داریو منور
مسعود بهنود، نویسنده و روزنامه نگار ایرانی، زندگی خود را وقف مبارزه برای آزادی بیان و مطبوعات کرده است. ازطرف دیگر، روزنامه نگاری در ایران آیت الله ها خطرات بسیاری دارد و رفتار و خط مشی افراط گرایانه دولتمردان جمهوری اسلامی، این کشور را به سرزمینی سخت و پرمخاطره برای روزنامه نگاران تبدیل کرده است.
بهنود که به عنوان یک روزنامه نگار، نویسنده و خبرنگار سرشناس در کشورش شناخته می شود، هفت سال است که در لندن زندگی می کند و در صورت بازگشت به ایران با خطراتی مواجه خواهد بود، همان طور که در گذشته نیز به جرم “اهانت به رهبری” چند ماهی را در زندان گذرانده شده است. از دیگر اتهامات وی نوشتن و تشویش افکارعمومی علیه حکومت بوده ه که به ۲۳ ماه زندان محکومش کرد اما فقط ۶ ماه آن را گذراند. مجله آدینه همچون بیست روزنامه و مجله دیگری که با نوشته های او و همفکرانش برای دفاع از حق آزادی بیان تأسیس شده بودند، به دستور حکومت جمهوری اسلامی توقیف شد. او می گوید شرایط کشور میزبان و میانه روی ذاتی وی که فقط روزنامه نگارست و هیچ فعالیت سیاسی نمی کند باعث شده که کتاب هایش در ایران چاپ و منتشر می شوند. او در عین حال زندگی نسبتاً آرامی از نظر امنیتی دارد. پرفروش ترین کتاب های او که یک تریلوژی تاریخی است با نام های “امینه”، “خانوم” و “کوزه بشکسته”[آخری هنوز مجوز نگرفته] به رویدادهای عمقی تاریخ ایران و شخصیت های مهم آن می پردازد.
هفته گذشته دولت جمهوری اسلامی با بازدید بازرسان آژانس اتمی از کارخانه غنی سازی نزدیک قم موافقت کرد. آیا به نظر شما این اقدام دولت از تنش هایی که به دنبال جاه طلبی های هسته ای تهران به وجود آمده خواهد کاست؟
اروپایی ها و امریکایی ها می گویند که موضوع هسته ای ایران دلیل اصلی بحران به وجود آمده بین ایران و غرب است. برای آن ها دستیابی حکومت ایران به سلاح هسته ای مهم است اما به نظر می رسد مردم ایران به هیچ وجه طرفدار بمب اتمی نیستند. زمانی که می بینید تظاهراتی در حمایت از این موضوع به راه می افتد مطمئن باشید که دولت از این افراد دعوت کرده تا به خیابان ها بیایند و خود را نگران مسأله هسته ای نشان دهند و از حکومت حمایت کنند. برای شهروندان عادی مسایل دیگری حائزاهمیت اند. نبود آزادی، افزایش قیمت ها، تورم، گرانی و کمبودهای زندگی نگرانی های واقعی جامعه ایران اینهاست.
این نگرانی ها با نگرانی های جوامع غربی تفاوت چندانی ندارد.
بله، نگرانی مردم ایران درخصوص بحران اقتصادی مانند اروپایی ها و امریکایی هاست. ولی نبود آزادی های مدنی و آزادی اطلاعات نیز بسیار مهم است. مسأله هسته ای فقط یک موضوع مورد بحث میان دولت تهران و اروپا و امریکاست و موضوعی نیست که در خیابان ها مورد بحث مردم باشد و جزو دلمشغولی های آنان محسوب شود. این واقعیت مردم ایران نیست.
آیا به نظر شما اظهارات مقامات غربی، مانند اوباما، نیکولا سارکوزی و گوردون براون که فقط به بحران هسته ای می پردازند و به ماهیت واقعی جمهوری اسلامی اشاره ای نمی کنند، به تقویت حمایت ها از احمدی نژاد می انجامد؟
بله، احمدی نژاد و دولتش از اظهارات این مقامات استفاده و آن را برای مردم بزرگ نمائی می کنند. شعار مدامشان این است که تمامی غرب دشمن ما هستند. بدین ترتیب، توجیه و استدلالات جدیدی برای شعار “شیطان بزرگ”، که منظور ایالات متحده است، پیدا می کنند. سیاست ملی در جایگاه دوم قرار گرفته و اکنون تنها صحبت از خصومت و دشمنی غرب با ایران است. احمدی نژاد با این حربه حمایت به دست می آورد و بر ضعف های خود و انتقادات وارده به دولتش سرپوش می گذارد. او بهترین حمایت را از بازیی که بین ایران و غرب راه افتاده به دست می آورد. این چیزی است که طی سی سال اخیر در جریان بوده؛ یعنی یک جنگ روانی که به هر حال برنده آن تندروهای داخلی هستند که می خواهند به مردم بگویند اگر پشت حکومت نباشید غرب مداخله می کند و این مداخله همان است که در عراق و افغانستان رخ داده است.
