یلدای آریایی تان طولانی تر باد. یکی از سنت هایی که از زمان ساسانیان رسم بود این بود که کورش یا بردیا یا اشک یا داریوش یا هوخشتره همیشه شب یلدا می رفتند حافظیه و فال می گرفتند، بعدا آن محل آتشکده ای شد و مسلمانان که حمله کردند، آنجا زیارتگاه ساختند، فرزند یکی از همان متولیان حرم که پسرش خیلی خوب شعر می گفت شد حافظ و همان اشعاری را که در اصل متعلق به کورش بود به اسم خودش نوشت. … منظورتان چیست؟ دوست ندارید؟ یعنی فکر نمی کنید که اینهایی که خون پاک آریایی در رگ شان است، تا این حد…. خوش فکر باشند؟
به هر حال یکی از کارهایی که ما در شب یلدا می کنیم فال گرفتن با حافظ است. البته فال امسال ما یک توضیحاتی هم دارد که برای روشن شدن منظور شاعر نوشتیم. چون حافظ اصولا از آنهایی است که هیچ وقت منظورش را نمی شود فهمید. هی می گوید شراب، می گوئیم باده عرفانی، می گوید شراب قرمز، می گوئیم باده تشیع سرخ علوی، می گوید شراب دو تقطیره خللر شیراز با نقل و نبات، می گوئیم شراب ناب محمدی با درک صوفیانه، حالا، این دعوا تا ابد ادامه خواهد داشت. بالاخره هر کسی حافظ را همانطور که دوست دارد می خواند. با توجه به تفسیرهای فراوانی که لابد ملت همیشه شاعر ایران می کنند، برای شما فال گرفتم و تفسیر بعضی فال ها را نوشتم.
یک
نفس برآمد و کام از تو برنمی آید/ فغان که بخت من از خواب در نمی آید/ صبا به چشم من انداخت خاکی از کویش/ که آب زندگیم در نظر نمی آید/ شاهدش هم اینه….. / جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید/ هلال عید در ابروی یار باید دید
اینجوری که حافظ می گه واقعا شما به عشق تون دارین بد جور فشار می آرین. بذارین یه نفس بکشه، از اول دوباره شروع کنید. اینجوری می میره خونش می افته گردن خودتون. ضمنا در بیت شاهد هم اشاره می کنه که دچار سندروم خلیجی شدین، خانوهایی که اینجوری می شن هی یا دارن با موچین زیر ابرو ورمی دارن، یا فکر تتو هستن، یا دارن اکستنشن می کنن، یا همه اش رنگ مو عوض می کنن. من بقیه شاهدتون رو ننوشتم، گفتم آبروداری کنم.
دو
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد/ از سر پیمان برفت بر سر پیمانه شد/ صوفی مجلس که دی جام و قدح می شکست/ باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد/ … شاهدش هم اینه…./ دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد/ کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
خودتون یه مقداری محاسبه ظرفیت خودتون رو بکنید و ظرفیت خودتون رو بالا ببرید. موردی هم که در بیت آمده من دقیق نمی دونم به بشار اسد مربوط می شه، به پادگان عشرت آباد و سپاه قدس مربوط می شه، به سردار سلیمانی مربوط می شه، من نمی خوام زیاد قضیه رو باز کنم، اگر به فکر به هم ریختن توافق ژنو هستید این کار رو نکنید.
سه
فتوی پیر مغان دارم و قولی است قدیم/ که حرام است می آنجا که نه یار است ندیم/ چاک خواهم زدن این دلق ریایی چکنم؟/ روح را صحبت ناجنس عذابی است علیم/ شاهدش هم اینه که می گه…../ خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم/ به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم
والله گلاب به روتون، من که نمی دونم شما چی کار کردین، ایشاء الله که بخیر و خوشی، ولی این حافظ یه چیزایی می گه آبرو برای آدم باقی نمی گذاره. منظورش اینه که کلا خالی نباید خورد، با سردی نباید خورد، قضیه چاک رو هم خودتون یه کاری بکنین، حالا لباس گشاد بوده یا نه، دیگه لابد شاهد همین قضیه بوده حافظ. موفق باشید.
