ما همه خوابیم

مریم حسینی نیا
مریم حسینی نیا

ما همه خواب بودیم. همه خواب بودیم زمانی که برایمان از اخلاق می‌گفتند. درست مثل امید وقتی ‌که آرش برایش از بدیِ دروغ می‌گفت.‌‌ همان موقعی که امید روی مثلاً کاناپه دراز کشیده بود و آرش پایین کاناپه رو به جمعیت بخش‌هایی از کتیبه تخت جمشید و دعای داریوش اول را می‌خواند و بعد با صدایی رسا و با جمله “اهورامزدا! این کشور را از دشمن، خشک‌سالی و دروغ نجات بده” و فریاد بعدش، امید را از خواب پراند. (“تئاتر خشکسالی و دروغ” اثر محمد یعقوبی)

ما همه خوابیم. همچنان خوابیم و چون خودمان را به خواب زده‌ایم بیدار نمی‌شویم. هرچقدر که برایمان تابلو بزنند که یادتان باشد یا یادمان باشد “اعتماد المثنی ندارد، خرابش نکنید. گمش نکنید”. یا هر چقدر این خیل عظیم دانشجو در کشور کلاس‌های اخلاق را بگذرانند و تلویزیون در مقام دانشگاه عمومی برایمان کارشناس‌های متعددی بیاورد که با لبخندهای زیبا توصیه‌های اخلاقی برایمان رو کنند. یا حتی مشاوران صفحاتی ثابت در روزنامه و مجلات پیدا کنند و هر روز بگویند و بنویسند که لطفاً خوب باشید. اما ما همچنان خوابیم و خوابیم.
الان که سطور بالا را می‌خوانم به نظرم من به تنهایی این ‌همه بد نیستم و احتمالاً شمایی هم که می‌خوانید همین حس را دارید اما از آنجا که من به تنهایی زندگی نمی‌کنم و البته شما هم، پس چرا در کنار هم خوب نیستیم و یا خوب به نظر نمی‌آییم؟
مطمئناً دلایل مختلفی را می‌توان نام برد اما ریشه همه آن‌ها به یک چیز برمی‌گردد؛ فردیت. اهمیتی که ما برای “فردیت” و یا به عبارتی برای “منیت” خودمان قائل هستیم و بی‌توجهی که به دیگران داریم. این بی‌توجهی را تنها در حد مقولات پیش پا افتاده و دم دستی نبینید و البته در محدوده خانواده، دوستان هم به دنبالش نباشید چون ما همچون هسته‌ای هستیم که نهایتاً دوستان لایه دومی روابط ما را تشکیل می‌دهند.
بیشترین اشاره به اهمیت فردیت و نادیده گرفتن اخلاق و موازین اخلاقی در سطح جامعه به دیگرانی معطوف می‌شود که کمترین قرابت و نزدیکی را با فرد دارد. دیگرانی که فکر می‌کنیم دیگر نمی‌بینیم‌شان پس نیازی نیست که خوب باشیم، دروغ نگوییم، کلک نزنیم، تهمت نزنیم، از اعتمادشان سوء‌استفاده نکنیم و… شاید بتوان یکی از منابع اصلی توجه مفرط به فرد و فردیت را تسلط ارزش‌های مادی و سودجویانه نیز دانست. تلاش برای بدست آوردن سود بیشتر و پشت سر گذاشتن رقیب. با این حساب در زمانه‌ای که شاخصه اصلی‌اش فردیت است با تمام ویژگی‌های خاص خود، نمی‌توان انتظار این را داشت که فردیت رو به افول رود و حتی از افراد خواست که کمی فردیتشان را تقلیل دهند اما می‌توان این انتظار را داشت که اندکی “دگر‌خواه” باشند. اگرچه این دگرخواهی در دوره‌های زمانی‌ای در سطح جامعه دیده می‌شود اما از آنجایی که معمولاً مناسبتی است و سریع به نقطه اوج می‌رسد و سپس سقوط می‌کند، چندان کارکردی در جامعه ندارد. این اشکالی که از آن یاد کردم را نباید تنها در سطح افراد دید و بررسی کرد. این ضعفی است که نهاد‌های اجتماعی برای ما به ارمغان آوردند و البته ما بدان دامن زدیم. شاید یکی از دلایل دوری جستن مردم از نهادهای مدنی و اجتماعی ولو مردم‌نهاد، عدم توانایی در دخیل کردن مردم در امور عمومی جامعه است. اینکه بخش گسترده‌ای از مردم در هیچ یک از فعالیت‌های داوطلبانه شرکت نمی‌کنند هم ناشی از تصور لزوم سود انگاری در تمام زمینه‌ها و هم عدم اعتماد و تلاش برای بهبود وضعیت دیگری است.
باز هم می‌توان گفت اما چه سود که ما همچنان خوابیم.

منبع: شهروند، ۹ شهریور