انسان ابتدا که وارد “فیس بوک” می شود و امکانات آن را می بیند، به ویژه شیوه های طراحی شده برای ارتباط با یکدیگر، شاد می شود که چه محیط دوستانه و صمیمانه ای، اما چند روزی که می ماند و به این جا و آن جا سرمی کشد و نظاره گر بحث و جدل ها می شود و جدال های قلمی و دشنام های کلامی را می خواند با این پرسش اساسی روبرو می شود که بمانم یا بروم؟
برای افرادی چون من که تازه وارد هستند و زندان آنان را به “فضای مجازی” و “شبکه های اجتماعی” وارد نکرده، و با محیط سلول های انفرادی، اتاق های چند نفره و سالن های ده ها نفره آشنا ساخته، این جار و جنجال های خودخواهانه و جنگ و جدل های دیگر آزارانه، بسیار شگفت انگیز است و پرسش برانگیز؛- بخصوص آنکه در مواردی زندانیان سیاسی که در کنار هم خوب و خوش زندگی می کنند یا زندگی می کرده اند کانون اختلاف می شوند!
انسان به امکانات طراحی شده در “فیس بوک” که نگاه می کند، همه را خوب و مثبت می بیند، از امکان اعلام “پسندیدن (لایک) ” یا “ابراز نظر(کامنت)” و در موضوعی شریک شدن و مشارکت کردن. اما وقتی به درون صفحات، به ویژه متعلق به جوانان ایرانی که وارد می شوی، می بینی برخی از این “دوستان مجازی” چه “دشمنان حقیقی” ای هستند و انگار در جهان کاری ندارند به جز اینکه به پرو پای هم بپیچند و حال یکدیگر را بگیرند!
در این میان کم نیستند آن هایی که این “پاتوق” گپ و گفت را تبدیل کرده اند به “دکان” بحث و جدل و جار و جنجال! – لابد با نیت جلب توجه، نه اثر مثبت داشتن و فایده رساندن به دیگران. البته اگر جوان ترها کار خود را این چنین شروع کنند وبه جای درجا زدن تجربه بیندوزند، می تواند جای خوشبختی بسیار باشد، چون بعد سطح خود را ارتقا می بخشند تا حد نوشتن مطالب انتقادی یا در انداختن بحث های سیاسی، تاریخی و…. مثال آنان می تواند چون آن گروه باشد که کتاب خواندن را با مطالعه ی داستان های عامه پسند شروع می کنند و روزنامه خواندن را با نشریات زرد، اما هرچه که سن شان بالاتر می رود بیشتر به سمت تهیه و مطالعه کتاب های سنگین و روزنامه های وزین می روند.
باید امیدوار بود که این گروه از دوستان جوان همزمان با حضور در صفحات فیس بوک و توییتر خود و دیگران،هر روز بیشتر به سایت های علمی و خبری سر بزنند و به صورت گسترده تر یادداشت ها و مقالات مندرج در آن ها را بخوانند و آموزش ببینند و تجربه بیندوزند.- بخصوص مطالب در بردارنده جدل های قلمی چون مورد اخیری که میان نیکفر و گنجی در گرفته و جناح بندی های جالبی را شکل داده است - تا بیشتر از جدال قلمی و دشمنی کلامی دوری گزینند.
شاید بد نباشد که سخنی هم با جوان ترهایی که مباحث حقوق بشری، به ویژه در مورد زندانیان سیاسی و عقیدتی - با هر فکر و اندیشه، سابقه و پیشینه، شیوه و گزینه- را دنبال می کنند داشته باشم؛ به ویژه آن گروه که دنبال آزادی ایران هستند و استقرار مردمسالاری، چه از طریق اصلاحات مبتنی بر شیوه های به اصطلاح پارلمانتاریستی، انتخاباتی یا جنبش های اجتماعی مسالمت آمیز. و چه حتی آنانی که از شیوه حکومت داری در ایران بیزارند و از حرکت های براندازانه با نیت تغییر نظام جمهوری اسلامی طرفداری می کنند، منتهی با روش های غیرخشن و مسالمت جویانه، می توانند طرف خطاب من باشند.
