برای آزادی جعفر پناهی و رسول اف

نویسنده

» هنرمندان و دانشجویان سینما

دوشنبه شب، پس از نمایش فیلم داریوش مهرجویی؛ کارنامه ۴۰ ساله به کارگردانی مانی حقیقی، جمعی از هنرمندان و بازیگران سینما و کارگردانان با امضای نامه‌ای از مسئولان ذی‌ربط تقاضای آزادی و رفع مشکل جعفر پناهی و محمدرسول‌اف شدند.

متن کامل این نامه که به امضای بیش از ۵۰ نفر از هنرمندان سینما رسیده است؛ به این شرح  است:

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در طول ۳۰ سال گذشته این فیلمسازان بوده‌اند که به عنوان سفیران فرهنگی ایران نام این کشور عزیز را در سراسر جهان پرآوازه‌تر ساخته‌اند. اینک دو هفته است که از بازداشت فیلمسازان نامی کشور جعفر پناهی و محمدرسول‌اف می‌گذرد. پاسخ ساخت فیلم، هرچند بدون مجوز، بازداشت و سلول انفرادی نیست. ما امضاکنندگان این نامه مسرانه انتظار داریم که وزرای فرهنگ و ارشاد اسلامی اطلاعات و ریاست محترم قوه قضائیه تا پیش از پایان سال و در آستانه عید نوروز موجبات آزادی هنرمندانی را که تنها گناهشان ساخت فیلم است، فراهم آورند.

این نامه به امضای هنرمندانی همچون محمد سریر، فرهاد توحیدی، اصغر فرهادی، رخشان بنی‌اعتماد، مجتبی میرطهماسب، مانی حقیقی، شادمهر راستین، سارا قرچه داغی، ابراهیم مختاری، حمیرا ریاضی، بهمن کیارستمی، مهتاب نصیرپور، محمد رحمانیان، مهناز افضلی،کامبوزیا پرتوی، فاطمه معتمدآریا، محسن عبدالوهاب، ناصر صفاریان، بهرام عظیم پور، مهرداد لشگری، سعید ابراهیم زاده، آناهیتا آبا، محس امیریوسفی، کامران شیردل و جمع بسیاری از هنرمندان و بازیگران سینما رسیده است.

همزمان جمعی از دانشجویان سینما دانشگاههای سراسر کشور با انتشار نامه ای به بازداشت جعفر پناهی اعتراض کردند.

متن کامل این نامه که نسخه ای از آن در اختیار سایت روز قرار گرفته ، بدین شرح است:

این صدای ماست، گروهی از جوانان ایرانی، جمعی از دانشجویان رشته سینما که نمیدانند نگرانی، بهت و خشم خود را با که در میان بگذارند؟ در آستانه  ورود به دنیای بزرگسالی، دنیایی که در آن باید با جدیت پای در حرفه ای  بگذاریم که برای خود برگزیده ایم، با ترس و ناامیدی بر جای خشکمان زده. خشمگین و معترضیم، در برابر آنان که دستان هنرمند را میبندند و او را به زندان می کشند، و مبهوت و معترضیم، در برابر تمامی آنان که سکوت میکنند و هیچ نمی گویند. ما کجای دنیا ایستاده ایم؟

کجای دنیا ایستاده ایم؟ ایران . نام پرشکوهی است برایمان. با این حال روزگار غریبی است، که باید با خفت و شرم اضافه کنیم : ایران، جایی که فیلمساز را به بند میکشند. به چه جرم؟ این که او فیلم می سازد! به همین سادگی! پناهی را به زندان میبرند، چرا که او از معدود فیلمسازان ایرانی است که با دغدغه راستینِ تعهد اجتماعی و آگاهی سیاسی کار می کند، چرا که با تمام محدودیت ها و ممنوعیت ها، بی هراس دم میزند از آنها که راه را بر دنیایی بهتر می بندند، چرا که قدرت بی بدیل کارگردانی اش را، در خدمت بسامان کردن اوضاع نابسامان ِ اجتماع به کار گرفته است، چرا که فیلمسازی اجتماعی است و دروغ نمی گوید، چرا که کنار مردم ایستاده و برای مردم کار میکند، و نه برای آنها… و هزار دلیل دیگر که هر یک گواه ِ قاطعی است بر شرافت او. و ما کجای دنیا ایستاده ایم؟ ایران، جایی که شرافت هنرمند، او را به زندان می کشد.

