غواصان دست بسته و استراتژی مرگ

علی اصغر رمضانپور
علی اصغر رمضانپور

اندیشه تصرف بصره نخستین بار پس از بازپس گیری خرمشهر در سوم خرداد۱۳۶۱ و با پیدا شدن چشم انداز پالایشگاه بصره در بخش های آزاد شده جاده خرمشهر به بصره در ذهن فرماندهان سپاه پاسداران شکل گرفت. این نخستین موضوعی بود که من در گفت و گوهای آن روز داغ خرمشهر در همه جا می شنیدم. در همان زمان فرماندهان ارتش بر نادرستی این استراتژی تاکید کردند اما هیچ گوش شنوایی نبود و این استراتژی تا پایان مجموعه عملیات های کربلای ۴ و ۵ و ۶ در زمستان ۱۳۶۵ و عملیات فاو، استراتژی غالب در میان فرماندهان نظامی و طراحان سیاست خارجی ایران بود.

سال ۶۵ با پیامی از آیت الله خمینی آغاز شد که آن را سال پیروزی می نامید. اما این سال به جای سال پیروزی، سال تشدید جنگ شهرها و افزایش حملات گسترده عراق به شهرهای ایران و پاسخ های محدود ایران با پرتاب موشک به چند شهر عراق همراه بود.

 فرماندهان جنگی ایران در سال های پس از جنگ و به ویژه اکبر هاشمی رفسنجانی گفته اند که در این سال ها به دنبال رسیدن به یک پیروزی مهم بوده اند تا بتوانند در مذاکرات صلح با قدرت مذاکره کنند. این توضیحی است که بعد ها در توجیه مجموعه عملیات های کربلا عملیات تصرف فاو در فروردین ۱۳۶۶ مطرح شد. اما برخلاف این ادعا آنچه مبنای اصلی مذاکرات صلح ایران و عراق و پذیرش صلح توسط ایران در سال ۱۳۶۷ شد، قطعنامه ۵۸۸ بود که در مهرماه ۱۳۶۵ با اتفاق آرا به تصویب شورای امنیت رسید و اگر ایران آن را پذیرفته بود شاید تمامی خسارت هایی که دو ملت ایران و عراق در ۳ سال آخر جنگ با آن روبرو بودند اجتناب ناپذیر نبود.

رهبران جمهوری اسلامی در هنگام تصویب قطعنامه در هشتم اکتبر ۱۹۸۶ درگیر جنگ قدرتی در بالاترین رده بودند که شاهد مهم ترین تصفیه های درونی پس از انقلاب بود و فرصتی برای توجه به این قطعنامه نداشتند. در عمل نیز نتیجه یک سال جنگ و چانه زنی سیاسی و دیپلماتیک آن بود که به طور تلویحی به مساله آغاز جنگ توسط عراق و لزوم بررسی مساله پرداخت غرامت در قطعنامه ۵۹۸ اشاره شود؛ اشارات مبهم و غیر الزام آوری که هیچ پیامد عملی برای ایران نداشت. حتی همین قطعنامه نیز یک سال پس از تصویب آن در تیرماه ۱۳۶۶، در تیرماه ۱۳۶۷ پذیرفته شد. امری که نشان می دهد پذیرش قطعنامه ایران در زمانی صورت گرفت که رهبران جمهوری اسلامی عملا غیر عملی بودن تصرف بصره و پیروزی نظامی بر عراق را پذیرفته بودند.

جنگ قدرت در ایران با دستگیری سید مهدی هاشمی، چهره نزدیک به آیت الله منتظری، بالا گرفت که مقصر افشای مذاکرات محرمانه ای شناخته می شود که بین ایران و امریکا بر سر خرید سلاح و به ویژه موشک های ضد تانک تاو و برخی از تجهیزات موشک های ضد هوایی هاوک در جریان بود. اما در پشت پرده امر مهم تر، تلاش جناحی از نزدیکان آیت الله خمینی برای برکنار کردن آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری و تثبیت در دست گرفتن رهبری پس از آقای خمینی بود. مکاتبات آقای منتظری درباره دستگیری سید مهدی هاشمی و پس از آن سید هادی هاشمی در سال های ۶۵ و ۶۶ به خوبی گویای این تحول است.

