سهراب احمری
سال ها تقابل ایران و اکثر کشورهای جهان بر سر بلندپروازی های اتمی بدل به یک سبک نوشتاری شده است. این ژانر معمولا طرفدار دارد اما به دلیل مقاصد مولف آن همیشه پرطرفدار نیست.
مثلا گفتگو کننده سابق ایران در مورد مسائل اتمی، سید حسین موسویان را که کتابی با عنوان “بحران اتمی ایران” نوشته است در نظر بگیریم. این کتاب خاطرات نویسنده در ده سال گذشته و گفتگوی ایران با آژانس بین المللی انرژی اتمی، اتحادیه اروپا و دیگران است. آقای موسویان در اوایل کتاب به دیدارش با امیر قطر و سناتور جان کری در سال ۲۰۱۰ می پردازد. امیر قطر به آمریکایی ها می گوید:« با توجه به تجربه طولانی که با ایرانی ها داشته ام به شما می گویم که از هر صد کلمه ای که می گویند فقط یک کلمه آن واقعیت دارد» آقای موسویان این صحنه را بعنوان شاهدی بر این مدعا می نویسد که بگوید امیر قطر و رهبران عرب سنی رابطه ایران با غرب را مسموم می کنند. اما بهتر است که خوانندگان این کتاب زمانی که این کتاب را می خوانند، گفته های امیر قطر را به یاد داشته باشند.
کتاب “بحران اتمی ایران” قرار است یک خاطره نویسی باشد اما بیشتر شبیه یک نامه دیپلماتیک است تا یک داستان شخصی که با توصیه های بوروکراتیک همراه شده است. آقای موسویان در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی در سال های 2000، رئیس کمیسیون خارجی شورای عالی امنیت ملی ایران بود و در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد در اوایل 2005، دو سال مشاور سیاست خارجی بود. او در سال 2009 به آمریکا رفت.
یکی از بخش های عجیب و غریب کتاب در پی نوشت آن است؛ جایی که ناشر خود را موظف دیده توضیح دهد نویسنده با حافظه خوانندگان همراه می شود. موسویان اعلام می کند که تا اکتبر 2003 هیچ چیز پنهانی برای آژانس، در مورد برنامه های اتمی ایران وجود نداشته است. شش سال بعد ماموران آمریکایی فاش می کنند که ایران در نزدیک شهر قم بطور پنهانی مشغول غنی سازی اورانیوم بوده است. در اینجا ویراستار در مورد بیانیه آقای موسویان می نویسد و هشدار می دهد که در تحقیقات بعدی معلوم می شود که آژانس برای بدست آوردن اطلاعات بیشتر و شفافیت تلاش کرده است.
با این حال کتاب “بحران اتمی ایران” به چند دلیل ارزشمند است. اول، یک دید کلی از چهره مذاکره کنندگان ایرانی ارائه می دهد که چطور استادانه قادر به پنهانکاری و مخدوش کردن اوضاع هستند. بعنوان مثال آقای موسوی به ندرت می پذیرد که ایران پیمان منع تولید سلاح اتمی را نقض کرده است. ( زمانی هم که آن را می پذیرد، تقصیر را به گردن” مشکلات مدیریتی”، “ناکارآمدی بوروکراتیک”، “ابهامات تکنیکی”، می اندازد.) خوانندگان ممکن است بخشیده شوند اگر این حس را از کتاب گرفته باشند که زمانی ایران به قوانین پیمان منع تولید سلاح اتمی احترام می گذارد که بخواهد لطفی در حق غرب بکند.
در این کتاب همچنین در مورد روش هایی که جمهوری اسلامی ایران با ایجاد اختلاف بین جوامع بین المللی، بخصوص بین آمریکا و اروپا، برای خود زمان می خرد توضیح داده شده است. استراتژی “عمیق تر کردن شکاف” که روش موفق ملا ها در برابر دولت جورج بوش بود و منجر به اعتراض مقامات اروپایی شده بود، روش موفقیت آمیز ایران بود. زمانی که در سال 2005 ژاک شیراک رئیس جمهور فرانسه، گرهارد شرودر، صدراعظم آلمان علنا سیاست های بوش را محکوم می کردند، جمهوری اسلامی می دانست که با یک جبهه متحد روبرو نیست. آقای موسویان می گوید که وعده های اوباما زمانی که به قدرت رسید نشان از جابجا شدن نقش آمریکا و اروپا داشت. بعبارت دیگر زمان آن رسیده بود که آمریکا ساده لوحی خطرناک را امتحان کند.
