تلاش برای تصرف قوه مجریه

علی افشاری
علی افشاری

نبرد رسانه ای و حملات لفظی تند  رد و بدل شده بین مخالفان و مدافعان حلقه یاران احمدی نژاد از بعدی بحران دولت سازی در ایران را بازتاب می دهد و از سوی دیگر  ناکامی گرایش افراطی در تسخیر قوه مجریه را آشکار می کند. برخی از صاحبنظران معتقدند فقدان دولت مدرن و نبود چارچوبی مورد توافق برای حل و فصل منازعات درون قدرت علت اصلی نا آرامی ها و  بحران های کشور است که به صورت مستمر  بر بستر جدال نیروهای باقی مانده از سنت در مقابل  الزامات ساختار مدرن دولت  باز تولید می شود.

 انقلاب مشروطه آغاز تولد تجدد گرایی در ساختار حکومت بود. این تمایل به دلایل مختلف به سامان نرسید  و به  دولت مطلقه رضا شاه منتهی شد که کوشید  به ساختار حکومت مطلقه پادشاهی و فردی، رنگ ولعاب مدرن و ناسیونالیستی  ببخشد. این ترکیب نا متوازن و متعارض به فرزند وی به میراث رسید ولی وی نیز نتوانست بحران دولت را درمان کند و سرانجام در  تضاد بین  سیاست های نو گرایانه در عرصه اقتصاد و فرهنگ و اجتماع با حفظ شاکله سنتی حکومت که متعلق  به دو قرن پیش دنیا بود، قربانی شد.

امواج انقلاب، آن بخش از سنت گرایان ایدئولوژیک را  بالا کشید   که برای مقاومت در برابر  تجدد  به صف مبارزات سیاسی پیوسته بودند. تاسیس نهاد ولایت فقیه و تبدیل کردن آن به مرکز اصلی قدرت تمهید این گروه  برای مهار کردن دولت و قوه مجریه بود که بنا به جایگاه بالادستی در انتخابات، از اهمیت برخوردار بوده و رئیس جمهور حداقل در ظاهر مقام دوم کشور است.

اما ناسازگاری های  اسلامیت و جمهوریت در قانون اساسی عملا  در نا هماهنگی بین رئیس جمهور و ولی فقیه  تجلی  یافت.  اولین رئیس جمهور کارش به رویارویی کشید و مجبور به ترک کشور شد. مرگ زود هنگام به  رئیس جمهور دوم  فرصت نداد تا فرجام وی در اعمال حقوق قانونی  مشخص شود. آقای خامنه ای در  تصادم استفاده از حق خود  و دخالت های ولی فقیه میدان را خالی کرد  و نقش حاشیه ای تحمیلی را پذیرفت. در اصل وی نقش یک مقام تشریفاتی را داشت.

حکایت هاشمی رفسنجانی در ابتدای کار متفاوت بود. اصلاح قانون اساسی .منافع مشترک در نظم سیاسی جدید پس از درگذشت آیت الله خمینی  به وی اجازه داد تا در مقام رئیس جمهوری مقتدر ظاهر شود. ولی حذف رقبای درون حکومتی و تفاوت بینش، به ماه عسل وی و رهبری پایان داد.

دور دوم  ریاست جمهوری هاشمی عمدتا به چالش با گسترش نفوذ بیت رهبری در اداره کشور و عقب نشینی های پی در پی   گذشت. سید محمد خاتمی بر بستر نه گفتن مردم به  نظرات ولی فقیه رای آورد. قدرت یافتن گرایش های تجدد خواه در عرصه عمومی، نتیجه انتخابات ر ا بر خلاف خواست  آقای خامنه ای رقم زد. تمام هشت سال ریاست جمهوری وی به  برنامه ریزی و ترفند های مختلف بیت رهبری برای خنثی سازی برنامه اصلاحات سپری شد.

 پیروزی محمود احمدی نژاد، با خوشحالی بخش انتصابی و نیروهای ولایت مدار همراه بود که حضور فردی همسو و بزرگ شده در دامان عنایت و پشتیبانی رهبری سرانجام به  بحران دولت و تعیین تکلیف مساله قدرت  در ایران پایان می بخشد. از منظر آنان تبعیت رئیس جمهور از ولی فقیه، وفاداری به حاکمیت یکپارچه  و اجتناب از دوگانه کردن ساخت قدرت، قوه مجریه ورئیس جمهور ایده آل نظام ولایت فقیه را تحقق بخشیده  و تثبیت می سازد.