چهار
خانم عزیز! من شرمنده، خیلی عذرمی خوام! الآن حاج آقا حالش خوب نیست، یکی دو تا رو همین جوری داره تند و تند خین و خین ریزی می گه، من نمی دونم اون غزلهای یوسف گم گشته اش کجا رفت؟ مث که این توی چاپ جدید حذف شده. حافظ برای شما گفته: از دیده خون دل همه بر روی ما رود/ بر روی ما ز دیده چه گویم چها رود/ ما در درون سینه هوائی نهفته ایم/ برباد اگر رود دل ما زان هوا رود/ شاهدش هم همینه که…../ چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود/ ور آشتی طلبم با سر عتاب رود
من واقعا خجالت زده شما هستم، یعنی بیخودی این کارهایی که فکر می کنید به نتایج خوبی می رسین، نمی رسه، زندگی تون ضایع می شه اون آقاهه هم می ذاره می ره، سوار هواپیما می شه مالزی یا جای دیگه می ره. نکته ای هم که از نظر روانشناسی مهمه اینه که وقتی دوست یا همسر یا نامزد شما شرایط روحی مناسبی نداره هی باهاش ور نرین( این نکته در شاهد اومده) صبر کنید بعدا حالش بهتر می شه، یا یه فال دیگه بگیرین یهو می بینید یوسف گم گشته آمد همه مشکلات حل شد. به هر حال براتون آرزوی موفقیت می کنم.
پنج
آقای حسین عزیز! واقعا بهتون تبریک می گم. خیلی خوب و تمیز. فال شما اینطوری اومده که: غلام نرگس مست تو تاجدارانند/ خراب باده لعل تو هوشیارانند/ ترا صبا و مرا آب دیده شد غماز/ و گرنه عاشق و معشوق راز دارانند
یعنی چی کااااااار کرد حافظ برای شما؟ من سی ساله دارم فال می گیرم، تا حالا ندیده بودم به این راحتی قضیه حل شده، حسین جان! هر کاری دلت می خواد بکن. می خوای زن بگیری بگیر، می خوای برای خارج برو، می خوای برگردی ایران برو. جفت شش لازم داری بریز تاس که می آد، آس گشنیز می خواد رنگ بیاری، واسه ات می آد، اصلا همه چی عالی. شاهدش هم اینه: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/ آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟/ آقا، شما الآن یک دفتر بزنی، هر کاری بکنی موفق می شی، تو رو خدا دستتم بذار زیر سر ما، بلکه ما اومدنی زیاد زندان نریم.
شش
خوش خبر باشی ای نسیم شمال/ که به ما می رسد زمان وصال/ قصه العشق لاانفصام لها/ فصمت هاهنا لسان القال/ …..در شاهدش هم اومده که/ شممت روح وداد و شمت برق وصال/ بیا که بوی ترا میرم ای نسیم شمال
همه اش خوبه، فقط هر کاری خواستین ببرین مترجم زبان عربی با خودتون ببرین، به مشکل برنخورین، یعنی واقعا حرف نداشت. دست تون درست
هفت
هرگزم نقش تو از لوح و جانان نرود/ هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود/ از دماغ من سرگشته خیال دهنت/ به جفای فلک و غصه دوران نرود/ این هم شاهد نظربازش…… / خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود/ به هر درش که بخوانند بی خبر نرود
تفسیر: کلا که آلزایمر نمی گیری، قدش درازه، ولی ضایع بازی هایی که قبلا کرده امکان نداره فراموش کنی، بخصوص اون روزی که دست کرد تو دماغش گذاشت تو دهنش. شاهدش هم اینه که لامصب! وقتی زن همراهت هست، برای چی بقیه رو دید می زنی؟ هان؟ هان؟ هان؟
هشت
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف/ گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف/ طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من/ گر چه سخن همی برد قصه من به هر طرف/ …. این هم شاهدش…./ از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد/ وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
تفسیر: بیخودی بقول آمریکایی ترای نکن، ولش کن، خودش یا درست می شه و حال حسابی می کنی، یا نمی شه دهنت آسفالته، ما کلا از اولش هم امیدی به این که اوضاع بهتر بشه نداشتیم، مثل همین آقای بابی، ولی همه جا راجع به ما حرف می زدند، کسی هم نبود بگه زیپو بکشین، شاهدش هم می گه به قیافه و این چیزها نیست، این همه رفتیم دنبال دلبر خوش قد و بالا حالا که چی؟ هیچی، همون خواستگار کچل چاقالو رو جوابشو بده تموم…. البته قطعی هم نیست.
