تصریح میرحسین موسوی درباره زرگری بودن جنگ اقتدارگرایان بر سر مکتب ایران و مکتب اسلام، به استراتژی سکوت جنبش سبز رسمیت بخشید تا دولت احمدی نژاد دو سال پس از رسوایی کردان، یک بار دیگر به هدف مشترک حملات اقتدارگرایان حامی و منتقد خود تبدیل شود.
رئیس دفتر جنجال برانگیز رئیس دولت برای چندمین بار در سال های اخیر، احمدی نژاد را وارد سناریویی کرده که حتی اگر موفق از آن بیرون بیاید و بتواند سوگلی خود را از مهلکه اش برهاند، تنها بر عمق شکاف میان خود با طیف های مختلف جریان حاکم افزوده است.
اسفندیار رحیم مشایی به پاشنه آشیل دولت بدل شده و با موضع گیری هایش توانسته اقدامی را انجام دهد که پیش از او، هیچکس از راست و چپ قادر به انجامش نبود. این کار کارستان، همانا متحد ساختن منابع قدرت در درون جریان حاکم است.
امروز جوانان تندروی بسیجی تا سپاهیان و کفن پوشان و مداحان از یک سو و مراجع و روحانیون بلند پایه و ائمه جمعه و موتلفه و پیران محافظه کار از سوی دیگر، همه به بهانه مشایی در برابر دولت ایستاده اند و اصلا انگار نه انگار که شکاف میان این دو در سال های اخیر بوده که یکی از بزرگترین شکاف های تاریخ جمهوری اسلامی (صد البته در کمال حیرت) را موجب شده است.
امروز مشایی درست مانند کردان، به خار چشم و استخوان گلوی اقتدارگرایان دوآتشه حامی احمدی نژاد بدل شده است آنقدر که منتقدان درباری احمدی نژاد هم از ایشان عقب مانده اند و برای حذف رئیس دفتر جنجالی میدان را به اطرافیان احمدی نژاد واگذارده اند.
اشتراک این دو اما بر سر هدف مشترک عجیب به نظر می رسد. به راستی چه کیمیایی در درون مشایی وجود دارد و چه سری از او عیان می شود که هم اقتدارگرایان حامی و هم اقتدارگرایان منتقد احمدی نژاد را بر آن داشته تا یکی چشم بر ارادت و اتحاد استراتژیکش با رئیس دولت ببندد و دیگری را وادار ساخته که پیمان شکنی کند و هر دو متفق القول عرصه را بر رئیس جمهور مورد حمایتشان تنگ کنند که یا مشایی یا ما؟
جنس نگرانی ها و دغدغه های این دو مشابه هم نیستند. نمی توان پذیرفت که برادر حسین و رسایی و حدادیان و حاج منصور و مصباح و فیروزآبادی و… به همان دلیل خواهان حذف مشایی از دولت هستند که عسگراولادی و رضایی و مکارم و حبیبی و اکرمی و بادامچیان و انبارلویی و مهدوی کنی و… چنین می خواهند.
اجماعی که هم اینک برای حذف اسفندیار رحیم مشایی از دولت در درون جریان حاکم شکل گرفته و باعث شده تا اصولگرایان حامی و منتقد احمدی نژاد را بر سر این “معضل” متحد سازد، پیش از این یک بار دیگر بر سر یک وصله ناجور دیگر کابینه نیز تشکیل شده بود.
آنگاه که کوس رسوایی مدرک جعلی علی کردان، وزیر کشور دولت اول احمدی به صدا درآمد، به جز احمدی نژاد، حتی حامیان دوآتشه او هم نه تنها حاضر به حمایت از وزیر محبوب رئیس کابینه نشدند بلکه برای نخستین بار با اصولگرایان منتقد ساختند تا حضور کردان بیش از این به دولتش ضربه نزند.
حالا مشایی می رود تا تجربه ای مشابه کردان را تکرار کند با این تفاوت که جایگاه حقوقی او به گونه ای است که امکان استیضاح او توسط مجلسیان وجود ندارد و از سوی دیگر به نظر می آید احمدی نژاد هم قمار پر خطری را بر روی بقای رئیس دفتر خود آغاز کرده است.
حامیان تندروی احمدی نژاد در شرایط کنونی نگران آن هستند که در اوج افزایش نارضایتی های سیاسی و اجتماعی از دولتی که هنوز مشروعیتش با تردیدها و انکارهای گسترده روبرو است، جنجال های گاه و بیگاه مشایی مزید بر علت شود و به شورش بدنه اجتماعی حامی دولت علیه آن بینجامد.یا برخی منابع قدرت سنتی تضعیف شده اما کماکان پرنفوذ در ساختار جمهوری اسلامی مانند روحانیت و مراجع تقلید را به خصومت بیش از پیش با دولتی بکشاند که هنوز اکثر مراجع، حتی از میان روحانیون سنتی هم حاضر نشده اند ریاست جمهوری او را بپذیرند.
اتفاقی که پیش از این چند بار در شرف وقوع بود ولی هرگز رخ نداد؛ آنگاه که احمدی نژاد حکم حکومتی آیت الله خامنه ای درباره برکناری مشایی از معاون اولیش را بر زمین گذاشت یا آنگاه که مشایی از دوستی با اسرائیلیان گفت یا حتی زمانی که دروغگوی جاعلی مانند کردان، از سوی رئیس دولت نماد رفتار بسیجی عنوان شد و دیگرانی مانند این…
هرچند که به نظر می آید اصولگرایان منتقد دولت از حمله به مشایی اهداف متفاوتی را پیگیری می کنند؛ اصولگرایانی که نه در سال 84 حاضر به حمایت از احمدی نژاد شدند و نه در سال 88 راضی به این مسئله بودند و تنها با سمبه ای پر زور، ناچار به حمایت از رئیس دولت نهم در انتخابات دهم شدند.
این طیف از جریان حاکم می داند که زدن مشایی به معنای ضربه زدن به عصای احمدی نژاد است. عصایی که اگر هم قرار بر افتادنش نباشد اما هرچه ضعیف تر و سست تر باشد، تکیه بر آن دشوارتر است و اینگونه شاید رمقی برای دست اندازی راست مدرن به نهادهای سنتی مانند بازار و حوزه های علمیه به عنوان حوزه های نفوذ سنتی محافظه کاران باقی نماند.
انگیزه های این دو طیف در لگد زدن به عصای احمدی نژاد اگرچه با هم متفاوت است اما در نهایت یک هدف را دنبال می کند و احمدی نژاد این را خوب می داند. قمار پیش گفته اینجاست که موضوعیت پیدا می کند؛ جاییکه تا عصا مطمئن نباشد، نمی توان به آن تکیه کرد.