در پنجمین سال از دولت  احمدی نژاد گسترش شکاف ها و تجزیه اصول گرایان به گروه های مختلف بر این واقعیت دست می گذارد که بحران دولت و فیصله بخشی در ساختار قدرت ادامه دارد و نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه ناتوان از حل این بحران است. فصل الخطاب بودن رهبری ادعایی در سطح حرف است و در عمل نشانی از آن نمی توان جست  فقط در سایه دخالت های مکرر رهبری و  تهدید های امنیتی و قضایی  به صورت مقطعی و گذرا  امکان عملی کردن تصمیمات ولایی وجود دارد. به عبارت دیگر حاکمیت یکپارچه و مطیع در اوامر ولایت فقیه افسانه ای بیش نیست.  تلاش های آقای خامنه ای در کنترل و هدایت منازعات جناح های نظام در مسیر غیر مخرب و بهداشتی برای نظام سیاسی تا کنون  نا فرجام بوده است. برخلاف توصیه های موکد وی نهاد های قانونی  و همه گروه های مختلف ابایی از کشاندن تفاوت نظر های شان به عرصه عمومی ندارند و به  داوری های وی نیز در عمل تمکین نکرده  و از هر اقدامی برای کنار زدن رقیب استفاده می نمایند. از دید بخش مسلط قدرت هنوز اطمینان به دولت وجود ندارد  و مرتب باید توسط نهاد های انتصابی و در  راس آنها رهبری و همچنین گروه های فشار کنترل و مراقبت شود. چنین نگرشی مرتب دولت و ارتباط نهاد ولایت فقیه با آن را بحرانی می سازد. همچنین ساز و کاری نیز جز به صحنه آوردن نظامیان، تهدید های اهانت بار گروه های فشار و برخورد های  امنیتی برای حل منازعات قدرت وجود ندارد. نا پایداری و خصلت موقت و آرام بخش این راه حل ها آن ها را از درمان بحران عاجز می  سازد و  نا خواسته خود بدل  به عامل تداوم بخش  بحران می گردد.

اما از زاویه ای دیگر تحولات اخیر در بلوک قدرت باز دولت و وقوه مجریه  را در جایگاه مقاومت و چالش با نیروهای تندرو نشاند. گفتمان انقلابی دهه شصت که دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی را انحراف از اصول ارزشی جمهوری اسلامی  و گرفتار شدن در توطئه استحاله دشمنان  می دانست، با روی کار آمدن احمدی نژاد می پنداشت که قوه مجریه در خدمت ترویج  اطاعت پذیری از ولایت، بسط اسلام فقاهتی و موعود گرا، مبارزه با فرهنگ غرب، استکبار ستیزی، عدالت منهای آزادی و.. قرار می گیرد. اما برخی از مواضع احمدی نژاد، امید های آنان را بر باد داد.  هشدار  فاطمه رجبی به احمدی نژاد  و بیان اینکه 25 ملیون رای به شخص  وی داده نشده است، توسط کسی که چند سال پیش وی را “معجزه بزرگ هزاره سوم” نامیده بود، وجه نمادین این روی گردانی و سرخوردگی را  آشکار می سازد.

در تمامی حوزه های نزاع و اختلاف بین احمدی نژاد  با  رهبری و بخش های نظامی  و روحانی، موضع حلقه یاران وی  از نیروهای افراطی  و سنتی  ملایم تر بوده و در مجموع از نظر نسبی  به  مطالبات مردم نزدیک تراست. البته باید متذکر شد که مواضع سیاسی گرایش های مختلف اصول گرا بیشتر از آنکه متکی به باور های شکل یافته سیاسی و اقتصادی و انگاره های هویتی  باشد ناشی از دوری و نزدیکی به قدرت است.

ضدیت با روحانیت سالاری  و عدم اعتقاد به  لزوم تبعیت از روحانیت  در قرائت از مذهب  و کسب بینش دینی ویژگی است که با برایند نظرات نیروهای تحول خواه  در ایران همخوانی دارد. حلقه یاران احمدی نژاد جدیدترین گروهی  هستند که به منهائیون ( اسلام منهای روحانیت)  پیوسته اند البته آنان بخش سنتی، دولت ساخته  و موعود گرای این جریان را تشکیل می دهند. استفاده از نماد های ملی و تاکید بر مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلامی، راهبرد فعال در سیاست خارجی و استقبال از ایجاد رابطه با آمریکا و گسترش مناسبات دیپلماتیک با کشور های منطقه مثل اردن، تاکید بر دوستی با ملت اسرائیل، موافقت با فضای باز فرهنگی، عدم دخالت در حوزه خصوصی افراد، حمایت از هنرمندان اعم از هنر پیشه ها و خواننده ها، موافقت با ورود زنان به استادیوم، حضور  مشایی در مجالسی که در آنها رقص های سنتی زنان  برگزار شده است، تاکید بر استفاده حداکثری از اختیارات دولت  و  بی توجهی به لزوم اخذ نظر رهبری در همه امور، عمده موارد اختلافات دولت با نیروهای اصول گرا است. تمامی این موارد موضع منتقدان اصول گرای احمدی نژاد تند تر و نزدیک تر به موضوعات  مورد  اعتراض افکار عمومی است.

