محمود، بخواب! زیرا که لحاف یخ کرد!

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

در راستای اینکه بقایی معاون احمدی نژاد گفته است “احمدی نژاد کورش زمان است” و قبلا مشائی معاون و پدر عروس احمدی نژاد او را در هاله نور دیده بود و رحیمی، معاون اول احمدی نژاد از قول یک عرب سوری گفته بود “اگر پیامبری بخواهد ظهور کند شبیه احمدی نژاد خواهد بود” پس می توانیم نتیجه بگیریم که یکی از شرایط استخدام به عنوان معاون احمدی نژاد این است که آن معاون حتما باید یک دروغ خیلی بزرگ بگوید، وگرنه قبول نیست و با توجه به اینکه اخیرا شخص مذکور که تصور می کند رئیس جمهور ایران است، منشور کوروش را به ایران آورده و هفته گذشته سه ساعت به آن خیره شده بود و می خواست ببیند دکمه اش کجاست، ولی پیدا نکرد، لذا، ده تفاوت احمدی نژاد و کورش را اجمالا عرض می کنیم.

اول، کورش کبیر بود، احمدی نژاد صغیر است و باید بزرگترش برایش تصمیم بگیرد.

دوم، کورش امپراطوری ایران را وسعت بخشید و آن را تبدیل به یک کشور بزرگ کرد، احمدی نژاد با صد نفر از رهبران جهان تلفنی حرف زد.

سوم، کوروش پادشاه شش کشور بود، احمدی نژاد را فامیلش و مردم هم به عنوان رئیس جمهور قبول نداشتند.

چهارم، کوروش برخلاف پادشاهان معاصر خود که خودشان را خدا می دانستند، خود را انسان می دانست، احمدی نژاد برخلاف رهبران کشورهای معاصر خود که از مردم حرف می شنیدند، معتقد بود خداوند با او حرف می زند و دور سرش هاله نور می دید.

پنجم، کورش پادشاهی عاقل بود، احمدی نژاد تعدادی آدم عاقل می شناخت که آنها را زندانی کرد.

ششم، کورش برای تسخیر بابل از دجله گذشت، احمدی نژاد هم برای دیدن جلال طالبانی و دست تکان دادن برای سربازان آمریکایی از دجله عبور کرد.

هفتم، کورش یهودیان را از اسارت آزاد کرد و از حقوق آنان حمایت کرد و موفق شد، احمدی نژاد تصمیم گرفت کشور یهودیان را از روی نقشه پاک کند و موفق نشد.

هشتم، کورش جلوی تجاوز دشمنان مهاجم به ایران را با سربازانش گرفت، احمدی نژاد دستور داد سربازانش به مردمی که زندانی بودند، تا حد ممکن تجاوز کنند.

نهم، کورش پادشاهی عادل بود، احمدی نژاد هم مورد حمایت حداد عادل بود.

دهم، در زمان کورش با خط میخی می نوشتند، احمدی نژاد با زبان میخی حرف می زند.

نتیجه گیری تاریخی: تا وقتی بردیای دروغین در تاریخ قدیم ایران داریم، چرا احمدی نژاد را به کورش تشبیه کنیم.

نتیجه گیری اخلاقی: تنها شباهت کورش و احمدی نژاد این است که کورش هم ریش داشت، البته در آن زمان هنوز تیغ اختراع نشده بود.

 

مشائی قاسم و دائی جان محمود

اول، مشائی مش قاسم است و احمدی نژاد دائی جان ناپلئون، مشائی می تواند حرفی بزند که احمدی نژاد احساس کند در حال جنگ است، بدون اینکه جنگی اتفاق افتاده باشد. در چنین حالتی مشائی تاریخ جنگ را نوشته و برای ادامه آن برنامه ریزی می کند.

دوم، مشائی هاله نور را دور سر احمدی نژاد تصور می کند، احمدی نژاد باور می کند که هاله نور دور سرش است و تعجب می کند چرا دور سر من است و دور سر مشائی نیست.

سوم، احمدی نژاد سعی می کند از طریق رابطه با خامنه ای باعث ظهور امام زمان شود، اما مشائی از طریق برقراری رابطه امام زمان با خدا، سعی می کند تا انتخابات بعدی جلوی ظهور آقا را بگیرد.

چهارم، مشائی یکی به میخ می زند، یکی به نعل، یکی هم روی دست خودش. اما احمدی نژاد چکش را می زند، بعدا معلوم می شود که روی سر چه کسی خورده که باعث مننژیت گرفتن او شده است.

پنجم، مشائی همان احمدی نژاد است، یک هفته توی وایتکس مانده و تمیز شده، اپیلاسیون کرده و یک بار توسط یک ویراستار ویرایش شده است.

ششم، نصف مشائی زیر زمین است و به همین دلیل همیشه چیزهای تازه ای از او می توان دید، اما احمدی نژاد خودش نصف است، همین که می بینیم تمام اوست، همراه تزئیناتی که اضافه شده.

هفتم، احمدی نژاد یک دیوانه است که عکس عقربه ساعت حرکت می کند، مشائی یک مشنگ است که ثابت می کند همه ساعتها باید به عقب حرکت کنند.

هشتم، احمدی نژاد دیوانه است، او با آنارشیست بازی سعی می کند رای ده درصد مردم طرفدار آنارشیسم را نگه دارد. مشائی یک شارلاتان است، او با لیبرال منشی سعی می کند رای ده درصد طرفداران آنارشیسم را به دست بیاورد.

تبصره: آدم آنارشیست که به لیبرال رای نمی دهد. آدم لیبرال هم که عقل اش می رسد که به چه کسی رای ندهد.

نهم، مشائی حرف هایی می زند که مردم خوششان بیاید، اما کارهایی را انجام داده که مردم خوششان نمی آید، احمدی نژاد حرف هایی زده که بعضی مردم خوششان آمده، بعدا کارهایی کرده که مردم فهمیدند آن حرف ها دروغ بوده.

دهم، مشائی وارد مذاکره با شیطان هم می شود و سعی می کند سرش را کلاه بگذارد، ولی معمولا شیطان خودش کلاهبردار بزرگی است، احمدی نژاد هم وارد مذاکره با شیطان می شود و به او التماس می کند اما به مردم به دروغ می گوید سرش را کلاه گذاشتم و از من اطاعت کرد، یعنی همان کاری که در تخصص شیطان است.

یازدهم، مشائی می داند مردم خورش قورمه سبزی دوست دارند، با این وجود سعی می کند با تبلیغات اشکنه را قورمه سبزی نشان بدهد، مردم هم بعد از قرنها قورمه سبزی خوردن این یکی را می شناسند، احمدی نژاد هم می داند مردم قورمه سبزی دوست دارند، به همین دلیل دستور می دهد هر کسی قورمه سبزی دوست دارد دستگیر کنند و به زندان بیاندازند.

دوازدهم، احمدی نژاد سروته یک کرباس است، مشائی سرش کرباس است، وسطش چیت است، آن طرفش پارچه کت و شلواری است، آخرش هم پارچه حریر هندی.

سیزدهم، احمدی نژاد آدم ساده ای است، اما مشائی  راه راه است، اما سعی می کند پیچیده به نظر برسد.

چهاردهم، احمدی نژاد مثل یک ماشین است که نه فرمان دارد، نه ترمز دارد، نه ضبط صوتش کار می کند. فقط گاز می خورد. مشائی مثل یک ماشین است که ترمز دارد، فرمان هم دارد، ضبط صوتش هم یک هفته “گل پری جون” پخش می کند، یک هفته “سقای دشت کربلا، حسین جان” فقط موتورش کار نمی کند.