به دادخواهی همه مادران ایران
او سالهاست که از دریچه ی دوربینش به مشکلات جامعه ی ایران خیره شده. پیش از انتخابات اخیرهم با ساخت مستندی در باره ی حقوق زنان و انتظار جامعه ی ایران از رئیس جمهور آینده، به صف حامیان جنبش مدنی ایران پیوسته بود. آری، سخن از رخشان بنی اعتماد است. فیلمسازی که در این سالها در جملگی فیلمهایش انگشت بر دردهای کهنه ی جامعه مان گذاشته و از حقوق مردمان فراموش شده ای گفته که صداشان در هیاهوی بی انتهای جامعه گم شده است.
بنی اعتماد این بار با نگارش نامه ای سرگشاده که در روزنامه ی اعتماد ملی به چاپ رسیده، از دولتمردان و آنهایی که پاسخ سکوت به گلوله می دهند خواسته است تا دوربینش را اندک مدتی مجال حضور در میان مردم دهند تا او این بار از ادامه ی تاریخی نرگس ها و طوبی هایی بگوید که جایشان را به نداها و سهراب ها داده اند. دوربینی که که قصد کرده برایمان از خونهای ریخته شده در” زیر پوست شهر “ حکایت کند… خونهایی که در ماه گذشته کوچه پس کوچه های وطن را سرخ کرد تا همگان باور کنیم حکایت ضحاک و کاوه نیز تنها فسانه و قصه نبوده. متن کامل این نامه ی کوتاه بدین شرح است:
ترسی ندارم که در وانفسای این دوران پرتوطئه به هر تهمتی منتسب شوم.
ترسی ندارم که به جرم مشوش کردن اذهان عمومی، متهمم کنید ولی نمیتوانید منکر شوید که من یک مادرم، نه فقط مادر «تندیس و بارانم»، مادر همه جوانانی که از سالهای دور از دریچه فیلمهایم، مادران خود را در قالب شخصیتهای «طوبا»، «گیلانه» و «فروغ»، «نرگس»، «سیما» و… دیدهاند. مادر همه آنانی که در همه این سالها مرا به حریم خلوتشان پذیرفتند و از رنجها و فریادهای فروخوردهشان گفتند و گفتند تا بتوانم جانمایه دردهایشان را در فیلمهایم تصویر کنم.
به حرمت یک عمر اعتماد همه مخاطبانم، این حق را بر خود قائلم که به دادخواهی مادرانی که در این شرایط بحران زده، بیپناه و دست از همه جا کوتاه یا در سوگ جوانان از دست رفتهشان خاک بر سر گرفتهاند یا حیران و وحشتزده به دنبال پیدا کردن ردی از جگر گوشههایشان در شهر سرگردانند، این نامه سرگشاده را بنویسم که، هیچ قانونی، هیچ مصلحتی، هیچ سیاستی نمیتواند توجیه این درد بر مادران این سرزمین باشد.
در شرایطی که هیچ رسانهای برای خبررسانی واقعیتها و هیچ مسوولی پاسخگوی دلهرههای کشنده خانوادهها نیست، چگونه میتوان از خبر یا توهم مرگ و رنج دختران و پسران دستگیر شده بر خود نلرزید. دوربینم را چند روزی امان دهید تا گزارشی بیپرده پیش رویتان بگذارم، شاید به واقع نمیدانید که زیر پوست شهر چه میگذرد؟