بی شک غرب به دلیل منابع انرژی به ایران احتیاج دارد…
بله همین نیاز باعث می شود که آن ها خود را ناگزیر ببینند که به هر کس کلید چاه های نفت را در دست داشته باشند به شکل یک همکار و شریک نگاه کنند، مردم و وضع زندگیشان چندان اهمیتی ندارد و به فراموشی سپرده شده اند. هر دو سه ماه یک بار تبلیغات و سروصدای تهدیدهای ناشی از برنامه هسته ای ایران در رسانه های غرب ظاهر می شود، بعد برای مدتی دیگر هیچ صحبتی از آن نمی شود. این درواقع به یک فرآیند دوره ای تبدیل شده. به هرحال، در زمانی که جوامع غربی ساکت اند، یعنی مذاکراتی پنهانی در جریان است. واقعیت این است که غرب نمی تواند به طور کلی ایران را منزوی کند، زیرا به نفت نیاز دارد. ایران و دیگر دولت های تولید کننده نفت این را می دانند و در مذاکرات دست بالاتر را دارند.
آیا مردم ایران نسبت به غرب خصومت دارند؟
خیر، جامعه مدنی اروپا باید به طور مستقیم، و نه با واسطه دولت ها، با جامعه مدنی و مردم ایران ارتباط برقرار کند. در این صورت، به نتایج مثبتی دست خواهیم یافت. مشکل زمانی پدید می آید که مقامات و دولتمردان وارد عمل می شوند. در واقع نمی توان به آنها اطمینان کرد. به علاوه، ایرانی ها نمی توانند با اعضای یک دولت خارجی ارتباط برقرار کنند. اگر این کار را بکنند، به اتهام های مختلف زندانی خواهند شد.
مسأله انتخابات ایران و پیامدهای آن یکی از دلنگرانی های کشورهای غربی است و آن را با دقت دنبال می کنند. آیا به نظر شما این انتخابات شفاف بود؟ آیا می توان گفت که ایران دارای دموکراسی است؟
ایران کشوری دارای حکومت دموکراتیک نیست، اما دیکتاتوری هم نیست. در واقع چیزی بین هر دوست. مشکل بتوان برآورد کرد چه تعداد از مردم از حکومت احمدی نژاد حمایت می کنند و آنچه او می گوید را باور دارندو چه درصدی از مردم کاملا به او بی اعتماد هستند. این مشکل اصلی است. مخالفان احمدی نژاد و جناح تندرو یک طبقه مشخص از مردم هستند که روشنفکران را هم دربر می گیرد؛ این طبقه بیش تر کسانی هستند که اطلاعات را از جائی جز رسانه های حکومتی به دست می آورند، شبکه های رادیو و تلویزیون ماهواره ای، اینترنت، رسانه های مستقل، بنابراین منابع اطلاعاتی شان متنوع است. از سوی دیگر احمدی نژاد هم هواداران خود را دارد و بیشتر کسانی هستند که مصرف کننده انحصاری رادیو تلویزیون دولتی هستند.
۷۰ درصد از مردم ایران کمتر از ۳۰ سال سن دارند و پس از انقلاب اسلامی به دنیا آمده اند. جوانان نسبت به حکومت چگونه فکر می کنند؟ آیا آنهایی که پس از انتخابات علیه احمدی نژاد تظاهرات می کنند یک گروه اقلیت هستند؟
جوانان ایرانی بین دو قطب قرار گرفته اند: یک گروه فرمانبر و دنباله روهستند و گروه دوم به شکلی دیگر عمل می کنند. یکی از این دو قطب، دولت دین سالار برپایه شعارهای دینی و توزیع امکانات است، حربه آن سیره پیامبر، اسلام و قرآن است. قطب دیگر از رسانه های بین المللی تشکیل شده و جوانان از طریق ماهواره، رادیو، تلفن همراه و اینترنت به آن دسترسی دارند. اکنون صفحاتی مانند یوتیوب، فیس بوک یا توئیتر برای دنبال کردن رویدادها غیرقابل اجتناب اند. در حقیقت، اینها سلاح های واقعی جوانان مخالف را تشکیل می دهند. من باور ندارم مخالفان دولت احمدی نژاد در اقلیت باشند.
انقلاب سبز ایران فضای گسترده ای را در رسانه های غربی به خود اختصاص داده، ولی آیا به واقع توانسته چیزی را در ایران تغییر دهد؟
اکنون وضعیت سیاسی ایران تغییر کرده، گیرم حکومت هنوز متصلب مانده. ولی نمی توان گفت که این تغییر در همه موارد یکسان بوده؛ حتی در میان سران حکومتی و خانواده هایشان هم دگرگونی رخ داده. جنبش سبز تا به حال خواهان این نبوده که حکومت به طور کامل تغییر کند، بلکه مردم یک زندگی بهتر می خواهند. تحول اجتماعی خواست موجود مردم است و الزاماً با یک تحول سیاسی به دست آمدنی است. حکومت اگر به حرف مردم گوش داد و وقوع یک تحول اجتماعی را ضمانت کرد، می تواند به بقای خود امیدوار باشد.
