نظر ♦ کتاب

نویسنده
مرضیه حسینی

راوی به هر مکانی که وارد می شود، با “زمانی” تازه روبرو می شود. سمت و سوی این “زمان” رو به جلو ‏نیست، بلکه کارکردی معکوس دارد: “سفر” در “زمان” رو به جلو و “سفر” در “مکانی” ایستا و ثابت….‏

mainjahastim.jpg

نگاهی به مجموعه داستان:‏
‎ ‎ما کجاهستیم ؟‎ ‎

‏”ما اینجا هستیم”‏

نوشته: به روژ آکره ای
چاپ: انتشارات نیلوفر

ما اینجا هستیم. کجا؟ این چه جهانی است که نویسنده با نام داستان آن را نوید می دهد؟ این جهان در کجا واقع ‏شده است؟ چیزی که در وهله اول به نظر می رسد، برجستگی عنصری به نام “مکان” است.‏

اگر هر بخشی از داستان را به مثابه ی یک مکان یا جهانی مستقل در نظر آوریم، خواننده با جهان هایی سرو ‏کار دارد که هر یک ویژگی خاصی دارند. جهانی که در بیرون آن مدام برف می بارد و سرمای درون اتاق ها ‏آزارنده است. مکانی که با صدای ممتد زنگ تلفن ها خواب را از شخصیت می گیرد. شخصیت ها در این ‏مکان انتظار چیزی را می کشند: خبری، نامه ای، دوستی یا مرگ. شخصیت هایی که حافظه خود را تهی می ‏یابند و در پی خاطرات گمشده و پاره پاره خود می گردند. شخصیت هایی که به هر آنچه از بیرون از این ‏مکان وارد جهانشان می شود، اعتماد نمی کنند و ساده، کودک وار و مبهوت خانه خود را گم می کنند.‏

این اشخاص با خصایل ویژه ای در این جهان زندگی می کنند. جهانی نا آرام، انباشته از اشباحِ گذشته و ‏کابوسهای مداوم و با روندی کند و فضایی کسالتبار. اما فضای کلی بر این جهان با توجه به انتخاب شخصیت ‏ها یکسان است. شخصیت ها سالخوردگانی اند که زیر نظر خانه سالمندان زندگی خود را ادامه می دهند. این ‏جهان کلی و فراموش شده در داستان “ما اینجا هستیم” در قالب “اتاق” به عنوان عنصری فعال تقلیل یافته ‏است. اما باید درباره این جهان بیشتر بدانیم. این چگونه جهانی است؟‏

این جهان، جهانی واقعی است، با گاهشماری زندگی واقعی: صبح- ظهر- عصر- شب. با همان ساعات و ‏همان دقایق، اما جهانی فراموش شده و طرد گشته است. جهانی که در آن روابط انسانی به پایین ترین حد خود ‏رسیده و گاه پایان یافته است.‏

پایان هر جهان و پایان هر جهانی لاجرم به تنهایی می انجامد. تنهایی یک وضعیت عام بشری است. وضعیتی ‏که در آن نقایص جسمانی، از دست دادنها، حسرتها، غیبت و فقدان آن چیزی که روزی وجود داشته است ‏سیطره مدام دارد.‏

در چنین جهانی ذهن شحصیت ها رو به آینده ندارد. بلکه ذهن کارکردی گذشته نگر یافته و بر واقعیت های از ‏دست رفته و حسرتها و نوستالژی آنان استوار است.‏

این جهان داستانی در “مکانی” به نام “اتاق” جلوه یافته است. اتاقهایی تاریک، پوشیده با پرده، کم نور، ‏ساکت، سرد، پرملال و انباشته از اشیائی که هر یک روایتی یا بخشی از گذشته را با خود دارند. اتاقهایی که ‏جنبش تن، صدا و آواهای بیرونی و زندگی بیرونی در آنها رخت بر بسته است و هر جنبش و آوا و صدایی در ‏درون و در ذهن آنها روی می دهد.‏

راوی که یکی از کارمندان یا پرستاران خانه سالمندان است، وظیفه اداری اش را در ساعت کاری خود به ‏انجام می رساند: مراقبت از سالمندان. راوی در هر داستان کار هر روزه خود را آغاز می کند: “سفر” از ‏‏”مکانی” به “مکان” دیگر. ‏

