مرتضوی؛ دیگ و چغندر

نوشابه امیری
نوشابه امیری

از آن روز که اشگ های آقای خامنه ای در “اندوه” خالی شدن حفره چشم دانشجویی در جریان حمله به کوی دانشگاه تهران، حکم “تبرئه” قوه قضاییه را در پی داشت، تا امروز که قاتل فرزندان برومند ایران در کهریزک،”تبرئه” دیگری می گیرد،سال هایی چند گذشته، اما واقعیت همچنان یکی ست:چاقو دسته خود را نمی برد. “دیگ” نظام اسلامی همین است و”چغندر”ش هم مرتضوی ها.

مرتضوی، خود البته هیچ نیست جزکوچک موجودی که روح به شیطان فروخته و قراردادش که باطل شود، باز از او هیچ نمی ماند جز همان هیچ که با پرونده “تجاوز” به شهر آمد و کارش شد شستن آن پرونده به خون؛ به قتل؛از زهرا کاظمی و طفلکانی که در کهریزک جان باختند تا روزنامه هایی که به حکم وی،به دار توقیف آویخته ماندند .

اما از برای این موجود نیست که قلم، زحمت می دارم؛آنکه و آنچه باید از “او” و از “آن” نوشت،همان کس ـ کسان ـ و همان “نظام” یست که چنین موجوداتی را در آغوش می پذیرد تا بماند.تا به عکس آنچه می نماید، خود “لاف” در غربت زند و ردای “امین ملت” بر تن بپوشاند.که گفته اند:بگو با که می نشینی ، تا بگویم که هستی؛چه هستی؛چگونه هستی….بگو پایه های قدرت بر کیان نهاده ای تا بگویم “لجن” تا کجا بالا آمده ؛که خانه چون بر “لجن بدبو”  بنا نهی،به آسمان هم که رسی،آن خانه جای تنفس نیست؛آن خانه برقرار نمی ماند. خانه ای که آدمیت از آن رخت بربسته ست و نفس ها به شماره افتاده.

لابد سوال این است که پس از چه رو باید از این کس ـ کسان ـ و این نظام نوشت؟پاسخی بسیار ساده دارد:پای ایران ما و مردمانش در میان است؛ مردمانی که به هر روی و هر دلیل،گوشت شان زیر دندان دشمن است؛دشمنی که دیگر کارش به خودزنی کشیده است؛ “امین ملت” اش،چونان افیونیان روزگار می گذراند و هر روزسخنی می گوید که نه سیخ اش بسوزد نه کبابش ، سردارش به رجز خوانی افتاده و یک روز تبریک می گوید و روز دیگر جنگ طلبی اش بیرون می زند، قاضی القضاتش در پی زمین خواری ست و لاپوشانی فساد “برادران” و ….

دشمنی که آنچه بدان نمی اندیشد ایران است و مردمانش و آنچه دغدغه ثانیه هایش، حفظ منبر قدرت و “کش”ندادن داستان هایی که پامنبری هایش می سازند…. دیگی که اگر چغندرش، مرتضوی ها و احمدی نژادها و رسایی ها و کوچک زاده ها و….نباشند، جای تعجب دارد.چه جای بهاره ها، چه جای محصورین در این خانه “لجنی بدبو”؟