سردرگمی مخاطبین کارتون ایران، تنها محدود به تعابیر شاعرانه از این رسانه تصویری نمی شود و دامنه آن چنان وسیع است که گاه به بحران می انجامد. بخشی از این برداشت های غریب و بی ربط ریشه در توهم توطئه ما دارد و ناشی از چند قرن تجربه استبداد است. بخش دیگر ماجرا کارتونیست ها هستند که برای ترمیم نگاه مخاطب آن طور که باید نکوشیده اند. اما این بحران ارتباط، جای دیگری هم می تواند ریشه داشته باشد: فقدان نقد و بحران نوشتار آکادمیک و حتی ژورنالیستی مناسب درباره کارتون….
جای خالی مباحث تئوریک در کارتون ایران
توده ای ادویه بر ظرف خالی
هفته پیش درباره نگاه ادبیات زده مخاطب ایرانی به هنر کارتون، کوتاه نوشتم. واقعیت این است که سردرگمی مخاطبین کارتون ایران، تنها محدود به تعابیر شاعرانه از این رسانه تصویری نمی شود و دامنه آن چنان وسیع است که گاه به بحران می انجامد (ماجرای کارتون روزنامه ایران). بخشی از این برداشت های غریب و بی ربط ریشه در توهم توطئه ما دارد و ناشی از چند قرن تجربه استبداد است. در چنین شرایطی طبیعتاً هنر به دامن اشارات و کنایات می افتد و مخاطب را به جستن کاسه پشت نیم کاسه عادت می دهد. بخش دیگر ماجرا کارتونیست ها هستند که برای ترمیم نگاه مخاطب آن طور که باید نکوشیده اند. اما این بحران ارتباط، جای دیگری هم می تواند ریشه داشته باشد: فقدان نقد و بحران نوشتار آکادمیک و حتی ژورنالیستی مناسب درباره کارتون.
مسلماً تئوری های هنری تالی خلاقیت هنرمندان است و هیچ هنرمند آفرینش خود را بر چارچوب آن استوار نمی کند اما این نظریات راهی برای نزدیک شدن به دنیای هنرمند می گشایند که می تواند به کار مخاطب عام و یا حرفه ای بیاید. اندیشمندانی مثل آندره بازن، رولان بارت و مالی هسکل هرکدام قاعده مندی هایی در دنیای سینما کشف و مکتوب کردند که این هنر را صاحب وجهه آکادمیک فعلی و تبدیل به پرمباحثه ترین هنر قرن بیستم کرد. قطعاٌ “تیم برتون” هیچ یک از فیلم های اش را با الهام از نظریه پردازان پست مدرنیست شکل نداده اما آشنایی با این نظریات کمک می کند تا بیننده، مفاهیم مستتر در آثار او را به درستی رمز گشایی کند و مثلاً، حضور همیشگی هیولاهای ترحم برانگیز در فیلم های اش را به مثابه کنایه به فلان حزب یا سیاستمدار نگیرد.
به نظر می آید ما در عرصه کارتون و کاریکاتور نیازمند اندیشمندانی هستیم که با دقت تمام آثار کارتون را تجزیه و تحلیل کرده و بر قواعد بازی انگشت گذارند تا بتوان بنای نوشتارهای آکادمیک را بر آن ها استوار کرد و کارتون ها را به نقد در آورد. متأسفانه در حال حاضر عده قلیلی به نوشتن و کار تئوریک در زمینه کارتون مشغول اند که از این تعداد، اکثراً ذائقه و طبع شخصی را چارچوب کار نقد خود قرار داده اند. سلیقه، شاید بتواند مانند ادویه، نگاه موشکاف یک منتقد را طعمی مضاعف دهد اما نمی تواند پایه محکمی برای قضاوت باشد که خوراک مغذی را تنها ترکیب ادویه جات نمی سازد؛ منطق لازم است و استدلال که لازمه این استدلال هم تحقیق و پژوهش در متون نوشتاری و تئوریک مربوطه است. مروری سریع بر کارتون نویس های ما توده انبوهی ادویه را بر خوراکی ناچیز نشان می دهد. تازگی در وبلاگ یکی از انجمن های کارتون به نوشته ای درباره یک کارتونیست رومانیایی برخوردم. بخش هایی از این نقد را اینجا می آورم:
”باید اعتراف کنم که درهمه این سال ها نتوانستم خودم را متقاعد کنم که با یک کاریکاتوریست بزرگ مواجهم! فلورین، وقایع کم اهمیتی را به تصویر می کشد، وقایعی که از بینش فرعی او به محیط اطرافش خبر نمی دهد. حتی اجرای این رویدادها را با طراحی اغراق آمیزی همراه نمی کند تا اصل اول کاریکاتور که به عقیده من همان اغراق (چه در محتوا چه در ساختار) است را رعایت کرده باشد. تکنیک او که به شکل مصرانه ای بر استفاده از رنگ روغن استوار است در همه سوژه هایش به یک صورت است است و هیچ گاه تحت تاثیر یک سوژه ویژه آن را تغییر نداده است چون اساساً او کمتر به سوژه ای دست یافته است که در آن تغییر تکنیک به تقویت سوژه کمک نماید. این تکنیک که با استفاده از رنگ مبتنی بر اختلاف سطح است و با جوهر طراحی کارتونی تضادی آشکار دارد، جاذبه ای بصری دارد که ناتوانی هنرمند در یافتن ایده های ناب را پوشش داده است.. تکنیک او مستقیماً در خدمت سوژه نیست و فاقد زاویه دیدی غیر متعارف یا طراحی هایی قدرتمندانه است. سوژه هایش را غالباً از راه بازی با تصاویر به دست می آورد و کمتر می توان از رویداد حاکم بر سوژه استنباطی خردمندانه داشت.“
می بینیم که نویسنده نظریات شخصی خود را به عنوان تئوری های هنری مبنای نقد قرار داده است بی آنکه هیچ کدام را توضیح داده یا با استدلال کافی به اثبات رسانده باشد؛ مثلاً “بینش فرعی” چیست و چرا ترسیم رویدادهای کم اهمیت از این بینش خبر نمی دهد؟ اساساً چرا لازم است خبر دهد؟! چه حد از اغراق در تصویر و ساختار لازم است تا یک کار، در دائره تعریف کارتون قرار گیرد؟ چه نوع ایده ای تغییر تکنیک را الزامی می کند؟ چرا و برمبنای کدام استدلال استفاده از رنگ و روغن، کار را از جوهره طراحی کارتون دور می کند؟ اصلاً جوهره طراحی کارتون چیست؟ منظور از زاویه دید آیا مفهومی فیزیکی و بصری است یا ذهنی؟ چه وقت این زاویه دید، متعارف هست یا نیست؟ استاندارد غیر متعارف بودن زاویه دید یک کارتونیست چیست؟
اغتشاش در نوشتار تئوریک درباره کارتون، تنها به کار نویسندگان تازه کار و نوپا منحصر نمی شود، هادی حیدری یکی از انگشت شمار کارتونیست های ایرانی است که علاوه بر خلق کارتون چند سال است که به طور مداوم درباره این هنر می نویسد. حیدری اخیراً مقاله ای تحت عنوان کارتون ها و نمادها در ویژه نامه نوروزی همشهری مرقوم کرده و به تفصیل درباره نقش نمادها نوشته است. جایی از این مقاله در توضیح انواع نشانه ها در کارتون چنین آمده: “ در نگاهی دقیق تر، باید گفت که برخی نمادها، در طول زمان، معنا و مفهوم خود را از دست نداده و با تاریخ یک ملت، آمیخته شده اند. می توان این گونه نشانه ها و سمبل ها را در ضرب المثل ها و اشعار برجسته یک فرهنگ، جستجو کرد.برخی نشانه ها اما بر اساس یک واقعه تاریخی بر سر زبان ها می افتد و به تصاویر کارتونی وارد می شود. اگر بخواهیم به نمونه ای از این گونه وقایع اشاره کنیم، می توان به ماجرای رسوایی اخلاقی “بیل کلینتون” رییس جمهور سابق ایالات متحده اشاره کرد که به ماجرای “مونیکا گیت” معروف شد. این واقعه، سبب خلق نمادهایی در آثار کارتونیست ها شد که مربوط به همان جریان مقطعی در تاریخ است و یا ماجرای عملیات تروریستی 11 سپتامبر که طی آن برج های دوقلو در نیویورک فرو ریخت و دستمایه خلق بسیاری آثار کارتونی شد که دارای سمبل های مشخص آن دوره بود.”
به نظر می آید که مرز میان قلمروهای متفاوتی مانند “موضوع(”(theme و “نماد ”(symbol) در این نوشتار کاملاً مخدوش شده باشد چرا که به عنوان مثال مونیکاگیت “موضوع” یا “تِمی” بود که مدت ها مبنای ایده کارتونیست های مطبوعاتی قرار می گرفت اما اگر نماد را ترجمان بصری یا کلامی ایده یا اندیشه ای بدانیم این ماجرا هیچ گاه خواص یک “نشانه” یا “نماد” بصری و کلامی را در آثار کارتون پیدا نکرد. در حالی که برج های دوقلو به سبب پیوندی که مفهومی پیچیده مانند تروریسم با شمایل بصری بیادماندنی بر قرار می کرد، تبدیل به “نشانه” و “نماد”ی تازه در فرهنگ بصری کارتونیست ها شد.
قصد ندارم به هیچ عنوان تلاش های ارزشمند صورت گرفته را کم قدر نشان دهم اما کارتون ایران اگر می خواهد جدی گرفته شود به کار تئوریک و نوشتاری منسجم تری نیاز دارد تا فقط کام مخاطب طعم نگیرد و خوراکی مقوی هم نصیب برد، شاید که روزی این پل مخروبه میان کارتونیست و مخاطب هم ترمیم شود.