاد گسست در ساختار روایت و گریز به پاره روایت‌های متنوع، تلاش می‌کند تا توجه تماشاگر را به لحظات، تصاویر و یا حتی جملاتی معطوف کند که در آن‌ها، زیبایی شناسی شاعرانه در اوج نمود و خودنمایی قرار دارد.

از این منظر شاید بتوان عدم ارتباط میان اپیزودها را نیز در راستای دستیابی به یک روایت شاعرانه (و نه لزوماً داستانگو) تفسیر کرد و شاید هدف از این همه تلاش و تکاپو را بتوان در نزدیک شدن به یک تئاتر شاعرانه و ناب (اگر مجاز باشیم در رابطه با تئاتر از چنین لفظی استفاده کنیم) دانست اما با همه خصایص و ویژگی‌های موجود در نمایش، سه عامل اصلی بر سر راه تحقق و بازآفرینی تام و تمام یک جهان ذهنی ناب روی صحنه‌یِ “منظومه مور بی‌ملکه” (و به نوعی تئاتر به طور کلی) مقاومت می‌کنند.