چون ملاحظه می شود که برخی از دعواهای جلوه گر در فیس بوک و توییتر ریشه در مباحث انتخاباتی خرداد 92 دارد و موضوع شرکت کردن یا نکردن در آن و پیامدهایش. چون برای ضرورت حمایت جانبدارانه از دولت روحانی یا مخالفت جانانه با آن بیان این نکته لازم است که این دوستان دیروز- اغلب حامی جنبش سبز- که اکنون سر و شاخ به سوی یکدیگر گرفته و از چپ و راست به یکدیگر هجوم می آورند، نبادی فراموش کنند که نسل پیشین در زمان هایی دورتر، پیش از انقلاب، درون زندان ها برخوردهای مشابهی با یکدیگر داشتند یا جلوتر که بیائیم در انتخابات سال 84 به بهانه ی “ضروت شرکت” یا “لزوم تحریم” انتخابات ریاست جمهوری گاه چنگ و دندان هم به هم نشان می دادند، اما ضرورت های سیاسی و لوازم مبارزاتی به آنان دیکته کرد که در انتخابات 22 خرداد 88 در کنار هم قرار گیرند و جنبش سبز را شکل دهند و برای دستیابی به آرای خود با یکدیگر، تظاهرات خیابانی و حرکت های اعتراضی مسالمت آمیز را شکل دهند. این ها همان هایی بوده و هستند که برای دستیابی به حکومتی قانونی و دولتی مردمی روانه ی بازداشتگاه ها و زندان های آن چنانی شدند؛جاهایی که در آن مرگ ناشی از شکنجه و جنایاتی مشابه کهریزک در انتظارشان بود.
طنز روزگار این است که اینک زندانیان سیاسی و عقیدتی، با اندیشه ها و مرام های متفاوت و شیوه ها و اهداف گوناگون درون زندان هایی چون اوین تهران و رجایی شهر کرج و کارون اهواز و… به صورت دوستانه در کنار هم زندگی می کنند و برای کسب حقوق صنفی و سیاسی خویش همکاری نزدیک و گسترده دارند، اما در بیرون جوانانی تازه از راه رسیده به بهانه ی دفاع از این یا آن زندانی یا این عقیده و باور یا آن شیوه و منش در فضای مجازی به جان هم افتاده اند!
این دوستان که باید اعتراف کنم از لحاظ شمار “کم” هستند اما از نظر جارو جنجال “بسیار” فراموش کرده اند که شرط اول مردمسالاری حرمت یکدیگر را داشتن است و رعایت حقوق اقلیت توسط اکثریت. رعایت این شرط بنیانی است که امکان “برابری انسان ها” را فراهم می کند و به تبع آن “برادری حقیقی” آنان را که سرمنشا انسان دوستی است، شکل می دهد.
این جوانان، شاید هم فرزندان زندان سیاسی – عقیدتی، باید بدانند که با دوستی و اتحاد است که می توانند از حق و حقوق خویش و بستگان زندانی خود دفاع کنند، نه از راه دشمنی و در برابر یکدیگر ایستادن. اینان باید بدانند نه چون منی که چند هفته ای است در خارج از زندانم و هر لحظه ممکن است به خانه ی دوم خود بازگردانده شوم، به دلیل “تغییر دولت” یا “طرفدار اصلاحات و شیوه های مسالمت آمیز ” بودن از بند رسته ام و نه آنکه برای “تغییر اساسی در حاکمیت” مبارزه می کند به این دلیل هنوز در زندان است. اگر مبنای آزادی این بود که پیش از همه باید “موسوی و کروبی” رهبران جنبش سبز را از حصر خانگی بیرون می آوردند یا امثال تاجزاده و قدیانی را از حبس آزاد می کردند.
اگر دلیل چیز دیگری است که هست، باید هشیار باشیم که راه افتادن چنین “جنگ زرگری ها ما را از هدف و برنامه ی اصلی مان که محو استبداد است و خودکامگی و دور ساختن خطر جنگ از کشور دور نسازد. لارم است توجه کنیم که در مقابل آن چه نمی پسندیم باید در پی استقرار قانون باشیم و حاکمیت آزادی و مردمسالاری و برقراری صلح و امنیت و البته در کنارش آسایش و توسعه ی ایران. گام اول در این راه برقراری فضای رواداری و مدارا در بین خود است و تبدیل شدن «دوستان مجازی» به «دوستان حقیقی» و در نهایت در کنار همدیگر قرار گرفتن تمام نیروهای طالب آزادی و مردمسالاری است در برابر دشمنان واقعی”.