نه
این هم فال جابرعزیز، لطفا روتو بکن اون ور شرمنده نشیم. فالش اینه: از دیده خون دل همه بر روی ما رود/ بر روی ما ز دیده چه گویم چها رود/ ما در درون سینه هوایی نهفته ایم/ برباد اگر رود دل ما زان هوا رود/….. شاهدش هم اینه…./ چون دست بر سر زلفش زنم به تاب رود/ چو آشتی طلبم بر سر عتاب رود
تفسیر: حافظ همینه دیگه، وقتی می خواد حرفای بد بد بزنه می زنه، یکی دیگه فالش مثل شما شد، ببین می شناسی اش، ولی بعید می دونم تا چند نفر هلاک نشن از توش چیزی در بیاد
ده
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس/ بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس/ منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام/ پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس/ ….. این هم شاهدش…./ محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه کن/ کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس
تفسیر: اوضاع توپه، هر چی بخوای خدا بهت می ده، حتی ممکنه خودتم یه چیزهایی یادت رفته باشه، ولی خدا می دونه چی می خوای. ضمنا یک ملاقات برات افتاده با یک جانان که اتفاقا خیلی هم مهربان به نظر می آد، وقتی دیدی اش سوار اتوبوس یا آژانسه، اول بدنه ماشین رو ماچ می کنی، بعد گریه می کنی، بعد این قدر ناله و زاری می کنی که تو رو دروایسی هر چی می خوای قبول کنه. وسطش نخندی ضایع بشه.
یازده
فال آقای مهدی گرفته شد که مستقیما به انتخابات و این موارد هم مربوطه، بیخودی بعدش زیرش نزنین. ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد/ دل رمیده ما را انیس و مونس شد/ نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت/ به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد/ …. این هم شاهدش…./ گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد/ بسوختیم درین آرزوی خام و نشد.
تفسیر: یکی از افراد آشنا که برای شما خیلی اهمیت داشت و مثل ستاره تو زندگی تون می درخشید، در انتخابات بعد می ره مجلس، البته ایشون دروغ می گه، درس نخونده، مدرک آکسفوردش رو از ناصر خسرو گرفته، هر چی هم تو این چند سال گفت به نظرم دروغ بوده، ولی اصولا رفتارش دارای جاذبه حداکثری و دافعه حداقلی است. اما در مورد خودتون، براتون یه صندوق افتاده، خودتون نامزد انتخابات شدید و ادعا کردید که در ولایت ذوب شدید ولی کسی قبول نکرده، و رد صلاحیت می شین، منتهی در نهایت به نفع تون تموم می شه.
دوازده
کسی که حسن و خط دوست در نظر دارد/ محقق است که او حاصل بصر دارد/ چو خامه در ره فرمان او سر طاعت/ نهاده ایم مگر او به تیغ بردارد/ … این هم شاهدش…./ دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد/ که چو سرو پای بند است و چو لاله داغ دارد
تفسیر: یک کسی به شما نظر داره که فقط بخاطر ظاهرتون به شما علاقمند شده، از اون اصولگراهای اهل بصیرته، و دائم هم دنبال اطاعت از بعضی هاست که ما پیشنهاد نمی کنیم اصلا به ایشون جواب مثبت بدین، چون زندگی تون رو ضایع می کنه. شاهدش هم همین که همه اش داغ و لاله و بهشت زهرا براتون افتاده، اصلا وقتی زنگ زدن درو وانکنید.
