امان از دستت ای مقام معظم برتری

آرش بهمنی
آرش بهمنی

22 سال! این تعداد سال‌هایی است که آیت‌الله خامنه‌ای در مقام رهبر جمهوری‌اسلامی بوده است. رهبری که در سال‌های گذشته همواره با انتقادات زیادی مواجه بوده، اما همواره به این انتقادها بی‌اعتنا بوده است.

کارنامه سیاسی آیت‌الله خامنه‌ای در این مدت مملو از نکات سیاه و تاریک است: از بازداشت و شکنجه و قتل و سرکوب تا خفقان و تعطیلی مطبوعات و تجاوز به حقوق ملت و تقلب در انتخابات و ردصلاحیت‌های غیرقانونی و سرکوب دانشگاه و تعطیلی مطبوعات.

آنچه که در دوران رهبری آیت‌الله خامنه‌ای اتفاق افتاده را می‌توان پاسخی درونی از سوی رهبر جمهوری‌اسلامی دانست به نداشتن هیچ شکلی از مشروعیت. وی زمانی که به رهبری انتخاب شد نه دارای مشروعیت کاریزماتیک بود ـ همانند آیت‌الله خمینی ـ و نه دارای مشروعیت قانونی ـ به طور مثال چون مرحوم آیت‌الله العظمی منتظری که در روندی قانونی و براساس موازین از سوی مجلس خبرگان به این مقام انتخاب شده بود ـ و نه دارای مشروعیت مردمی. فراموش نکنیم که انتخاب وی به سمت ریاست‌جمهوری پس از سلسله‌ای از ترورها در کشور رخ داد؛ آن هم در زمانی که عملا هیچ‌گونه رقابتی برای تصاحب این پست وجود نداشت.

پس از رسیدن به پست ریاست‌جمهوری نیز وی نه قدرت انتخاب نخست وزیر مورد تمایل خود را یافت و نه قدرت برکناری نخست وزیری که مورد تمایلش نبود. خامنه‌ای چندین بار درباره نحوه برخورد با میرحسین موسوی، از سوی آیت‌الله خمینی مورد عتاب قرار گرفت. زمانی که قصد اظهارنظر درباره ولایت فقیه در نماز جمعه را هم داشت، با نامه سرگشاده آیت‌الله خمینی درباره عدم فهم درست از این مقوله مواجه شد.

چند سال پیش یکی از نمایندگان مجلس ششم به نگارنده چنین ‌گفت که هم زمان با انتخاب آقای خامنه‌ای به سمت رهبر جمهوری اسلامی، بسیاری از منتقدان درون حاکمیت ازاین انتخاب استقبال کردند. آنان تصور می‌کردند انتخاب فردی با ذوق هنری و نظرات خاص درباره ولایت فقیه، می‌تواند کمکی موثر باشد به روند پیشرفت ایران. وی اما اضافه ‌کرد که نمی‌داند چه اتفاقی آیت‌الله خامنه‌ای را به دیکتاتوری منحصر به فرد تبدیل کرده است.

امروز اما رهبر جمهوری اسلامی به دیکتاتوری تنها تبدیل شده است. وی نه تنها اصلاح طلبان را دیگر در کنار خود نمی‌بیند، بلکه از حمایت بسیاری از روحانیون سنتی و حتی افرادی که خود آن‌ها را به قدرت رسانده، محروم شده است. دیکتاتور قصه پرغصه ایران، امروز ناامیدانه دست به هر ریسمانی می‌زند تا قدرت خود را حفظ کند. از سویی باعث و بانی قتل ناجوان‌مردانه مرحوم هاله سحابی می‌شود و میرحسین موسوی و مهدی کروبی را در خانه‌های خود حصر می‌کند و از سوی دیگر با ژستی دموکرات منشانه، از له کردن مخالف انتقاد می‌کند.

از سویی خود دستور حذف مخالفان را می‌دهد و از سویی دیگر در جلسات خصوصی خواستار حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات می‌شود. از سویی دستور به برپایی کرسی آزاداندیشی می‌دهد و در طرف دیگر میرحسین موسوی را از شورای “غیرقانونی” عالی انقلاب فرهنگی، حذف می‌کند

آنچه که امروز باید در نظر داشت آن است که دیکتاتور، امروز تنهاتر از هر زمانی، هم چون غریقی، در پی آویختن به هر طنابی برای نجات خویش است. دور از ذهن نیست که در روزهای آینده و در پی ناامیدی از احمدی‌نژاد و دیگر دست‌نشاندگانش، بار دیگر دست یاری به سوی اصلاح‌طلبان باز کند. البته شکی نیست که مصالحه و مذاکره باید در دستور کار یک جریان سیاسی باشد، اما توجه باید کرد که مصالحه نباید به قیمت پای‌مال شدن خون آنانی باشد که مظلومانه در خاک غلتیدند تنها برای مطالبه رای و حق خود.

میرحسین موسوی و مهدی کروبی نیز دو سال گذشته را هزینه نداده‌اند تا همه چیز بی هیچ تغییری به پیش از خرداد 88 باز گردد. اگر تحول‌خواهان در سال‌های گذشته مقابل رهبر جمهوری اسلامی و ظلم‌های وی سکوت کرده‌اند، به امید آن بوده است که وی جایی به اصلاحات دموکراتیک با کمترین هزینه تن در دهد. اکنون اما و با هزینه های فراوانی که مردم داده اند، به نظر نمی‌رسد که هول شدن از برخی سخنان رهبری جمهوری اسلامی، که پیش از آن نیز بسیار مانند آن گفته اما در عمل فراموش کرده است، موضوعیتی داشته باشد. فراموش نکنیم با فردی رو به روییم که چندین سال است در صف اول سرکوب مردم قرار دارد و همان است که رهبران جنبش سبز را در حصر قرار داده است.

حکایت امروز ما و آقای خامنه‌ای، دیگر حکایت رهبر سیاسی و ملت نیست. حکایت قاتل است و خانواده بزرگ مقتولان که شاید روزی تصمیم به بخشش بگیرند، اما هرگز فراموش نخواهند کرد. امید است که دیگر دوستان نیز این مساله را فراموش نکنند.

تیتر مطلب برگرفته از ترانه‌ای متعلق به محسن نامجو است