راوی به هر مکانی که وارد می شود، با “زمانی” تازه روبرو می شود. سمت و سوی این “زمان” رو به جلو نیست، بلکه کارکردی معکوس دارد: “سفر” در “زمان” رو به جلو و “سفر” در “مکانی” ایستا و ثابت….
نگاهی به مجموعه داستان:
ما کجاهستیم ؟
”ما اینجا هستیم”
نوشته: به روژ آکره ای
چاپ: انتشارات نیلوفر
ما اینجا هستیم. کجا؟ این چه جهانی است که نویسنده با نام داستان آن را نوید می دهد؟ این جهان در کجا واقع شده است؟ چیزی که در وهله اول به نظر می رسد، برجستگی عنصری به نام “مکان” است.
اگر هر بخشی از داستان را به مثابه ی یک مکان یا جهانی مستقل در نظر آوریم، خواننده با جهان هایی سرو کار دارد که هر یک ویژگی خاصی دارند. جهانی که در بیرون آن مدام برف می بارد و سرمای درون اتاق ها آزارنده است. مکانی که با صدای ممتد زنگ تلفن ها خواب را از شخصیت می گیرد. شخصیت ها در این مکان انتظار چیزی را می کشند: خبری، نامه ای، دوستی یا مرگ. شخصیت هایی که حافظه خود را تهی می یابند و در پی خاطرات گمشده و پاره پاره خود می گردند. شخصیت هایی که به هر آنچه از بیرون از این مکان وارد جهانشان می شود، اعتماد نمی کنند و ساده، کودک وار و مبهوت خانه خود را گم می کنند.
این اشخاص با خصایل ویژه ای در این جهان زندگی می کنند. جهانی نا آرام، انباشته از اشباحِ گذشته و کابوسهای مداوم و با روندی کند و فضایی کسالتبار. اما فضای کلی بر این جهان با توجه به انتخاب شخصیت ها یکسان است. شخصیت ها سالخوردگانی اند که زیر نظر خانه سالمندان زندگی خود را ادامه می دهند. این جهان کلی و فراموش شده در داستان “ما اینجا هستیم” در قالب “اتاق” به عنوان عنصری فعال تقلیل یافته است. اما باید درباره این جهان بیشتر بدانیم. این چگونه جهانی است؟
این جهان، جهانی واقعی است، با گاهشماری زندگی واقعی: صبح- ظهر- عصر- شب. با همان ساعات و همان دقایق، اما جهانی فراموش شده و طرد گشته است. جهانی که در آن روابط انسانی به پایین ترین حد خود رسیده و گاه پایان یافته است.
پایان هر جهان و پایان هر جهانی لاجرم به تنهایی می انجامد. تنهایی یک وضعیت عام بشری است. وضعیتی که در آن نقایص جسمانی، از دست دادنها، حسرتها، غیبت و فقدان آن چیزی که روزی وجود داشته است سیطره مدام دارد.
در چنین جهانی ذهن شحصیت ها رو به آینده ندارد. بلکه ذهن کارکردی گذشته نگر یافته و بر واقعیت های از دست رفته و حسرتها و نوستالژی آنان استوار است.
این جهان داستانی در “مکانی” به نام “اتاق” جلوه یافته است. اتاقهایی تاریک، پوشیده با پرده، کم نور، ساکت، سرد، پرملال و انباشته از اشیائی که هر یک روایتی یا بخشی از گذشته را با خود دارند. اتاقهایی که جنبش تن، صدا و آواهای بیرونی و زندگی بیرونی در آنها رخت بر بسته است و هر جنبش و آوا و صدایی در درون و در ذهن آنها روی می دهد.
راوی که یکی از کارمندان یا پرستاران خانه سالمندان است، وظیفه اداری اش را در ساعت کاری خود به انجام می رساند: مراقبت از سالمندان. راوی در هر داستان کار هر روزه خود را آغاز می کند: “سفر” از ”مکانی” به “مکان” دیگر.