سیزده
در سرای مغان رفته بود و آب زده/ نشسته پیر و صلائی به شیخ و شاب زده/ سبوکشان همه دربندگیش بسته کمر/ ولی ز ترک کله چتر بر سحاب زده/ …. شاهدش هم اینه که…./ ای که با سلسله زلف دراز آمده ای/ فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای
تفسیر: براتون یک کنسرت می بینم که یک آقای جوان لاغر در حالی که هی جیغ می زنه صنما و هیچ کسی هم به دادش نمی رسه، روی صحنه است و شما هم دائم از خودتون عکس می گیرید( البته عکس اش تو شعر نبود) جمعیت زیادی برای کنسرت اومدن، بعدش هم بیرون می تونید نوشیدنی بخرید. شاهدش هم اینه که شما موهاتون بلنده و بخاطر همین موقعی که توی صف کنسرت ایستادید احتمالا یه آقایی که ممکنه کمی خل به نظر بیاد، عاشق تون می شه. اگر شوهر دارید فکر کنم اون آقاهه عاشق دختر کناری تون که اونم موهاش بلنده می شه.
چهارده
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود/ مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود/ یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان/ بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود/ …. شاهدش هم اینه که…../ یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود/ دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
تفسیر: قبلا خیلی بهم فکر می کردی، حالا دیگه اصلا بی خیال شدی، منتهی یادت باشه همه شهر در جریان هستند، خیلی اتفاق ها افتاده که نمی خوای به روی خودت بیاری ولی عمرا اگه بتونی. شاهدش هم اینه که اگر یادت بیاد خونه ما سر کوچه تون بود، یه تیر چراغ برقم درست سر پیچ بود که هر وقت رد می شدی چشمم می افتاد کف پات( نوع این عمل دقیق معلوم نیست.)
پانزده
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود/ به هر درش که بخوانند بی خبر نرود/ طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی/ ولی چگونه مگس در پی شکر نرود/ …. شاهدش هم اینه…./ ساقی حدیث سرو گل و لاله می رود/ وین بحث با ثلاله غساله می رود
تفسیر: برادر من! البته من خیلی کوچکتر از آنم که دهن برای شما باز کنم، ولی چون حافظ گفته عرض می کنم که واقعا اصلا کار خوبی نیست که آدم هی چشمش پشت سر دیگران باشه، قبول دارید؟ یا اینکه آداب معاشرت رو رعایت نکنه. بله، درسته که اون خانومه خیلی لب های خوشگلی داشت و شما هم فکر کردی کسی اصلا نمی فهمه، ولی دیدید که چه آبروریزی راه انداخت؟ من واقعا شرمنده ام که این حرف رو می زنم ولی اگر جای شما بودم اصلا نمی کردم، کلا شوخی اش هم قشنگ نیست. این قسمت شاهد هم به نظرم حافظ خواسته حواس مردم رو پرت کنه که شما حواس تو جمع کنی. اینو داشته باش!
شانزده
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی / دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آئی/ دایم گل این بستان شاداب نمی ماند/ دریاب ضعیفان را در وقت توانایی/ ….. این هم شاهدش…./ ای دل گر از آن چاه زنخدان به در آئی/ هر جا که روی زود پشیمان به در آئی
تفسیر: این غزل خیلی اشاره می کنه به این که تغییر گرایشات رفتاری افراد به دلیل تنهایی است. حتی کسی از پادشاه باشه و قدرت داشته باشه و آدم خوبی باشه، وقتی تنها می شه ممکنه همون کار آقای داد رو بکنه، پس شمائی که عشق ات رو می گذاری دو سال پیدات نمی شه، به فکر باش! به فقرا کمک کن، به پیرمرد و پیرزن، جوانی مردنی است، فقط پرواز را بخاطر بسپار، قبل از اینکه الزایمر بگیری. در شاهد شاعر تاکید قطعی بر وفاداری می کند، و می گوید اگر گرفتار چاه زنخدان( چاله ای که وسط چانه است) شدی، حالا عمقش هر چقدر باشه مهم نیست، دیگه برو توش، البته منظور در اینجا فعل عرفانی است و دل به یار دادن.