پس اگر در انتخابات اخیر، به جای احمدی نژاد، میرحسین موسوی یا یکی دیگر از نامزدها انتخاب می شد، امکان این که تحولات انجام شود، وجود داشت؟
مردم ایران اکنون بیش از هر چیز خواهان داشتن یک زندگی بهترند. بی شک مایلند سیاستمدارانی روی کار بیایند که از خاتمی یا موسوی کارآزموده تر باشند، اما واقع بینی شان ایجاب می کند که به همین اندازه بسنده کنند و شادمان باشند. باید بین دو مقوله تفاوت قائل شویم: دولت و حکومت. دولت بی شک باید عوض شود، ولی حکومت در صورتی که اصلاحات را بپذیرد می تواند به بقای خود ادامه دهد.
آیا شما این امکان را دارید که به ایران بازگردید؟
تا زمانی که این دولت بر سر کار است، فکرش را هم نمی کنم. درحال حاضر حکمی برای ۲۳ ماه زندان در پرونده ام وجود دارد که به محض بازگشت به کشورم باید به زندان بروم.مادرم، خواهرم، برادرانم هم اکنون در ایران زندگی می کنند. آنها در خطر نیستند، حکومت با آنها کاری ندارد. ولی من اگر برگردم، در خطر زندان هستم.
زندگی در لندن برای یک پناهنده ایرانی چگونه است؟
من ۱۵ سال است که با بخش فارسی بی بی سی همکاری دارم بدون این که سمتی داشته باشم و یا کارمند این بخش باشم. چهار میلیون ایرانی در تبعید بسر می برند که اکثر آنان در ایالات متحده، به ویژه در کالیفرنیا، ساکن هستند. در لندن جامعه ایرانیان چندان بزرگ نیست. خانواده های اشرافی بسیاری هستند که در زمان انقلاب اسلامی و حتی قبل از آن از ایران خارج شده به لندن آمده اند. پناهندگان سیاسی نیز در سال های اخیر آمده اند. در انگلستان حدود ۱۰۰ هزار پناهنده ایرانی زندگی می کند.
آیا شما در لندن نیز از سوی عوامل حکومت جمهوری اسلامی مورد اذیت و آزار قرار می گیرید؟
نه برای من وضعیت چندان خطرناک نیست، زیرا من فعال سیاسی نیستم روزنامه نگارم و موفقیت کتاب هایم به شکلی باعث شده تا در وضعیت امن تری قرار بگیرم. بانزده جلد از کتاب هایم به تعداد زیادی فروش رفته اند و در حالی که هفت سال است ایران را ترک کرده ام، به عنوان یک روزنامه نگار قدیمی در ایران شناخته می شوم. ۴۰ سال است که به این حرفه مشغولم. شاید بتوان گفت که به لطف شناخت مردم است که از یک امنیت نسبی برخوردارم. بی شک برای روزنامه نگاران جوان و فعال و افشاگر شرایط گاهی بسیار سخت و خطرناک است.
انقلاب اسلامی ایران چگونه بر زندگی زنان تأثیر گذاشته؟ آیا زندگی زنان اکنون بهتر از زمان شاه است؟
البته. ولی هنوز آزادی های زیادی هست که زنان باید به دست آورند. آنها در خط اول جنبش سبز ایران هستند؛ و تا آنجا که دیده ایم، در کلیه تظاهرات و گردهمایی ها حاضر بوده اند.
باید اعتراف کرد که وضعیت زنان در ایران پر است از تناقضات. یکی از تناقضات این است که در آن واحد که محدودیت دارند و به عنوان مثال نمی توانند به صورت آزاد لباس بپوشند، ولی برای فعالیت های اجتماعی و سیاسی نسبت به گذشته امکان عمل بیشتری پیدا کرده اند که در میان آنها می توان به تحصیلات اشاره کرد. دختران قبل از انقلاب ۱۹۷۹ کمتر اجازه می یافتند به دبیرستان بروند، و راه آمدن به شهرهای بزرگ و رفتن به دانشگاه های معدود برایشان هموار نبود، زیرا حکومت موانع را برداشته بود اما خانواده ها و سنت ها اجازه نمی دادند. به علاوه اکثر مردم ً روستانشین بودند و در شهرهای کوچک و دور زندگی می کردند و به همین دلیل امکان تحصیل برایشان کم بود و برای دختران مجوز سفر صادر نمی شد . اکنون دقیقاً برعکس است. والدین، دختران خود را به دانشگاه هائی می فرستند که چون نامش اسلامی است مجاز و مشروع دانسته می شود، از نظر آن ها دانشگاه ها اسلامی است و به همین دلیل خیال شان راحت است. با این حال، این که زنان به راحتی به دانشگاه می روند و به مدارج بالا هم می رسند، بدین معنی نیست که از آزادی چنان که در غرب معمول است برخوردارند اما بدان معناست که تعداد زنانی که از آزادی بهره می گیرند بیش از قبل است.
منبع: لا راسون، ۱۱ اکتبر