ما در ایرانیم. جایی که روزنامه هایش را ورق می زنی و مبهوت، خنده ات می گیرد. امثال پناهی و رسول اف را ضد نظام خوانده اند. این دیگر چه نظامی است؟ چه نظامی است که صاحبان ِ فکر و منتقدان خیرخواه را یکسره دشمن خود می بیند؟ چه نظامی است که هنرمندان حقیقی را یکسره خطری بزرگ بر علیه خود محسوب میکند؟ چه نظمی است که در آن کار از ندادنِ پروانه ساخت و مجوز نمایش گذشته و به دستگیری هنرمند سربزنگاه رسیده؟  آنها که هستند که با نظم و نظامشان، هنرمندان جوان کشورشان را یکسره ترسان و مأیوس کرده اند از آینده؟ ما کجای دنیا ایستاده ایم؟

روزگار غریبی است که میپرسیم ما کجای دنیاییم؟ و جواب میدهیم ایران، جایی که تمام ِ این اتفاق ها می افتد و باز هم بسیاری سکوت میکنند. در مقابل آنها که با سرکوب سبعانه شان، آینده کاری ِ تاریک و موهومی پیش رویمان گذاشتند، دل خوش کردیم به جامعه هنری. به هنرمندانی که آینده خود را در گروی حمایت آنها میبینیم، به سینماگرانی که الگو و راهنمای ما هستند. آنان که نوای اعتراض هر یکشان، طنین اندازتر و اثربخش تر از صدای صدها تن از ماست. منتظر شدیم و گوش سپردیم و افسوس که تاکنون جز صداهایی اندک، چیزی نشنیدیم. فیلمسازان و هنرمندان غیرایرانی، اعتراض خود را بیان داشتند و در طومار بلندبالایی نام ِ خود را بر پای آن زدند؛ اما راهگشایان اصلی، هنرمندان وطنی، عمدتاً راه سکوت برگزیدند. حال آن که چاره سازان نهایی همان هایند. آنها که به واسطه درکشان از فضای هنری ایران، و اعتبار و محبوبیتی که نزد مردم دارند، صدای اعتراضشان به دستگیری جعفر پناهی و محمد رسول اف، در ایران و جهان طنین انداز میشود، و به نیکی از پس تقبیح چنین عمل شنیعی برمی آید؛ چه بسا آزادی این هنرمندان و آزادی هنر در این مملکت را هم به ارمغان بی آورد.

آری، ما همچنان با بهت و دلهره به پیش رویمان نگاه میکنیم. با این حال این بار ترس را کنار میگذاریم و از خود میپرسیم کجای دنیا ایستاده ایم؟ ما در ایرانیم. و از آنجا که میخواهیم در ایران بایستیم و زندگی کنیم و کاری از پیش ببریم، اعتراض خود را با صدای بلند ابراز میداریم،  و فریاد جانانه هنرمندان و مردمی را میطلبیم که با ما همراهی میکنند:

امنیتی کردن فضای هنری کشور، و دستگیری پناهی ها و رسول اف ها، پایین کشیدن شأن هنر و هنرمند است . آنها که هنرمندان را زیر پای خود له کرده اند، شأن انسان را زیر سؤال برده اند. فراموش نمی کنیم آن چه با این هنرمندان کردند، و مصرانه خواستار آزادی آنهاییم.

صدای اعتراض ما بلندتر میشود. ترسی هم نیست. از چه بترسیم؟ مگر ما همین حالا هم سقط نمی شویم؟