هفده
گفتم کی ام دهان و لب ات کامران کنند؟/ گفتا به چشم هر چه تو گوئی همان کنند/ گفتم خراج مصر طلب می کند لبت/ گفتا درین معامله کمتر زیان کنند/ …. این هم شاهدش……/ واعظان چون جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
تفسیر: یکی از مسائلی که زوج های جوان در عشق یا سیاست باید مورد توجه قرار دهند، توهم زدائی است. در اینجا عاشق درخواست فرنچ کیس( چون هم دهان و هم لب ذکر شده) از معشوق کرده است. معشوق هم بی جنبه بوده حتی نگذاشته درخواست آقا تمام شود، فورا قبول کرده. البته صداقت چیز خوبی است، ولی بشرط آنکه هزینه رفتار صادقانه پرداخته شود، نه بیشتر نه کمتر، نرخ مورد اشاره برای یک ماچ( آن هم ماچ عادی) به نظر می آید اصلا منطقی نیست، با این پول در همان مصر خیلی کارها می شود کرد…. اما شاهد این فال بکلی موضوع را عوض کرده، در حقیقت حافظ اینجا بدل زده، یعنی اینجا ادعای اصلی در همان شاهد آمده، یعنی واعظان وقتی وعظ شان تمام می شود و کلی خفن بازی در می آورند، بعدش کارهای دیگری می کنند، چه کارهایی می کنند؟ همان کارهایی که در بیت اول و دوم فال آمده و هزینه ماچ و این حرفها، یعنی واعظان این کارها را می کنند که البته این دیوان ناقص است، برای بقیه اش به پلی بوی مراجعه شود…..
هجده
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/ پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست/ نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان/ نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست/ …. این هم شاهدش…./ در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست/ مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
تفسیر: یکی از نکاتی که بطور کلی در اشعار حافظ آمده و باید به آن توجه کنیم جنبه عرفانی شعر است، حالا اینکه معشوقه زلفش آشفته باشد، در حال عرق ریختن هم باشد، خنده هم بکند، مست هم باشد، پیراهنش هم چاک داشته باشد و همه جاهایش معلوم باشد، غزل هم بخواند، ظرف شراب هم در دستش باشد، چشم هایش هم با درشتی جنگ بطلبد، لبش هم نچ نچ کند، و نصف شب خوابیدی یک دفعه همچین خانمی بیاید بالای سرت، عرفان را کجای این خانم بگذاریم؟ لای چاک پیراهنش؟ حالا من بیشتر تاکید نمی کنم، به هر حال به نظرم فرصتی است که اصلا نباید به تهدید تبدیل شود… شاهد هم اینکه کلا نگران نباشید همه اینکاره هستند، و فقط چون شما خیلی تا حالا در جریان نبودید اینطوری به نظرتان می آمد.
نوزده
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد/ قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد/ رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت/ مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد؟/ …… و این هم شاهدش…/ روز هجران و غم فرقت یار آخر شد/ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
تفسیر: هرچه زور بزنی عشق اش از دلت بیرون نمی رود، منظور همان چشم سیاه است که همینطوری عاشقش شدی، بیخودی با تقدیر نجنگ که آخرش فقط اعصاب خوردی برایت باقی می ماند. البته رقیبی هم داری که مثل دیوار جلوی تو را گرفته و آزارت می دهد و کاری از تو ساخته نیست. مگر اینکه از خدا بخواهی رقیبت را تکه تکه کند، بیخودی موقع نفرین از خدا خواسته کوچک نخواه، یک دفعه می بینی رقیب ات سرما خورد و زود هم خوب شد، سنگین نفرین کن. و شاهدت هم این است که بعد از اینکه فال گرفته شد، یک خانمی به نام اختر از جلوی تو رد می شود و دو دقیقه بعد به وصال یارت می رسی، پس بیخودی گریه نکن. موسیقی غمگین هم گوش نکن بیخودی افسرده می شوی.