راوی به هر مکانی که وارد می شود، با “زمانی” تازه روبرو می شود. سمت و سوی این “زمان” رو به جلو نیست، بلکه کارکردی معکوس دارد: “سفر” در “زمان” رو به جلو و “سفر” در “مکانی” ایستا و ثابت.
از دیدگاه روانشناختی همواره ما با تصور “مکان”، در همان لحظه به تصوری از “زمان” دست می یابیم. ”مکان” می تواند شامل مکانهای عمومی و خصوصی شود. در واقع هر “مکان” به واسطه شخصیت ها پردازش می شود. “مکان” می تواند نوعی پردازش شخصیت محسوب شود و درون او را بر ملا کند. نوع چیدن اشیاء در مکان، روشنی و تاریکی آن، استفاده از رنگ ها در مکان، آشفتگی و نظم مکان، نوعی نگرش و جهان بینی شخصیت را آشکار می کند.
توجه به “زمان” و “مکان” به معنای قراردادن انسان در محیط مادی اش است که در روند داستان خود را نشان می دهد. در این مجموعه داستان “ما اینجا هستیم” زمان و مکان مقوله هایی نیستند که فقط معنایی واحد داشته باشند. در لایه نخستین داستان، معنای راستین و واقعی خود را دارند، اما در روند رویدادها به چیزهای دیگری تبدیل می شوند.
در هر بخش “مکان” گاه محل آسایش و آرامش و گاه به معنای تهدید، گاه به منزله مکانی که خاطره های تلخ و شیرین و گاه مکان انتظار و گاه گور و پایان یک زندگی محسوب می شود. “مکانی” که جهان شخصیت ها را از جهان بیرون و از هر آنچه در بیرون جاری است جدا می کند.
روند کلی روایت بر طبق زمان گاهشمارانه زندگی واقعی است. روایت هشت ساعت کار راوی و ارتباط او با شخصیت های گونانگون در خانه سالمندان است. اما در هر “مکان”، “زمان” کارکردی دیگر گونه دارد. راوی ناگزیر از روایت است و با زمانی خطی روبرو است. زمانی که هر لحظه تغییر می کند و رشد می کند. زمانی که آغاز، میانه و پایانی دارد واز این رو سمت و سوی این “زمان” رو به آینده دارد: پایان کار اداری.
اما این “زمان” برای شخصیت ها به گونه ای دیگراست. شخصیت ها با کهولت سن، ماجراها و حوادث زیادی را پشت سر گذاشته اند. آنها هر لحظه با گذشته و خاطرات و حسرت های خود درگیرند. از این رو مدام “زمان” در ذهن آنها رو به گذشته دارد. خاصیت و ویژگی خاطره و نوستالژی این چنین است. در این مجموعه تقابل کارکرد زمان برای راوی و برای شخصیت های دیگر تقابلی زیبایی شناسیک ایجاد کرده است.
اما باید گفت روایتِ راوی نیز که در زمان اکنون روی می دهد، در مقوله زمان گذشته قرار می گیرد، چرا که به محض ادا کردن و گفتن و نوشتن کلام و کلمات در فضا رها می شوند و به گذشته تبدیل می شوند. انسان در زندگی روزمره خود نیز به هنگام نفس کشیدن، تنفس اش را با تاخیر انجام می دهد. بنابراین هر لحظه ای که در آن قرار داریم، به سرعت به لحظه ای از گذشته مبدل می شود.