 بر این اساس، گمانه غالب در آن زمان این بود که تلاش برای ادامه جنگ و رسیدن به پیروزی های نمایشی لازمه ادامه جنگ قدرت در ایران بود؛ جنگ قدرتی که بهای آن را رزمندگانی پرداختند که در صحنه نبرد بودند و مردمی که هزینه های غیر قابل جبران آن را تحمل کردند. به تعبیر دیگر ادامه جنگ و کش دادن مذاکرات دیپلماتیک در فاصله سال های ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ درست مانند همان روندی که دو سال گذشته در جریان کش دادن گفت و گو بر سر مساله اتمی دیده می شود و بیش از آن که برای رسیدن به دستاورد واقعی در مذاکرات باشد، با هدف سرپوش نهادن بر جنگ قدرت داخلی و اعمال سرکوب امنیتی دنبال می شد.

 این تحولات آنچنان آشکار بود که حتی از چشم نیروهای رزمنده نیز پنهان نبود. نمونه بارز بی اعتمادی عمومی به سیاست های حاکم بر جنگ را می توان در ناکامی بزرگی دید که سپاه پاسداران در برگزاری مانور تبلیغاتی اعزام سپاه صد هزار نفری محمد رسول الله در آذرماه ۱۳۶۵با آن روبرو شد. در آن زمان ناتوانی تبلیغات جنگی در کشاندن مردم و به ویژه جوانان به صحنه جنگ به حدی بود که سپاه برای پر کردن جمعیت در استادیوم صد هزار نفری آزادی ناگزیر شد بخشی از نیروهای رزمی پشت جبهه را برای حضور نمایشی در این مانور به تهران بیاورد.

اهمیت شجاعت و از خود گذشتگی نیروهای رزمی، که پذیرفتند به عنوان نیروهای آبی خاکی در عملیات کربلای ۴ و بعدا در عملیات فاو شرکت کنند، بیش از هر چیز در این واقعیت دیده می شود که این نیروها در زمانی که تردید های جدی در باره کارآمدی استراتژی نظامی ایران وجود داشت، پذیرفتند در این راه پای نهند. من در آن زمان به دلیل مشارکت در فعالیت رسانه ای در باره جنگ از نزدیک با نیروهایی که در حال آموزش عملیات آبی و غواصی در استان های تهران و اصفهان و بوشهر و هرمزگان بودند گفت و گو کردم.

 بیشتر نیروهای عملیاتی آبی خاکی که آموزش غواصی دیده بودند امیدوار بودند عملیاتی که در ‌آن شرکت می کنند آخرین عملیات جنگی باشد و زمینه را برای پایان دادن جنگ فراهم آورد. این امیدواری در حالی ابراز می شد که به صراحت از دشواری های جدی بر سر راه عملیات سخن می گفتند. در دیدار دوم، این نیروها را در تصاویری دیدم که در حدود یک هفته پس از عملیات کربلای ۴ در ستاد تبلیغات جنگ به طور خصوصی نمایش داده شد. هدف از این نمایش خصوصی شناسایی تعداد زیاد نیروهایی بود که خبری از آنان در دست نبود. این تصاویر توسط بخشی از نیروهای اطلاعات و عملیات و فیلمبردارانی تهیه شده بود که توانسته بودند پس از شکست عملیات به پشت جبهه بازگردند و تصاویر کشته شدگان و زخمی شدگانی را نشان می داد که نخستین نیروهای خط شکن بودند؛ نیروهایی که از دلاور ترین نیروها در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق و در شمار شجاع ترین فرزندان ایران بودند. 

می توان در ستایش شجاعت غواصانی سخن گفت که اکنون پیکر گروهی از آنان به خاک میهن بازگشته اما این سخن ناتمام است اگر همراه با این پرسش نباشد که آیا زمان ادامه دادن سیاست های پر تنش و پر هزینه به بهای هزینه کردن از جان و مال مردم ایران به پایان نرسیده است؟