بوف کور

نویسنده
آتوسا گرگانی

گزارش جلسه پرسش و پاسخ نمایش “اروپا، نگاه کن”

از محاکمه به قصر…

 

اعترافات از دیر باز موضوع بحث و کلام جمع بسیاری از اهالی اندیشه و قلم بوده است. در  پیچ و خم خطوط اعترافات است که نویسنده بی محابا علیه نفس و کردار خویش اقامه ی دعوا می کند و در این راه از رسوایی های مرسوم دنیایی باکی ندارد؛ چه به قول شاعر شیراز، گر مرید راه عشقی فکر بد نامی مکن.

اما همین اعترافات که به تعبیری از قدیمی ترین گونه های ادبی به حساب می آیند و در زمره ی پرشور ترین نوشته های ادبی- عرفانی قرار می گیرند نزد مخاطبین امروز معنایی جدا از معنای واقعی کلام دارد.

آنچه امروز، پس از شنیدن این واژه به ذهن خوانننده می رسد، دگر نه حرف پاک کردن حساب با معشوق است و نه ذکر خطاهای زندگی، نه راز و نیاز عاشقانه با دلداری ازلی، ابدی است و نه بیان آنچه در خلوت ها رفته. حال “اعتراف” معنای شکنجه می دهد و دروغ. نفرت است و بیزاری و حکایت حکامی که از بیان واقعیت هراس دارند. یعنی آنچه از معنای راستین واژه فاصله ی بسیار دارد.

“اروپا، نگاه کن” نام نمایشنامه ای از قاضی ربیحاوی است که پیرامون همین اعترافات ساختگی نوشته شده است. این نمایشنامه ای که بر پایه ی زندگی واقعی فرج سرکوهی، روزنامه نگار مستقل ایرانی به نگارش در آمده است، نخستین بار 12 سال پیش و با حضور هارولد پینتر در سالن تئاتر المیدا ی لندن به روی صحنه رفت.

 

قرائت مجدد این نمایش، روز جمعه ی هفته ی گذشته در سالن اجتماعات ساختمان “ عفو بین الملل ” لندن و در حضور علاقه مندان به تئاتر و فعالین حقوق بشری اجرا شد…

پس از اجرای این نمایش نیز، فرج سرکوهی، قاضی ربیحاوی، کسری ناجی و نمایندگانی از انجمن قلم انگلستان و سازمان عفو بین الملل در میز گفت و گو شرکت کردند و پاسخگوی سوالات حاضرین شدند.

در این مراسم، نخست فرج سرکوهی، روزنامه نگار ایرانی مقیم آلمان نوبت سخن را به دست گرفت و گفت:

“همه ی ما از طریق مطبوعات در جریان اتفاقات ایران قرار می گیریم، امروز در تمام مطبوعات دنیا خبر از حوادث ایران است و روزنامه نگاران و نویسندگانی که در بند هستند. اما در این میان مسائل مهم بسیاری هست که جایی نوشته نمی شوند، من ابتدا قصد داشتم برایتان از آن نا گفته ها بگویم اما با دیدن نمایش تصمیمم عوض شد و حالا می خواهم از پروژه ی اعتراف گیری بگویم و آنچه بر زندانیان می گذرد…”

 

وی سپس به مرور دوباره ی خاطراتش پرداخت و اضافه کرد:

“بازجو از تمام ریزه کاری های خصوصی زندگیت خبر دارد. در مورد خود من، اینها در اتاق خوابم شنود گذاشته بودند و از آن طریق از خصوصی ترین کلام زندگی شخصی من آگاه بودند. حتی جملات ثابتی که همه ی ما  حین عشق بازی به کار می بریم. آنها از آن جملات هم خبر داشتند. اما مسئاله ی اصلی حس و حالی است که زندانی دارد. زندانی در مقابل فردی می نشیند که حتی نامش را هم نمی داند و در مقابل همه چیز زندانی را می داند و این ماجرا حس ناتوانی بزرگی به زندانی می دهد…”

سپس قاضی ربیحاوی، نویسنده ی نمایشنامه در باره ی چرایی انتخاب این موضوع توضیحاتی داد و گفت:

“وقتی نامه فرج در مطبوعات اینجا چاپ شد، من برای دو هفته بهت زده بودم و نمی دانستم چگونه می توانم به اویی که در بند است و جانش اینگونه در خطر افتاده کمک کنم… تا اینکه تصمیم گرفتم این نمایشنامه را بنویسم تا حداقل ذهن مردم اینجا را درباره ی این حوادث غم انگیز روشن کنم و کاری کرده باشم…”

وی همچنین در باره ی چگونگی دعوت از هارولد پینتر گفت:

“متن نمایشنامه که به انگلیسی آماده شد، آن را در پاکتی گذاشتم و برای او فرستادم. چند روزی بیش نگذشته بود که او تماس گرفت و برای همکاری در این پروژه اظهار تمایل کرد و بدین ترتیب او هم به جمع افرادی اضافه شد که برای آزادی فرج تلاش می کردند…”

کسری ناجی دیگر سخنران این برنامه بود. وی پیش از آغاز سخنانش به این نکته اشاره کرد که از جانب بی بی سی در برنامه ی امشب حضور ندارد و به عنوان نویسنده ی کتاب احمدی نژاد

( که سال پیش به بازار کتاب آمد) در برنامه ی امشب شرکت کرده است.

وی در جملاتی کوتاه، تنها از روزنامه نگارانی یاد کرد که این روزها در زندان های جمهوری اسلامی قرار دارند:

“چند ماهی هست که احمد زید آبادی در زندان انفرادی است و کسی از حال او خبر ندارد. ما خواهان آزادی هر چه سریعتر او و دیگر زندانیان اندیشه ی ایران هستیم…”

پس از کسری ناجی نیز نمایندگان انجمن قلم و عفو بین الملل نوبت سخن را به دست گرفتند و با ارائه ی آماری چند از فعالیت های سازمان عفو بین الملل به ذکر شمه ای از تاریخ این نهاد حقوق بشری پرداختند.

قسمت انجامین برنامه ی جمعه شب نیز به مراسم پرسش و پاسخ اختصاص داشت. در این قسمت بود که فرج سرکوهی در پاسخ به سوال تماشاگری که از او درباره ی حس و حالش پس از آزادی جویا شده بود گفت:

“دوران زندان و شکنجه فضایی دارد شبیه رمان محاکمه ی کافکا. همه چیز تیره است و سیاه. خوب در خاطر دارم که 12 سال قبل در پاسخ دوستی که در فرانکفورت به استقبالم آمده بود و همین سوال را پرسیده بود، گفتم، حال از محاکمه به قصر آمده امده ام. تغییر حس من از زندان تا آزادی همان تفاوتی بود که میان فضای محاکمه و قصر وجود دارد…”

کسری ناجی نیز، در پاسخ به سوال دیگری باب تفاوت های موجود میان اعترافات و زندان های دیروز با آنچه این روزها شاهدش هستیم گفت:

“متاسفانه از پس این همه سال هنوز هم شاهد این اعترافات ساختگی و به بند افتادن اهالی فکر و قلم هستیم با این تفاوت که امروز امید بیشتری با ماست و این موضوع به واقع مهم است…”

گفتنی است پس از مراسم پرسش و پاسخ نیز فرج سرکوهی و قاضی ربیحاوی پاسخگوی سوالات روز شدند که شرح این گفت و گو ها را می توانید در صفحات بعدی همین شماره پی بگیرید.