با اعلام خبر کشف بابک زنجانی های تازه تر، که به گفته کشف کننده آن جناب مهدی موسوی نژاد نماینده مجلس نهم “سرشناس نیستند اما ممکن است در آینده اسم آنها بر سر زبانها بیفتد” و همچنین افشای اختلاس ۱۲ میلیاردی یکی دیگر از مدیران نظام ولایی که آن هم اخیرا از سوی رئیس بازرسی کل کشور اعلام گردید، کم کم آماراین گونه دزدی های نجومی ازیاد و خاطرملت دزد زده ایران خواهد رفت. با چنین روندی از افزایش غارت ها، چه بسا که در آینده ای نزدیک اساسا مقوله ای بنام اختلاس و یا چپاول اندوخته ها و ثروت ملی این آب و خاک توسط غارتگران به امری عادی مبدل شود آنچناکه امروز بنا برشواهد وسیر صعودی این غارتگری ها، افکار عمومی، آنچنانکه از یک جامعه آگاه وسالم انتظار می رود، هیچ واکنشی نسبت به این خیانت ها و دزدی ها از خود نشان نمی دهد. و این همه نیست جز ازظلم پذیری ما که نظاره گریم، و ایضا پرو بال گرفتن زمامداران امروز که ازپی 35 سال حاکمیت بی سئوال و قتل عام و در بند کشیدن مخالفان ومنتقدان خود، اکنون به این پایه از جباریت ارتقا یافته اند که هر لحظه در یک گوشه از این آب و خاک، عمال اش به راحتی دست به دزدی و غارت می زنند، بی آنکه ترس از مجازات مانع از رشد غارتگری ها شود چرا که بنا بر فرمان ولی و قیم ملت نباید موضوع را “کش” داد.
الغرض با چنین افشاگری هایی، آن هم توسط دولتی که خود و کابینه اش در تمام طول عمر نظام از اصحاب حلقه قدرت بوده اند، این تصور القا می گردد که گویی دولت تدبیر غیر از نقشی که برای تحقق فرمان “نرمش قهرمانانه” داشته است، بنا دارد پیکر آلوده به انگل فساد رژیم را هم مداوا کند؛ که زهی خیال چرا که به شهادت تاریخ ادعای مبارزه با فساد در این سر زمین، همواره جز یک “ژست” برای چاپیدن و غارتگری بیشتر زمامداران حاکم بر این آب و خاک نبوده است.
هنوز آنهایی که مو در آسیاب عمر سپید و در تهران چهل، پنجاه سال پیش زندگی کرده اند به یاد دارند که وقتی با اتوبوس از جاده قدیم شمیران می گذشتند، شاگرد راننده ها که به پا رکابی ها معروف بودند با رسیدن به ایستگاه باغ صبا، به طنز و کنایه داد می زدند “ایستگاه از کجا آوردی” که منظور ساختمان بلندی بود در محله باغ صبا که می گفتند: متعلق به رئیس شهربانی وقت بوده است. اما از آنجائیکه مردم می دانستند رئیس نظمیه نمی تواند با حقوق ماهیانه قادر به داشتن چنین ساختمانی باشد، با کنایه به قانون “از کجا آوردی” نام ایستگاه باغ صبا را با این طعنه به زبان می آوردند.
در دهه ۱۳۳۰ آشفتگی های اقتصادی و بی پولی مردم و فقری که گریبان ملت را گرفته بود، دولت وقت را بر آن داشت لایحه ای به مجلس ارائه دهد تا در پی تصویب آن، نوکیسه های مشکوک شناخته شوند و منابع ثروت اندوزیشان مشخص گردد.از همین رو برای دل مشغولی جماعت پرسشنامه هایی در بین رجال و متمولین پخش کردند که از کجا آورده ای اما نه تنها مردم، بلکه مجریان این طرح قانونی هم باور نداشتند که بتوان کاری از پیش برد. درست مانند ماجرای فرمان رهبری همین نظام بی سئوال مبنی بر مبارزه با مفاسد اقتصادی که در سال ۱۳۸۰ از سوی “آقا” صادر گردید و نتیجه آن “ژست” جناب رهبری شد دزدی ها و غارتگری هایی که شاهد هستیم و دم بر نمی آوریم.
سابقه مبارزه با مفاسد اقتصادی در این کهنه دیارحکایت تازه ای نیست و در هر دوره زمامداران وقت، اگر نگویم از این حکایت با خبر بودند دست کم آوازه آن را در قلمرو خود شنیده بودند؛ مانند رضا خان که وقتی هر روز حاجی مخبر السطنه را می دید پی به گوشه ای از فساد دربار خود می برد چرا که حاجی (مخبر السلطنه) وقتی اجازه شرفیابی می یافت، آنقدر دستهایش را به هم می مالید و مدام مبارک است، مبارک است می گفت تا رضا خان مجبور به پرسش شود و بپرسد چه چیزی مبارک است؟ و آن وقت حاجی هم مثلا می گفت : پرده های جدیدی که فرمودید از آلمان خریداری شود. و رضا خان می فهمید آیرم رئیس نظمیه به اسم خرید پرده، مقدار زیادی پارچه وارد کشور کرده و مالیات و عوارض هم نداده است. واین در زمانی بود که روزنامه ها توقیف و سانسور، بر همه جا حاکم بود و عجبا که امروز، در عصر ارتباطات هم که دست کم، جراید و روزنامه ها می توانند، نقش حاجی مخبرالسطلنه ها را داشته باشند، در توقیف و یا در سانسور به سر می برند.
روزگاری است که تصدیق نمی باید کرد / اگر از صبح کسی حرف صداقت شنود