راوی به هر مکانی که وارد می شود، با “زمانی” تازه روبرو می شود. سمت و سوی این “زمان” رو به جلو ‏نیست، بلکه کارکردی معکوس دارد: “سفر” در “زمان” رو به جلو و “سفر” در “مکانی” ایستا و ثابت.‏

از دیدگاه روانشناختی همواره ما با تصور “مکان”، در همان لحظه به تصوری از “زمان” دست می یابیم. ‏‏”مکان” می تواند شامل مکانهای عمومی و خصوصی شود. در واقع هر “مکان” به واسطه شخصیت ها ‏پردازش می شود. “مکان” می تواند نوعی پردازش شخصیت محسوب شود و درون او را بر ملا کند. نوع ‏چیدن اشیاء در مکان، روشنی و تاریکی آن، استفاده از رنگ ها در مکان، آشفتگی و نظم مکان، نوعی ‏نگرش و جهان بینی شخصیت را آشکار می کند.‏

توجه به “زمان” و “مکان” به معنای قراردادن انسان در محیط مادی اش است که در روند داستان خود را ‏نشان می دهد. در این مجموعه داستان “ما اینجا هستیم” زمان و مکان مقوله هایی نیستند که فقط معنایی واحد ‏داشته باشند. در لایه نخستین داستان، معنای راستین و واقعی خود را دارند، اما در روند رویدادها به چیزهای ‏دیگری تبدیل می شوند.‏

در هر بخش “مکان” گاه محل آسایش و آرامش و گاه به معنای تهدید، گاه به منزله مکانی که خاطره های تلخ ‏و شیرین و گاه مکان انتظار و گاه گور و پایان یک زندگی محسوب می شود. “مکانی” که جهان شخصیت ها ‏را از جهان بیرون و از هر آنچه در بیرون جاری است جدا می کند.‏

روند کلی روایت بر طبق زمان گاهشمارانه زندگی واقعی است. روایت هشت ساعت کار راوی و ارتباط او با ‏شخصیت های گونانگون در خانه سالمندان است. اما در هر “مکان”، “زمان” کارکردی دیگر گونه دارد. ‏راوی ناگزیر از روایت است و با زمانی خطی روبرو است. زمانی که هر لحظه تغییر می کند و رشد می کند. ‏زمانی که آغاز، میانه و پایانی دارد واز این رو سمت و سوی این “زمان” رو به آینده دارد: پایان کار اداری.‏
اما این “زمان” برای شخصیت ها به گونه ای دیگراست. شخصیت ها با کهولت سن، ماجراها و حوادث ‏زیادی را پشت سر گذاشته اند. آنها هر لحظه با گذشته و خاطرات و حسرت های خود درگیرند. از این رو ‏مدام “زمان” در ذهن آنها رو به گذشته دارد. خاصیت و ویژگی خاطره و نوستالژی این چنین است. در این ‏مجموعه تقابل کارکرد زمان برای راوی و برای شخصیت های دیگر تقابلی زیبایی شناسیک ایجاد کرده است.‏

اما باید گفت روایتِ راوی نیز که در زمان اکنون روی می دهد، در مقوله زمان گذشته قرار می گیرد، چرا ‏که به محض ادا کردن و گفتن و نوشتن کلام و کلمات در فضا رها می شوند و به گذشته تبدیل می شوند. انسان ‏در زندگی روزمره خود نیز به هنگام نفس کشیدن، تنفس اش را با تاخیر انجام می دهد. بنابراین هر لحظه ای ‏که در آن قرار داریم، به سرعت به لحظه ای از گذشته مبدل می شود.‏

‎ ‎نظرگاه:‏‎ ‎

داستان از زاویه دید و نظرگاه اول شخص روایت می شود. اما اول شخصی خاص، با انگیزه و شیوه ای ‏خاص. روایت اول شخص ضروریاتی دارد و به خودی خود در خواننده انتطاراتی را به وجود می آورد. ‏وقتی اول شخص داستان را روایت می کند، داستان خودش را بیان می کند و آنچه او می گوید با زندگی و ‏عواطف و هوش و غرض او ترکیب می شود. اهمیت راوی اول شخص، در لحظه حال روایت است. اینکه ‏راوی در کجای خط زمانی ماجرا قرار دارد و ایستاده است. آیا همه وقایع اتفاق افتاده اند یا بخشی از طول ‏زمان زندگی یا کم تر راوی داستان را در وضعیت اکنون بیان می دارد.؟ یا آنکه راوی در همان لحظه وقوع ‏رویدادها قرار دارد و داستان را روایت می کند؟‏