نظرگاه:
داستان از زاویه دید و نظرگاه اول شخص روایت می شود. اما اول شخصی خاص، با انگیزه و شیوه ای خاص. روایت اول شخص ضروریاتی دارد و به خودی خود در خواننده انتطاراتی را به وجود می آورد. وقتی اول شخص داستان را روایت می کند، داستان خودش را بیان می کند و آنچه او می گوید با زندگی و عواطف و هوش و غرض او ترکیب می شود. اهمیت راوی اول شخص، در لحظه حال روایت است. اینکه راوی در کجای خط زمانی ماجرا قرار دارد و ایستاده است. آیا همه وقایع اتفاق افتاده اند یا بخشی از طول زمان زندگی یا کم تر راوی داستان را در وضعیت اکنون بیان می دارد.؟ یا آنکه راوی در همان لحظه وقوع رویدادها قرار دارد و داستان را روایت می کند؟
راوی در اول شخص می تواند از فعل “ماضی ساده” استفاده کند. استفاده از فعل “ماضی ساده” جایگزین فعل ”زمان حال” می شود تا رویدادها را حادث شوند. چرا که روایت همیشه از لحظه وقوع آن عقب تر است. راوی در مجموعه داستان “ما اینجا هستیم” در لحظه وقوع ماجرا ایستاده است و به روایت حوادث می پردازد. پس روایت باید حال و هوای داستان را در همان لحظه وقوع تصویر کند. اما در این جا، طرح و توطئه ای خاص در میان نیست، چرا که راوی همچون یک نگرنده بی طرف، حوادث را می بیند و در آنها دخل و تصرف زایدی نمی کند، آنها را تفسیر نمی کند، بلکه گویی بر آنها شهادت می دهد: تصویر.
راوی سعی می کند خود را با موقعیت موجود سازگار کند یا نشان دهد. راوی که هویت و نسبت و شناخت او را در ارتباط با شخصیت های دیگر می فهمیم. با این منطق، مفهموم “دیگری” اهمیت دو چندان می یابد. ”دیگری” همچون سویه دیگر ارتباط که در غیاب او رابطه ای شکل نمی گیرد. بنابراین در طول داستان، راوی چیزی زیادی از خود نمی گوید، بلکه مدام موقعیت خود را در ارتباط و در نسبت با دیگران بسط و گسترش می دهد.از این روست که مدام با اعمال روزانه او روبروییم. نسبت راوی با رویداها نسبتی عرضی است. او در کنار و در نزدیکی ماجراها ایستاده است. اما از این ماجراها تفسیری نمی گوید. راوی در هنگام روایت فقط عمل می کند. عملی هر روزه که هر بار او را در برابر موقعیت و تجربه ای تازه قرار می دهد. او آنچه می بیند و می شنود را نشان می دهد. این رفتار در نظرگاه گاهی به نظرگاه سوم شخص نزدیک می شود. راوی در مکان های زیادی می گذرد. اما انگار هر بار باز از همان جا ی قبلی سر بر می آورد، یک اتاق: “مکان”.
او مدام از اتاقی به اتاق دیگر می رود. مکانهای سربسته ای که خفقان آور و پر از تنهایی است و رویداهایی نفس گیر، این مکانها را برای او پر از ملال و کسالت می کنند.
زبان:
زبان یک داستان و لحن زبان، وابستگی زیادی به نظرگاه دارد. انتخاب نظرگاهی خاص، زبان ویژه خود را می طلبد. نوع کاربرد زبان در داستان، امری قراردادی است. وقتی داستان را اول شخص روایت می کند، پیداست که زبان آن نیز باید با او و ورایت ذهن او همخوانی داشته باشد. اینکه زبان چه نوع کاربردهای دیگری می تواند در داستان پیدا کند، به توجه نویسنده بر محورهای زبان بستگی دارد. در ادبیات رئالیستی ”نثر” بر پایه قطب “مجاز مرسل” کار می کند. بنابراین زبان بیشتر تاکید بر جزئی نگری دارد. همان عملی که راوی در “ما اینجا هستیم” با آن عمل می کند:
اهیمت جزئیات، عدم استفاده از استعاره، استفاده از صتاعات ادبی دیگر.
از این رو این زبان سطحی خاص از زبان اجتماع را انتقال می دهد و قصد ندارد که معنایی را بیان کند بلکه بنا بر محیط مادی انسان و محیط مادی شخصیت ها، در موقعیت را آشکار می کند.