خبر ساده بود و کوتاه، اما عنوان آن مبهم و پرکشش، تا تو را برای خواندنش برانگیزد؛ “مردم یزد نماز شکر به جای آوردند”.
شاید اگر فصل زمستان نبود و ایام بارندگی، آن هم در شرایطی که از خورشید خبری نیست، آسمان پشت پنجره ابری، و برف در حال سفید پوش کردن زمین، کشش عنوان خبر آن میزان نبود تا انسان را جلب کند برای خواندنش، به گونه ای که تو را مجبور سازد برای اطلاع از محتوای آن موشواره رایانه را بچرخانی، تا فلش را روی عنوان خبر ثابت کنی، انگشت اشاره ی دست راست را روی دکمه ی موشواره فشار دهی و منتظر بمانی تا حقیقت ماجرا کشف شود. متن خبر ظاهر شود، لید مطلب در چشمانت بنشیند و به درون مغز پرواز کند و به تو اطمینان دهد که بحث خشکسالی و طلب باران در فصل زمستان نیست، چون اگر بود بر اساس آموزش های اساتید روزنامه نگاری، امری عجیب بود و غیرعادی، پس خبر.
پس علت چیست که مردم یزد، در گیرودار این همه مشکلات و نابسامانی ها، روند فزاینده ی فقر و بیکاری، گسترش فساد و فحشا و… چرا “نماز شکر به جای آوردند”؟
حالا که متن خبر را دیده ای علت روشن است. خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی مرکز یزد و شاید حتی نه دبیر و سردبیر دفتر، رئیس خبرگزاری تو را زود به سرمنزل مقصود می رساند: “مردم ولایتمدار دارالعباده یزد، به شکرانه سفر پر خیر و برکت مقام معظم رهبری به این استان در تمامی مساجد پس از نماز مغرب و عشا، دو رکعت نماز شکر بهجا آوردند”.
معاون فرهنگی سازمان تبیلغات اسلامی استان یزد جزئیات این خبر مهم را این گونه بیان می کند: “به شکرانه این سفر تاریخی مقام عظمای ولایت به استان، در شامگاه سهشنبه نماز شکر در بیش از یکهزار و 500 مسجد برگزار شد. ” حجتالاسلام “علی کارگر” ( بدون اعلام تعداد نمازگزاران و میزان استقبال روزانه ی مردم از مساجد در حال ساخت) افزوده است: “نمازگزاران این مساجد بصورت جماعت ضمن به جا آوردن نماز شکر برای سلامتی مقام معظم رهبری دعا کردند”.
این خبر را که می خوانی، یک باره فکرت پر می کشد به 29 سال پیش در چنین روزهایی، دوران جوانی و دانشجویی. ذهنت کلید می کند روی خاطرات و مهمترین اخبار آن زمان؛ بازگشت امام خمینی به ایران. در کوران آن روزهای آتش و خون. روزهایی که مساجد به عنوان اصلی ترین پایگاه بسیج مردم بودند برای مبارزه علیه نظام فاسد پهلوی و البته در جریان دو ماجرا، آماده سازی جوانان برای تدارک پیشواز از رهبر انقلاب و تشکیل حلقه های حفاظتی از مهرآباد تا بهشت زهرا. اما در این میانه، نظام شکر چی، مطرح می شود؟ اجازه می دهند؟ آرشیو اخبار چیزی از این نوع تملق و کرنش نشان نمی دهد.
کدام رویداد مهم تر است؟ بازگشت رهبری سیاسی- مذهبی یک کشور از تبعید به وطن پس از پانزده سال، آن هم با هدف سرنگون کردن یک حکومت شاهنشاهی 2500 ساله و استقرار جمهوریت، حادثه ای سرنوشت ساز در تاریخ ایران، یا یک سفر کاری - سیاحتی، به گوشه ای از خاک تحت فرمانروایی؛ سفری عادی برای هر حاکمی در دوران حاکمیت. پس تفاوت کجاست و علت برگزاری نماز شکر چیست؟
شاید امام علی راهنمائی مان کند. باید نهج البلاغه را گشود- همان نهج البلاغه ی دوران دانشجویی که مرحوم جواد فاضل با عنوان سخنان علی(ع) در برابر ما گشوده بود- و نگاه مقتدای شیعیان را به ماجرا و توصیه هایش را به مردم و حاکمان دید و البته خودمان.
اما پیش از آن در پاسخ دوستان و نیک خواهانی که مرا از نوشتن برخی مطالب برحذر می دارند، جمله ای را بیاورم و به آن توصیه ها بپردازم: “تعجب مکنید که چگونه ملت حق دارد پادشاه خویش را نصیحت کند؟ چگونه می تواند صاحب تاج و تخت را از لغزش باز دارد؟! آری خوب می تواند، هر که را شما در فضیلت و اخلاق به حد نهایی مشاهده می کنید، باز هم از کمک کردن اندرزگویان بی نیاز نیست”.
امام علی در همین خطابه که در جنگ صفین در برابر خیل عظیم سپاهیان ایراد شده است، چنین ادامه می دهد: “کسی که به بزرگی و عظمت خداوند معترف است، جهان را با همه جلال و شکوه، بسیار کوچک و ناچیز می بیند. به عقیده من، پست ترین صفات در پادشاه آنست که از شیرین زبانی و عبارت آرایی پیروان خود مشعوف و خرسند گردد و گفتار مشتی متملق در خاطر او اثر افکنده، بر روح غرور و کبریایش پر و بال بخشد! من با این که سپاسگزاری شما را پذیرفتم، می خواستم بگویم تربیت روزگار پیشین شما را بر آن داشت که در مقابل پیشوای خود دفتر مدح و ثنا باز کنید…“
این نگاه امام اول شیعیان به حاکم و حکومت، و مردم است که وقتی دهگانان شهر زیبای انبار بر ساحل فرات به آئین قدیم ایرانیان به پیشواز او و سپاهش رفتند، آن پیشوای آزاده به جای قند آب شدن در دلش برای این همه شوکت و جاه، با بیانی نوازش آمیز از رفتار آنان و پیروی از میراث نظام شاهنشاهی انتقاد کرد:
پاکدل و پاکیزه جانید، قلبی حساس و عشقی شعله ور دارید، اما اظهار آن را در حضور کسی که همچون خودتان است، بلکه وظیفه ی پاسداری و پرستاری شما را بر گردن دارد، هرگز قبول ندارم.
این احساسات را که به کرنش و تملق شبیه تر است و برای وظیفه ی پیشوایی موقعیتی فوق العاده قائل می شود و خودشناسی را بر پادشاه مشبه ساخته به خودپرستی و غرور سوق می دهد، نمی پذیرم.
شما مطابق قانون کشور خویش، و آن چنان که خسروان ایران میان رعیت سنت گذاشته اند، در ملت آزاد و با اراده ی اسلام می خواهید از چون منی که سربازی بیش نیستم، پیشواز کنید؛ و چنین زحمت استقبال و احترام را بر خود تحمیل کرده، نیم روزی به انتظار امام امت بر روی پای در حرارت خورشید معطل و معذب بمانید؟!
علاوه بر اینکه پروردگار متعال از این عمل راضی نیست، و در نظر امیرالمومنین هم سخت ناپسند و مکروه است، بدانید که هرگز احرار و اشراف بدین ننگ تن در نمی دهند و جز خداوند بزرگ احدی را شایسته ی پرستش و نیایش نمی دانند…