بیست
من ترک عشق و شاهد و ساغر نمی کنم/ صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم/ باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور/ با خاک کوی دوست برابر نمی کنم/ …. و این هم شاهدش/ به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم/ بیا کز چشم بیمارت هزاران درد بر چینم
تفسیر: شما امسال عاشق می شوید و تمام کارهای بدی که جزو این فعل هست انجام می دهی، توبه دیگر فایده ندارد، چون خودت هم می دانی چند بار شکستی و بالاخره گردنت می افتد و نمی توانی از سرنوشت فرار کنی. احتمالا می مانی در خاک وطن خودت که دوست ات هم همانجاست و آنجا را با بهشت هم عوض نمی کنی، چون آنجا خودش جهنم است. و این هم شاهد مهناز خانم که یا شما با مژه هایتان قلب معشوق را سوراخ کردی، یا او با مژه هایش قلب شما را سوراخ کرده، در هر چیزی تردید باشد در مژه و سوراخ تردید نیست، چک کن ببین مژه کدام تان دراز تر می باشد. و شما معشوق را بغل می گیرید و حالش خوب می شود، شاید هم دردش به شما سرایت کند. به هر حال امسال یک تیر به قلب تان می خورد.
بیست و یک
المنت لله که در میکده باز است/ زان رو که مرا بر در او روی نیاز است/ خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی/ وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است/…. این هم شاهدش…/ اگرچه باده فرح بخش و باد گل بیز است/ به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
تفسیر: برادر من! شما دچار بیماری خوش بینی هستی، یا در جای دیگری زندگی می کنی که فروش شراب مجاز است. حالا این یکی هیچی، ولی کلا بر اثر افزایش سطح مطالبات فضای دسترسی به خواسته های عمومی افزایش یافته و امکانات مربوطه نیز در حال افزایش است. احتمالا در آینده وضع اقتصادی و عرق و ورق و شترق هم پائین می آید. و حافظ تاکید می کند که منظورش شراب مجازی و ناب محمدی و این چیزها نیست، بلکه منظورش احتمالا شراب ارومیه یا بوردو یا پورتو است. اما ضمنا سفارش می کند که برادر من! رفیق من! این نیروی انتظامی که کر نیستند، صدای ضبط ات رو کم کن، در سکوت هم می شه حال کرد، چون سرشار از ناگفته هاست.
بیست و دو
یک: دوستی از من خواست موقع فال گرفتن برای ایشون از حافظ درخواست مرگ بکنم. دوست عزیز! نوشته بودید در فال براتون آرزوی مرگ بکنم، من که ساحر نیستم، می تونم راه خودکشی نشون بدم، ولی خودم شخصا وارد عملیات نمی شم. البته حافظ در موردتون با عنایت به قضیه مرگ گفته که: از دیده خون دل همه بر روی ما رود/ بر روی ما ز دیده چه گویم چها رود/ ما در درون سینه هوایی نهفته ایم/ بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود/ …. شاهدش هم اینه…./ چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود/ ور آشتی طلبم بر سر عتاب رود
من برات آرزوی مرگ نمی کنم، ولی این طوری که حافظ می گه فکر نکنم شش هفت روز بیشتر طول بکشه. البته قرص برنج هم بد نیست. فقط از قرص هایی مثل لورازپام استفاده نکن، فقط بیخودی می خوابی. پروپرانولول برای فشار خون هست، از اونها ده دوازده تا یک جا بخوری می میری. اگر داروخونه آشنا نداری با پلاستیک ارزونترین شیوه تجربه شده است. بکش سرت و محکم نگهش دار. سوراخ نباشه همه زحماتت هدر بره.