کتاب آقای موسویان در مورد از میان بردن این مفهوم که شاخه پراگماتیک و اصلاح طلب ایران قادر هستند در گفتگو با غرب به موفقیت هایی دست یابند، کمک می کند. بخش پراگماتیک حکومت به رهبری هاشمی رفسنجانی و بخش اصلاح طلب را اقای خاتمی رهبری می کنند. نویسنده که مورد حمایت رفسنجانی بوده است می گوید که نتیجه شانزده سال استراتژی هاشمی و خاتمی در سیاست خارجی از تنش با غرب کاسته بود. او روش هاشمی را با آقای احمدی نژاد مقایسه می کند و می گوید که احمدی نژاد قادر نیست از تحریم ها و فشار بر روی ایران جلوگیری کند.
اما نقد آقای موسویان در مورد مخالف خوانی های احمدی نژاد است و نه خود سیاست های وی. ضمن اینکه اظهارات خشونت آمیز آقای احمدی نژاد که به قول نویسنده “ تندروانه ترین موضعگیری هایی است که یک سیاستمدار ایرانی از زمان انقلاب است” منعکس کننده نظرات واقعی رهبر ایران، علی خامنه ای است. رهبر ایران نظرات احمدی نژاد را در مورد مسائل اتمی و سیاست خارجی، به نظرات خودش نزدیک می داند.
اما اصلاح طلبان و پراگماتیست ها بعنوان دوستان فریبکار ایران شناخته شده اند. آنها در زمان لازم به تندرو ها کمک کردند تا فشار غرب را منحرف کنند اما زمانی که این بازی دیپلماتیک به پایان رسید کنار گذاشته شدند. خود آقای موسویان نیز دچار همین سرنوشت شد. او به خیانت متهم شد و در نهایت در سال 2007 مدت کوتاهی به زندان رفت.
آقای موسویان از رفتاری که با وی شده بود، خشمگین است او می نویسد :« دستگیری من یک مانور سیاسی بود که توسط دولت احمدی نژاد طراحی شده بود.» اما خوانندگان از شکایت های یکی از مقامات سابق ایران که به دام نیروهای امنیتی افتاد که خود زمانی از آن حمایت می کرد، بیشترسرگرم می شوند تا پریشان.
در دهه نود، قبل از اینکه آقای موسویان، مذاکره کننده اتمی بشود، سفیر ایران در آلمان بود. در همان زمان چهار تن از مخالفان حکومت ایران که سه نفر از آنان رهبران کرد بودند در سال 1992 کشته شدند. دولت آلمان یک مامور اطلاعاتی ایران و سه مزدور لبنانی را مسئول این قتل عام می داند. دادگاه عالی آلمان حکم دستگیری وزیر اطلاعات ایران را صادر کرد.
در بخشی از کتاب رویا حکاکیان “قاتلان قصر فیروزه” که در سال 2011 نوشته شده است، نویسنده گزارش می دهد که آقای موسویان، سفیر ایران در آلمان، در ابتدا این اتهامات را شوخی تلقی و در یک مصاحبه تلویزیونی پیش بینی کرده بود که قضات به سود ایران رای خواهند داد. زمانی که دادگاه حکم خود را در سال 1997 صادر کرد، دولت آلمان درخواست برداشته شدن بخش اطلاعات سفارت را داد. چهار دیپلمات ایرانی از آلمان اخراج شدند و آقای موسویان کمی بعد از این جریان به ایران بازگشت.
امروز آقای موسویان استاد محقق دانشگاه پرینستون است. اواز دوران قبل از احمدی نژاد بعنوان دوران افتخار یاد می کند و خود را کسی معرفی می کند که بیست سال وارد سیاست ایران شده بود تا مشکلات ایران و غرب را حل کند. وی می گوید یکی از تلاش هایش برگزاری مصاحبه برای تضمین آزادی گروگان های غرب در لبنان بود. او معتقد است که آمریکا نسبت به حسن نیت ایران بی اعتنا بود و بعد ها تحریم و فشار های دیگری بر دولت ایران وارد کرد. آقای موسویان گروگانگیری در دهه هشتاد در لبنان را مستقل از ایران ارزیابی می کند اما وزارت اطلاعات آمریکا مدارکی دارد که نشان می دهد گروگانگیران لبنانی دستورات مهم ترین حامی خود را اجرا می کردند: حکومت ایران.
