ما را چه می شود؟

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

خبر ساده بود و کوتاه، اما عنوان آن مبهم و پرکشش، تا تو را برای خواندنش برانگیزد؛ “مردم یزد نماز شکر ‏به جای آوردند”. ‏

شاید اگر فصل زمستان نبود و ایام بارندگی، آن هم در شرایطی که از خورشید خبری نیست، آسمان پشت ‏پنجره ابری، و برف در حال سفید پوش کردن زمین، کشش عنوان خبر آن میزان نبود تا انسان را جلب کند ‏برای خواندنش، به گونه ای که تو را مجبور سازد برای اطلاع از محتوای آن موشواره رایانه را بچرخانی، تا ‏فلش را روی عنوان خبر ثابت کنی، انگشت اشاره ی دست راست را روی دکمه ی موشواره فشار دهی و ‏منتظر بمانی تا حقیقت ماجرا کشف شود. متن خبر ظاهر شود، لید مطلب در چشمانت بنشیند و به درون مغز ‏پرواز کند و به تو اطمینان دهد که بحث خشکسالی و طلب باران در فصل زمستان نیست، چون اگر بود بر ‏اساس آموزش های اساتید روزنامه نگاری، امری عجیب بود و غیرعادی، پس خبر. ‏

پس علت چیست که مردم یزد، در گیرودار این همه مشکلات و نابسامانی ها، روند فزاینده ی فقر و بیکاری، ‏گسترش فساد و فحشا و… چرا “نماز شکر به جای آوردند”؟ ‏

حالا که متن خبر را دیده ای علت روشن است. خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی مرکز یزد و شاید حتی ‏نه دبیر و سردبیر دفتر، رئیس خبرگزاری تو را زود به سرمنزل مقصود می رساند: “مردم ولایتمدار ‏دارالعباده یزد، به شکرانه سفر پر‎ ‎خیر و برکت مقام معظم رهبری به این استان در تمامی مساجد پس از نماز ‏مغرب و عشا، دو‎ ‎رکعت نماز شکر به‌جا آوردند”. ‏

معاون فرهنگی سازمان تبیلغات‎ ‎اسلامی استان یزد جزئیات این خبر مهم را این گونه بیان می کند: “به شکرانه ‏این سفر تاریخی مقام عظمای ولایت به استان، در‎ ‎شامگاه سه‌شنبه نماز شکر در بیش از یکهزار و‪ 500 مسجد ‏برگزار شد. ” حجت‌الاسلام “علی کارگر” ( بدون اعلام تعداد نمازگزاران و میزان استقبال روزانه ی مردم از ‏مساجد در حال ساخت) افزوده است: “نمازگزاران این‎ ‎مساجد بصورت جماعت ضمن به جا آوردن نماز شکر ‏برای سلامتی مقام معظم رهبری دعا‎ ‎کردند”. ‏


این خبر را که می خوانی، یک باره فکرت پر می کشد به 29 سال پیش در چنین روزهایی، دوران جوانی و ‏دانشجویی. ذهنت کلید می کند روی خاطرات و مهمترین اخبار آن زمان؛ بازگشت امام خمینی به ایران. در ‏کوران آن روزهای آتش و خون. روزهایی که مساجد به عنوان اصلی ترین پایگاه بسیج مردم بودند برای ‏مبارزه علیه نظام فاسد پهلوی و البته در جریان دو ماجرا، آماده سازی جوانان برای تدارک پیشواز از رهبر ‏انقلاب و تشکیل حلقه های حفاظتی از مهرآباد تا بهشت زهرا. اما در این میانه، نظام شکر چی، مطرح می ‏شود؟ اجازه می دهند؟ آرشیو اخبار چیزی از این نوع تملق و کرنش نشان نمی دهد. ‏