البته تشابهاتی بین آنها پیرامون  مهدویت آخر الزمانی، تعلق به اسلام گرایی در حکومت، نظارت گریزی، اقتدار گرایی سیاسی و مخالفت با دموکراسی و… وجود دارد. در خصوص مهدویت باید توجه نمود  که گرایش خاص آنان با نظر رهبری تعارض قابل اعتنایی ندارد. در چند سال اخیر گروه هائی در کار ترویج بشارت ظهور نزدیک امام زمان فعال بوده اند. انتساب سید خراسانی به رهبری بیشتر از معرفی احمدی نژاد به عنوان مصداق شعیب ابن صالح تبلیغ شده است.

در مجموع آیت الله خامنه ای اکنون در  موقعیت دشواری  قرار دارد. او باید از دولتی روی بگرداند که تا کنون مورد حمایت اکید وی قرار داشته  و به صراحت دیدگاه های احمدی نژاد  را نزدیک به خود عنوان  کرده است. حال کشمکش اخیر و متوسل شدن وی به حکم حکومتی برای رعایت خطوط قرمزش  در دولت، درستی صحت مواضع او را زیر سئوال برده است. اکنون منتقدانش در حکومت  به خود حق می دهند تا هشدار آنها نسبت به بی اعتنایی  حلقه احمدی نژاد  به  اطاعت از رهبری را جبران کند و از سیاست های کنونی اش فاصله بگیرد.

 اگر چه نا فرمانی احمدی نژاد به لحاظ شکلی  نقض کننده دولت مطلوب ولایت مداران و حاکمیت یکپارچه است و رفتار خودسرانه و متوهمانه آنان پذیرای وفاداری به هیچ جریان و فردی در نظام نیست و برای رسیدن به اهدافش حاضر به تخریب هر کسی است ولی به لحاظ محتوایی مسیر متفاوت  ونزدیک تر به منتقدان آقای خامنه ای را در پیش گرفته است. تمایل احمدی نژاد از ابتدا قرار گرفتن درموضع مخالف سیاست های گذشته نظام بوده است و هم اکنون نیز نمی خواهد مسئولیتی در سرکوب جنبش سبز و مخالفان بر عهده بگیرد. این مساله ممکن است باعث شود که  رهبری به مانند چالش هایش با هاشمی و خاتمی در فکر پیدا کردن  فردی همسو با مواضع نیروهای افراطی و گفتمان انقلابی  باشد و چونان سوابق گذشته  بدون اعتنا به حمایت های قبلی، موضع انتقادی در برابر دولت در پیش بگیرد. بخصوص که شدت یافتن اوضاع نابسامان اقتصادی و ناتوانی دولت در مهار بحران های اقتصادی فرصت مناسبی را نیز در اختیار وی قرار می دهد. اما در عین حال  آرایش جدید نیروها در  حکومت ممکن است وی را به تعدیل مواضع بکشاند.

همچنین در آنسوی میدان اگر چه  فاصله حلقه یاران احمدی نژاد با گرایش های غالب در مردم زیاد است و نیروهای تحول خواه بدبینی و مخالفت زیادی با این گروه دارند اما ممکن است اتکاء آنها به جذب آراء لایه های خاکستری جامعه و بخصوص بخش هایی از جامعه مدرن  که نا رضایتی شان جنبه فرهنگی و غیر سیاسی دارد، منجر به تحولات دیگری در این جریان بشود. همانگونه که کارگزاران از جریان راست جدا شد و به مرور مواضعش به مردم نزدیک تر شد و یا جریان خط امام پس از خانه نشینی و تلاش برای جلب آراء مردم جهت حضور در صحنه سیاسی به تدریج  دگرگونی های چشمگیر هویتی ییدا کردند، ممکن است حلقه یاران احمد  نژاد  نیز دگردیسی های حیرت انگیزی پیدا کنند!

  درعین حال این حالت نیز متصور است  که در برابر رهبری و اکثریت نیروهای اصول گرا  تسلیم شوند و بپذیرند که مهمان موقت خوان قدرت بوده اند. آینده نشان خواه داد که در  به کدام پاشنه خواهد چرخید  اما ویژگی های احمدی نژاد نشان می دهد که وی به سادگی عرصه  را ترک نخواهد کرد.