آموزنده است اگر نوشته های آقای موسویان در مورد سال های اولیه دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد را با کتاب “رازهای سی سال مناقشه ایران و آمریکا” نوشته دیوید کریس، مقایسه کنیم. آقای کریس استاد تاریخ نگاری و یکی از کارشناسان مسائل خاورمیانه در دولت آمریکا است. وی بعنوان افسر در عراق و افغانستان خدمت کرده است. در سال 2003، وی برای گشت زنی در عملیات آزادسازی عراق، به خلیج فارس می رود و با حمله قایق سپاه پاسداران ایران مواجهه می شود. آقای کریس می گوید که هیچ گلوله ای شلیک نشد اما وی را وادار کرد تا در مورد نقش ایران در این سی سال تفکر کند. وی که مقاله ای در مورد سیاست دولت ریگان در قبال ایران نوشته بود، این نوشته را بیرون می کشد و با گسترش آن، مقاله تبدیل به کتابی می شود که به آمریکا بعد از دوره ریگان می پردازد.
در قسمت هایی که کتاب روی چالش دولت ریگان و ایران متمرکز می شود خود را با جزئیات غنی، بیمه می کند. آقای کریس در مورد سیاستمداران، جاسوسان، نظامیان – ایرانی و آمریکایی- که شبه جنگ بین ایران و ابرقدرتی مثل آمریکا را رقم زده اند، بخوبی روشنگری می کند. این افراد شامل ژنرال جورج کریس، پدر نویسنده، هم می شود که فرمانده مقر آمریکا در جریان “جنگ نفتکش ها” برای محافظت از نقل و انتقال نفت از خلیج فارس بود.
سیاست آقای ریگان در قبال ایران در مقایسه با جیمی کارتر، پیشرفت بسزایی داشت. اما آقای کریس می گوید که دولت ریگان هرگز دست از مربوط دانستن ایران خمینی به بخشی از پازل جنگ سرد بجای پذیرفتن اینکه تهدید ایران به خودی خود جدی است، برنداشت. این سوء مدیریت و جدال دائمی بین اعضای امنیت ملی آمریکا در دوران ریگان، منجر به ضعف سیاسی و جنجال هایی مثل ماجرای ایران- کنترا شد.
نتیجه عجیب از آنچه باید یک حربه اطلاعاتی باشد، حاصل شد. تیم ریگان بطور پنهانی به ایرانی که تحت تحریم قرار داشت و در حال جنگ با عراق بود، موشک های پیشرفته فروخت. آمریکایی ها امیدوار بودند که از این اقدام دو نتیجه مثبت بگیرند: میانه رو های ایران حکومت را به سمت غرب سوق بدهند تا آزادی گروگان هایشان را که بدست حزب الله لبنان افتاده بودند، تضمین کنند و دیگر اینکه پول نقدی را که از فروش اسلحه بدست آورده بودند برای کمک به شورشیان نیکاراگوئه که با حکومت کمونیستی کشورشان درگیر بودند، خرج کنند.
مثل همیشه، میانه رو های ایران، از زیر آن شانه خالی کردند. آقای کریس می نویسد که معامله موشک بسرعت به یک سلاح برای گروگانگیری بدل شد. آقای کریس می گوید: “رابطه با ایران تا زمانی که این کشور به گروگانگیری و حمایت از تروریسم ادامه می دهد، عادی نخواهد شد. ماجرای فروش اسلحه به ایران همه امیدها را برای نزدیک شدن به ایران تا دو دهه بعد از آن، از بین برد.”
در کتاب آقای کریس به این دو دهه آنطور که باید و شاید پرداخته نشده است و یک سوم آخر کتاب که به دوران جورج بوش می پردازد، ناامید کننده است. نویسنده از آقای بوش انتقاد می کند و همینطور می گوید که محافظه کاران واشنگتن در سال 2003 موقعیتی را که برای نزدیک شدن به ایران بدست آمده بود به راحتی از دست دادند. این درست زمانی بود که آقای کریس و دوستانش با قایق ایرانی در خلیج فارس مواجه شده بودند.
ممکن است همه با قضاوت سیاسی آقای کریس موافق نباشند و نخواهند خدمات وی برای نشان دادن اینکه آمریکا و جمهوری اسلامی سی سال است درگیر یک جنگ هستند را ارج نگذارند. وی همچنین یادآوری می کند که آن زمان که آمریکا می توانست پشت سر هم با دشمنانش وارد جنگ بشود، گذشته است، از زمان جنگ جهانی اول و دوم، بعد جنگ کره و بعد از آن جنگ ویتنام. در سال 1979 خمینی از ایران سر بر آورد و جدال با آمریکا را آغاز کرد و این درحالی بود که ما هنوز در حال مبارزه با شوروی کمونیست بودیم. امروز میدان نبرد فشرده تر شده و تهدید ایران همچنان سایه افکنده است.
وال استریت ژورنال، 20 ژوئیه