کدام رویداد مهم تر است؟ بازگشت رهبری سیاسی- مذهبی یک کشور از تبعید به وطن پس از پانزده سال، آن ‏هم با هدف سرنگون کردن یک حکومت شاهنشاهی 2500 ساله و استقرار جمهوریت، حادثه ای سرنوشت ساز ‏در تاریخ ایران، یا یک سفر کاری - سیاحتی، به گوشه ای از خاک تحت فرمانروایی؛ سفری عادی برای هر ‏حاکمی در دوران حاکمیت. پس تفاوت کجاست و علت برگزاری نماز شکر چیست؟

شاید امام علی راهنمائی مان کند. باید نهج البلاغه را گشود- همان نهج البلاغه ی دوران دانشجویی که مرحوم ‏جواد فاضل با عنوان سخنان علی(ع) در برابر ما گشوده بود- و نگاه مقتدای شیعیان را به ماجرا و توصیه ‏هایش را به مردم و حاکمان دید و البته خودمان. ‏

اما پیش از آن در پاسخ دوستان و نیک خواهانی که مرا از نوشتن برخی مطالب برحذر می دارند، جمله ای را ‏بیاورم و به آن توصیه ها بپردازم: “تعجب مکنید که چگونه ملت حق دارد پادشاه خویش را نصیحت کند؟ ‏چگونه می تواند صاحب تاج و تخت را از لغزش باز دارد؟! آری خوب می تواند، هر که را شما در فضیلت و ‏اخلاق به حد نهایی مشاهده می کنید، باز هم از کمک کردن اندرزگویان بی نیاز نیست”. ‏

امام علی در همین خطابه که در جنگ صفین در برابر خیل عظیم سپاهیان ایراد شده است، چنین ادامه می ‏دهد: “کسی که به بزرگی و عظمت خداوند معترف است، جهان را با همه جلال و شکوه، بسیار کوچک و ‏ناچیز می بیند. به عقیده من، پست ترین صفات در پادشاه آنست که از شیرین زبانی و عبارت آرایی پیروان ‏خود مشعوف و خرسند گردد و گفتار مشتی متملق در خاطر او اثر افکنده، بر روح غرور و کبریایش پر و بال ‏بخشد! من با این که سپاسگزاری شما را پذیرفتم، می خواستم بگویم تربیت روزگار پیشین شما را بر آن داشت ‏که در مقابل پیشوای خود دفتر مدح و ثنا باز کنید…“‏

این نگاه امام اول شیعیان به حاکم و حکومت، و مردم است که وقتی دهگانان شهر زیبای انبار بر ساحل فرات ‏به آئین قدیم ایرانیان به پیشواز او و سپاهش رفتند، آن پیشوای آزاده به جای قند آب شدن در دلش برای این ‏همه شوکت و جاه، با بیانی نواز‌‌ش آمیز از رفتار آنان و پیروی از میراث نظام شاهنشاهی انتقاد کرد: ‏

پاکدل و پاکیزه جانید، قلبی حساس و عشقی شعله ور دارید، اما اظهار آن را در حضور کسی که همچون ‏خودتان است، بلکه وظیفه ی پاسداری و پرستاری شما را بر گردن دارد، هرگز قبول ندارم. ‏

این احساسات را که به کرنش و تملق شبیه تر است و برای وظیفه ی پیشوایی موقعیتی فوق العاده قائل می ‏شود و خودشناسی را بر پادشاه مشبه ساخته به خودپرستی و غرور سوق می دهد، نمی پذیرم. ‏

شما مطابق قانون کشور خویش، و آن چنان که خسروان ایران میان رعیت سنت گذاشته اند، در ملت آزاد و با ‏اراده ی اسلام می خواهید از چون منی که سربازی بیش نیستم، پیشواز کنید؛ و چنین زحمت استقبال و احترام ‏را بر خود تحمیل کرده، نیم روزی به انتظار امام امت بر روی پای در حرارت خورشید معطل و معذب ‏بمانید؟! ‏

علاوه بر اینکه پروردگار متعال از این عمل راضی نیست، و در نظر امیرالمومنین هم سخت ناپسند و مکروه ‏است، بدانید که هرگز احرار و اشراف بدین ننگ تن در نمی دهند و جز خداوند بزرگ احدی را شایسته ی ‏پرستش و نیایش نمی دانند… ‏