راوی در اول شخص می تواند از فعل “ماضی ساده” استفاده کند. استفاده از فعل “ماضی ساده” جایگزین فعل ‏‏”زمان حال” می شود تا رویدادها را حادث شوند. چرا که روایت همیشه از لحظه وقوع آن عقب تر است. ‏راوی در مجموعه داستان “ما اینجا هستیم” در لحظه وقوع ماجرا ایستاده است و به روایت حوادث می ‏پردازد. پس روایت باید حال و هوای داستان را در همان لحظه وقوع تصویر کند. اما در این جا، طرح و ‏توطئه ای خاص در میان نیست، چرا که راوی همچون یک نگرنده بی طرف، حوادث را می بیند و در آنها ‏دخل و تصرف زایدی نمی کند، آنها را تفسیر نمی کند، بلکه گویی بر آنها شهادت می دهد: تصویر.‏

راوی سعی می کند خود را با موقعیت موجود سازگار کند یا نشان دهد. راوی که هویت و نسبت و شناخت او ‏را در ارتباط با شخصیت های دیگر می فهمیم. با این منطق، مفهموم “دیگری” اهمیت دو چندان می یابد. ‏‏”دیگری” همچون سویه دیگر ارتباط که در غیاب او رابطه ای شکل نمی گیرد. بنابراین در طول داستان، ‏راوی چیزی زیادی از خود نمی گوید، بلکه مدام موقعیت خود را در ارتباط و در نسبت با دیگران بسط و ‏گسترش می دهد.از این روست که مدام با اعمال روزانه او روبروییم. نسبت راوی با رویداها نسبتی عرضی ‏است. او در کنار و در نزدیکی ماجراها ایستاده است. اما از این ماجراها تفسیری نمی گوید. راوی در هنگام ‏روایت فقط عمل می کند. عملی هر روزه که هر بار او را در برابر موقعیت و تجربه ای تازه قرار می دهد. ‏او آنچه می بیند و می شنود را نشان می دهد. این رفتار در نظرگاه گاهی به نظرگاه سوم شخص نزدیک می ‏شود. راوی در مکان های زیادی می گذرد. اما انگار هر بار باز از همان جا ی قبلی سر بر می آورد، یک ‏اتاق: “مکان”.‏

او مدام از اتاقی به اتاق دیگر می رود. مکانهای سربسته ای که خفقان آور و پر از تنهایی است و رویداهایی ‏نفس گیر، این مکانها را برای او پر از ملال و کسالت می کنند.‏

‎ ‎زبان:‏‎ ‎

زبان یک داستان و لحن زبان، وابستگی زیادی به نظرگاه دارد. انتخاب نظرگاهی خاص، زبان ویژه خود را ‏می طلبد. نوع کاربرد زبان در داستان، امری قراردادی است. وقتی داستان را اول شخص روایت می کند، ‏پیداست که زبان آن نیز باید با او و ورایت ذهن او همخوانی داشته باشد. اینکه زبان چه نوع کاربردهای ‏دیگری می تواند در داستان پیدا کند، به توجه نویسنده بر محورهای زبان بستگی دارد. در ادبیات رئالیستی ‏‏”نثر” بر پایه قطب “مجاز مرسل” کار می کند. بنابراین زبان بیشتر تاکید بر جزئی نگری دارد. همان عملی ‏که راوی در “ما اینجا هستیم” با آن عمل می کند:‏

اهیمت جزئیات، عدم استفاده از استعاره، استفاده از صتاعات ادبی دیگر. ‏
از این رو این زبان سطحی خاص از زبان اجتماع را انتقال می دهد و قصد ندارد که معنایی را بیان کند بلکه ‏بنا بر محیط مادی انسان و محیط مادی شخصیت ها، در موقعیت را آشکار می کند. ‏