سیاوش باز برآتش

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

» نگاه هفته

سیاووش که چون “آرش” جان درتیر آزادی ایران نشاند و گشت و گشت و سرانجام در سکوت یخ زده وین بر زمین نشست، در بیستمین سال خاموشی اش بازچون “سیاوش” بر آتشی دیگر می گذرد تا پاکی خود را به آزمونی دیگر بگذارد.

چشم بسته بر تنها حماسه مدرن ما “آرش کمانگیر” که بروزگار خویش سرود امید بود و به کتابهای درسی راه یافت و سالهای دراز است که چاپ می شود و کتاب می شود و نوار و فیلم می شود و جزو چند شعر محدود نیمایی شهره عام و خاص است؛ بخش کوچکی اززندگی سیاوش را پیراهن عثمان کرده اند. جهان شعری غنی سیاوش کسرایی از”آرش کمانگیری” که در اوج یاس تیرش را بسوی افق فردا پرتاب می کند و تا”مهره سرخ” که میراث خونین نسلی را به یادگار می گذارد، همه و همه قربانی نگاه سیاسی می شود……

 … در این شبهای خاموشی سیاوش، قلم ازرفتن می ماند. بهتر است بماند تا”آرش” آن را بردارد:

برف می بارد

برف می بارد به روی خار و خاراسنگ

کوهها خاموش

دره ها دلتنگ

راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ

بر نمی شد گر ز بام کلبه های دودی

یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد

رد پا ها گر نمی افتاد روی جاده های لغزان

ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته دمسرد؟

آنک آنک کلبه ای روشن

روی تپه روبروی من

در گشودندم

مهربانی ها نمودندم

زود دانستم که دور از داستان خشم برف و سوز

در کنار شعله آتش

قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز

گفته بودم زندگی زیباست

گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست

آسمان باز

آفتاب زر

باغهای گل

دشت های بی در و پیکر

سر برون آوردن گل از درون برف

تاب نرم رقص ماهی در بلور آب

بوی خاک عطر باران خورده در کهسار

خواب گندمزارها در چشمه مهتاب

آمدن رفتن دویدن

عشق ورزیدن

غم انسان نشستن

پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن

کار کردن کار کردن

آرمیدن

چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن

جرعه هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن

همنفس با بلبلان کوهی آواره خواندن

در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن

نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن

گاه گاهی

زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته

قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن

بی تکان گهواره رنگین کمان را

در کنار بان ددین

یا شب برفی

پیش آتش ها نشستن

دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن

آری آری زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

 

خانم ها!آقایان!

همراه مانلی عزیز، این شبان سرد زمستانی را بیاد سیاوش کسرایی با سرود همیشه امیِد، آرش کمانگیر، گرم می داریم:

آری، آری زندگی زیباست…