مردی که لب نداشت داستانی متفاوت خود را در تالار مولوی تهران برای تما شا گران باز می گوید.
نگاه تجریدی به خوشبختی
حمید پور آذری امسال دو تجربه متفاوت را در عرصه نمایش انجام داد. اولین کار تئاتری بود بر اساس متن غولتشن ها نوشته گولدونی که بسیار هم مورد توجه مخاطبین قرار گرفت. اما نمایش بعدی یعنی حسین قلی، مردی که لب نداشت داستانی متفاوت داشت و در تالار مولوی روی صحنه رفت. این اثر به دلیل نوع متن و شیوه استفاده از بازیگران در حیطه نمایش های تجربی جای می گرفت.
کارگردان و طراح صحنه : حمید پور آذری. نویسنده : نشمینه نوروزی، امیر سهرابی. موسیقی: آرش عزیزی، آیدین شفایی، عنایت خادم بشیری و امیر سهرابی. بازیگران: ذبیح محمدی، نادیا پروانی، فروزان پروانی، ایمل کریمی، نثار ظریفی، آمنه نوری، امید فقیری و پیام پروانی.
خلاصه داستان: این نمایش روایت داستان حسین قلی است که برای خندیدن به دنبال لب میگردد و در مسیر این جستوجو با گل شازده کوچولو، چاه، ماه، بودای بامیان و دریا برخورد میکند و…
حمید پور آذری در نمایش حسین قلی، مردی که لب نداشت دست به تجربه جالبی زده است. او در این اثر یکسره از بازیگرانی سود جسته که از مهاجرین افغانی هستند. حسین قلی شخصیت اصلی نمایش در جست و جوی خوشبختی است و به این ترتیب پیوندی دو سویه میان بیرون و جهان داخل متن پدید می آید. این نمایش بر اساس متنی منظوم از احمد شاملو به رشته تحریر در آمده است.
این کارگردان در نیمه ابتدایی سال نمایش غولتشن ها را روی صحنه برد که بر اساس نوعی کمدیا دلارته بود و توانست به واسطه زبان طنزی که داشت تماشاگران بسیاری را هم به سوی خود جلب کند. اما دومین نمایش پور آذری سویه ای تجربی و شخصی به خود می گیرد و از این سو در تالاری دانشجویی مولوی روی صحنه می رود.
نوجوانان و جوانان بازیگران این نمایش هیچیک بازیگر حرفه ای نیستند و کارگردان آنها را از مراکز مختلفی برای حضور در این کار گردهم آورده است. شخصیت هایی که به نوعی آسیب پذیر هستند و مخاطب از آنها سابقه ای ذهنی دارد. بنابراین پیش از اینکه نمایش آغاز شود تماشاگر با دانستن این نکته بخشی از جهان متن را در ذهن خود پدید می آورد و به قولی نمایش روی صحنه امتداد داستانی به شمار می آید که پیش تر در ذهن مخاطب شروع شده است.
پور آذری در نمایش حسین قلی… به داستانی به ظاهر انتزاعی می پردازد. عناصر و نشانه های نمایشی در این راستا او را یاری می کنند تا کلیتی را در ذهن مخاطب نقش بزند و بعد آرام آرام از سوی این کلیت به جزئیات برسد. روایتی که کارگردان آن را برای نمایش خود برگزیده بر اساس نوعی فضای غیر واقعی شکل می گیرد. دغدغه حسین قلی بسیار درونی و از جنس معنی است. یعنی چندان ملموس به نظر نمی رسد. بنابراین کارگردان زمان زیادی نداشته تا این داستان عجیب را برای بیننده اش عینی کند و او را در طول نمایش با خود همراه سازد. حسین قلی مردی است که بسیار کار می کند و لبی ندارد تا به کمک آن بخندد. او وادی به وادی مسیری را طی می کند تا بتواند خوشبختی از دست رفته اش را دوباره بیابد.
تنهایی این شخصیت از جنس انسان مدرن و منزوی امروزبه شمار می آید که کارگردان سعی کرده در هر لحظه از نمایش به آن بپردازد. روایت در متن هایی اینچنین که به معنی استوارند تا ذات مشکلاتی را به خودب خود به همراه می آورد. اول اینکه نمایش به سمت نوعی شاعرانگی سوق پیدا می کند و تفکیک دنیای روایت از این شاعرانگی در ابتدا کمی دشوار می نماید زیرا زمینه های هر یک برای پرداخت متفاوت است. در همین راستا پور آذری برای گریز از این مسئله به سمت تمرکز بر حرکت های نمایشی پیش می رود. به گفته ای دیگر لحظات نمایش به مدد جنس میزانسن ها و نوع بازی سازی ها بیش از اینکه در طول حرکت کند در عرض پیش می رود. کارگردان در سفر ادیسه وار حسین قلی دائم مکث می کند و فضای تفکر پیرامون موقعیت شخصیت را همانجا در صحنه برای تماشاگر پدید می آورد.
نوع چینش میزانسن ها در صحنه نیز به گونه ای است که در نهایت حرکتی واحد را به مخاطب القا می کند گویی حسین قلی دائم دور خود می چرخد و او برای یافتن خوشبختی گمشده اش نه در جهان که باید درون خود را جست و جو نماید. ایستگاه هایی هم که او در آنها متوقف می شود در همین راستا در متن تعبیه شده اند.
داستان در بخش هایی با شعر همراه می شود. در این قسمت ها پور آذری توانسته با زیرکی از دام فاصله گذاری بگذرد. یعنی تماشاگر با شنیدن این اشعار از جهان متن جدا نمی افتد بلکه بیشتر با آن همراه می شود و جالب اینجا که مخاطب زمانی بیشتر احساس کسالت می کند و ریتم نمایش دستخوش سکون می شود که دیالوگ ها به سمت صحبت های محاوره ای معمول پیش می رود.
بازیگران نیز که عمدتا برای نخست روی صحنه می روند توانسته اند آنچنان که باید به نقش ها نزدیک شوند. شیوه گویش آنها در نگاه نخستین دنیایی بیگانه را پدید می آورند که از اطراف ما جداست. نوعی حس غربت از ابتدا لحن کار را فرا می گیرد که در القای حس نهایی بسیار موثر است.