بیست و سه
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید/ وجه می میخواهم و مطرب که می گوید رسید/ شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام/ بار عشق و مفلسی صعب است می باید کشید/ …. این هم شاهدش…./ معاشران ز حریف شبانه یادآرید/ حقوق بندگی مخلصانه یادآرید
تفسیر: کلا در این فال به مشکلات مالی، کاهش ارزش پول و تورم اشاره شده است. در حقیقت افزایش نرخ شاهد و می و مطرب و سایر مسائل و از طرف دیگر کاهش قدرت خرید( که در سبد خانوار، در آن زمان با کیسه محاسبه می شده) مشاهده می شود باعث شده مشکلات عاطفی و عشقی برای شما و سایر شهروندان ایجاد شود. در بیت شاهد با تاکید و یادآوری حقوق بندگی مخلصانه بر همین موضوع دوباره اشاره شده است.
بیست و چهار
درد ما را نیست درمان الغیاث/ هجر ما را نیست پایان الغیاث/ دین و دل بردند و قصد جان کنند/ الغیاث از جور خوبان الغیاث/…. و این هم شاهدش…/ توئی که برسر خوبان کشوری چون تاج/ سزد اگر همه دلبران دهندت باج
تفسیر: پول زیادی به دستت می رسد، به چند سفر خارجی می روی، عزیزانی را که سالها بود ندیده بودی می بینی، انتخابات برگزار می شود و مدتی تفریح می کنی، مورد ترور قرار می گیری ولی همان موقع یک گنج کشف می کنی….. ببین! من این همه حرف های خوب زدم، اگر مشکلی در فال وجود دارد مشکل با حافظ است با من نیست. شاهدش هم این که حتی اگر خیلی هم خوب باشی آخرش به عنوان باجگیر شناخته می شوی.
بیست و پنج
چه مستی ها ندانم که رو به ما آورد/ که بود ساقی و این باده از کجا آورد/ تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر/ که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد/ و این هم شاهد مربوطه…./ صبا وقتی سحر بوئی ز زلف یار می آورد/ دل شوریده ی ما را به بودر کار می آورد
تفسیر: وسط بیابون و صحرا هم که شده باشه شانس می آری، یک دبه شراب پیدا کن و با یک چنگ به صحرا برو و با خودت هم یک طوطی ببر، مطمئنا اگر گشت ارشاد تیربارانت نکند خیلی خوش می گذرد. شاهدش هم این که احتمالا صبح که از خواب بیدار می شوی بوی موی جولیان( با بوی جوی مولیان فرق دارد) جولیان مردی است که عاشق یا همسر شماست، حالا علی صدایش می کنید یا حسن به ما مربوط نیست ولی در فال ات جولیان افتاده، صبح کله سحر بوی موی جولیان را احساس می کنی و متوجه می شوی که در تمام این ماه شامپوی خودت را اشتباهی استفاده می کرده.
بیست و شش
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی/ کجاست پیک صبا گر همی کند کرمی/ قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق/ چو شبنمی است که بر سحر می کشد رقمی/ …. و این هم شاهد فال شما…/ احمد الله علی معدله السلطان/ احمد شیخ اویس حسن ایلخانی
تفسیر: دلبرت برایت یک نامه عاشقانه می نویسد و آن را به پیک موتوری صبا( سر تخت طاووس) می دهد که بیاورد، ولی پیک موتوری صبا نامه را اشتباها به خانم کرمی می دهد و ماجراهایی بین آنها اتفاق می افتد، ولی اینها ربطی به دلبر تو ندارد. دلبرت که طرفدار روحانی است اینقدر تحقیر نکن و هی برنامه های صدا و سیما را نزن توی سرش، اگر می خواهی مقایسه کن ببین که با اون موقع چقدر فرق کرده. درگیری با دو زن پیدا می کنی به اسم شبنم و سحر و یک رقم بالایی پول از طریق آنها به دستت می رسد. منتهی احتیاج به دو شاهد داری که هر دوشان هم عرب هستند و در دادگاه نمی توانند به نفع تو شهادت بدهند، بیخیال پول شو ولی از شبنم با آن قد کوتاهش همیشه بترس.