حرف اول

نویسنده
رهیار شریف

عینا در ادامه ی همان تفکری که سینما را فاحشه خانه می خواند و مردان زنانی که با آرایش از خانه بیرون می روند را “… ” خطاب می کند… ؛ نوشتاری ست باب تعطیلی خانه ی سینما و…

باب حواشی خانه ی سینما

” نظام” علیه سینما و خانه سینما…

جار و جنجال پیش آمده بر سر خانه ی سینما که از چندی پیش آغاز شده بود؛ در این روزهای آخر بیشتر از همیشه بالاگرفته.

هم آن طور که شرحش بارها و بارها در صفحات روزنامه ها آمده، ماجرا این بار تا آنجا بالا گرفته که اهل سینما و تشکیلات حکومتی مستقر در سینما به طور مشخص و واضح دعواهایشان را علنی کرده اند؛ به خیابان ها آمده اند؛ در برابر دوربین مستقیم تلویزیون داد و بیداد راه انداخته اند و سر آخر هم یکی در را مهر و موم کرده و دیگری قفل را به زور باز کرده.

ماجرای کلام رد و بدل شده میان هر دو سوی دعوا هم البته در نوع خودش جالب است. جایی که اوباش سینمایی در خیابان فریاد می زنند “ فرهادی کیلو چنده ” و علی رضا داوود نژاد هم در گفت و گو با ارباب جراید، تشکیلات حکومتی و غاصبین سینما را افرادی “ نفوذی، جاسوس، وطن‌فروش و خائن ” فرض کرده که سعی دارند تا “ ملت ایران از تولید کالاهای فرهنگی عاجز شوند. ” حال؛ رها از ادبیات طرفین دعوا که مجال دقیق شدن فراوان دارد و موضوع بحث ما نیست؛ می رسیم به چرایی و دلایل ریشه ای این درگیری و نزاع.

تا آنجا که از روی نخست سکه پیداست؛ دعوای بر سر خانه ی سینما، درگیری میان حکومت است با تشکیلات صنفی ای که از اساس برای “ اختصاص دادن درصدی از سود سینما برای بهبود وضعیت معاش اهالی خانه سینما ” تشکیل شده بود.

این طور که پیداست؛ چهره های متمایل به حکومت (امثال کاسه ساز، شورجه، شمقدری، فرحبخش و شایسته) در پی آن هستند تا در آخرین روزهای استقرار دولت حاضر، تشکیلات و دفتر و دستک خانه ی سینما را به نفع خودشان مصادره و در واقع صاحب خانه را بیرون کنند. همین است که این بار و بر خلاف دفعات پیشین، خون اهالی سینما به جوش آمده و برای باز پس گرفتن خانه، حتی اعتراض هایی خیابانی انجام داده اند.

روی نه چندان ناپیدای سکه اما از قصه ای دیگر نشان دارد. آنچه از پی تکرار و به روایت سالیان، مسلم و معلوم شده، همه هویدای این واقعیت است که سیستم فکری جمهوری اسلامی (بر مبنای حکومت و نه دولت های پیاپی) با اصل و ذات سینما، جدال و عداوتی تمام ناشدنی دارد.

همین است که سینماگران شایسته و نخبه ی آن سینما یکی پس از دیگری رخت عزیمت به دیگر نقاط دنیا می بندند و در عمل آن خانه را از صاحبان راستینش خالی می کنند. همین است که بزرگ های آن قوم در خانه، به عزلت می روند و همین است که اقتصاد سینما در سالهای اخیر عملا “ورشکسته ” می شود.

در سینمای تمام دولتی ایران؛ خواهی نخواهی تمامی فعالیت های سینمای مستقل هم زیر نظر دولت انجام می گیرد؛ دولت های وقت هم با تمام تفاوت ها و تشابه هایشان، زیر مجموعه ای از حکومت به حساب می آیند و مطیع لاقید سلاطین. همین است که رد پای هر فیلم و اثر سینمایی ای که در آن مملکت تولید می شود، سر آخر به اتاق اندیشه ی حکومتی می رسد که چونان چون دیگر سیستمهای برآمده از ایدئولوژی، پیش تر از همه به جنگ با هنر و فرهنگ می رود تا مردمان دوران از طریق تمسک به هنر با دنیای آزاد و اندیشه های رایج در میان دیگر ممالک دنیا آشنا نشوند.

برخی بر این باروند که دولت وقت در آخرین روزهای حضورش، سعی دارد تا بیشتر و بیشتر کرسی های مهم مملکتی را در اختیار بگیرد؛ همین نگاه است که درگیری های خانه سینما را هم به آخرین تقلا های دولت محمود احمدی نژاد نسبت می دهد و سعی سینمای حکومتی تحت امر جواد شمقدری بر داشتن قدرت بیشینه. شور بختانه اما می توان این طور مطمئن بود که قضیه ی خانه ی سینما با تمام غمگینی ها و دشواری هایش، ریشه در تفکر ابتدایی جمهوری اسلامی دارد و ماجرایی نیست که با آمد و شد “ افراد ” تغییر ویژه ای پیدا کند.

بلایی که بر یر خانه ی سینما آمده، از جنس همان درد و مرضی ست که به جان ادبیات و رقص و نمایش ما هم نشسته. عینا در ادامه ی همان تفکری که سینما را فاحشه خانه می خواند و مردان زنانی که با آرایش از خانه بیرون می روند را “… ” خطاب می کند.