یک سال میگویند ماهی قرمز نخرید. یک سال دیگر نگران گندمهایی هستند که سبز میشوند و مینشینند به حساب و کتاب که داریم گندمها را حیف و میل میکنیم و سبزه نگذاریم سر سفره هفتسین و از این حرفها. جالبش اینجاست که هرچقدر هم عقبتر برویم، هرسال از این ایرادگیریهای دستهجمعی داریم. یعنی اینطور نیست که فکر کنیم، این کمپینهای دستهجمعی ماهی قرمز را نجات دهیم و گندم را سبز نخواهیم و… به خاطر دنیای مجازی آنقدر محبوب میشوند و سروصدا میکنند، نه؛ دنیای مجازی فقط تبدیل به ابزار قدرتمندی شده که میتواند صاحبان همچین ایدههایی را سریعتر به مقصد برساند. کافی است ایدهای با شناخت جامعه و فرهنگ ایرانی در یکی از پیجهای فیسبوکی نوشته شود و همرسانی اتفاق بیفتد، دیگر بعدش از فیسبوک به توییتر و اینستاگرام و وایبر و حتی ایمیلهای شخصی میرسد و میشود حرکت دستهجمعی.
اگر اهل بازی باشی و همراهی، سریع وارد بحث میشوی و تلاش میکنی تا ایده را نجات دهی و اگر نه، ساده و بیتفاوت میگذری. در دوحالت هم هیچ اتفاق خاصی نمیافتد. اما وقتی بیرون از گود میایستی و به این جریانها نگاه میکنی، آنوقت است که دیگر نمیتوانی از اصل جریان ساده و سرراست بگذری و نبینی که چطور آدمها، بدون هیچ سوال و پرسشی، تن به حرکتهای دستهجمعی میدهند و حتی برای یک لحظه به آنچه فضای غالب شده است شک نمیکنند. برای همین است که باید فراتر از آنچه در فضای مجازی اتفاق میافتد، به آدمها نگاه کرد.
به آدمهایی که انگار یاد گرفتهاند مناسبتی باشند و مناسبتی رفتار کنند؛ شب عیدها وقت کمپین ماهی قرمز و گندم است، از کل تقویم باستانی سپندارمذگان را بلدند و در شبهای ولنتاین، به کمپین ما ولنتاین نداریم، سپندارمذگان داریم، میپیوندند و… هرخبری، شایعهای، حاشیهای و هرچیزی را که میشنوند یا میخوانند بدون چون و چرا میپذیرند و آن را برای دیگرانی شبیه خودشان نقل میکنند تا در پررنگ شدن آنها سهیم باشند. آدمهای اینچنینی، آدمهای مناسبتی، آدمهای جوگیر موجسوار و هر اسم دیگری که میتواند رفتار آنها را تعریف کند، تعدادشان هم کم نیست، که اگر کم بود تا امروز آنقدر کمپین و ماجرا و شایعههای پررنگ نداشتیم. اتفاقا این آدمها، جمعیت غالب را تشکیل میدهند؛ جمعیت غالب از یک جامعه ۸۰ میلیونی که در فرهنگش، ادعای دانش و آگاهی خیلی مهمتر از واقعیت وجود دانش و آگاهی است. ما به راحتی درباره چیزهایی که نمیدانیم نظر میدهیم و کافی است تا از یک سوژه خوشمان بیاید و فکر کنیم که خوب و قشنگ و مهم است تا آن را برای دیگران هم تعریف کنیم و همراهش شویم و حتی برای یک لحظه هم پیش خودمان شک نکنیم که ممکن است منبع خبر دروغ باشد یا کمپین راه افتاده از اساس مشکل داشته باشد.
ما نه شک میکنیم و نه سوال میپرسیم، چون شک کردن و سوال پرسیدن زحمت دارد. چون ممکن است مجبور شویم که بیشتر بخوانیم، بیشتر بدانیم و بیشتر ذهن و فکرمان را درگیر کنیم و همه اینها، انگار کارهای سختی است که نباید انجام شوند و فقط بهتر است که درباره آن حرف بزنیم و مدعیاش باشیم. اینطور است که نه تنها سرانه مطالعه در جامعه ما زیرخط فقر است که بدتر از آن، همه معتقدیم که کتابخوان هستیم و معلوم نیست آنهایی که آمار سرانه مطالعه را پایین آوردهاند از کجا آمدهاند.
ما با دانش و آگاهی سطحی و توهمی از دانستن همه آنچه در جهان باید بدانیم، زندگی میکنیم و همین است که هیچوقت نمیدانیم چطور میشود که خیابانهای پرترافیک داریم، فرهنگی با ناهنجاریهای بالا داریم، آمارهای موفقیت را در کمترین حد نگه داشتیم و… ما نمیدانیم، چون همیشه بالاخره راهی برای فرار از مسوولیت ما پیدا میشود و در حد همان توهم دانش و آگاهی، در توهمی از زندگی زنده میمانیم.
منبع: اعتماد، ۲۸ اسفند