مسعود برزین، روزنامه نگار گاندی دوست

نویسنده
سعید سعید

مسعود برزین که در 27 مرداد ماه 1389 در تهران درگذشت از روزنامه نگاران و کارشناسان روابط عمومی دوران پهلوی دوم بود.

وی در دولت شاپور بختیار، آخرین  دولت حکومت پهلوی، مدتی ریاست رادیو و تلویزیون ملی را به عهده داشت و  قبل از آن مسئوول روابط عمومی دفتر فرح پهلوی و روابط عمومی شرکت نفت در آبادان بود. وی همچنین از بنیانگذاران سندیکای نویسندگان و خبرنگاران ایران محسوب میشد. 

به گفته خودش، در زندگی اجتماعی و در طول عمر 90 ساله اش، به دو چیز عشق می ورزید. اول روزنامه نگاری، و دوم، آرمانهای مهاتما گاندی، رهبر جنبش عدم خشونت هند. گاندی را سرمشق خود میدانست و در سن 36 سالگی از سر احترام به فرهنگ سیاسی هند، خاطرات او را به فارسی ترجمه کرد. عکسی را که از دوران جوانی با خانم ایندیرا گاندی و جواهر لعل نهرو گرفته بود همیشه روی میز کارش داشت.

مانند بسیاری از نخبگان دوره پهلوی عنصری غیر سیاسی بود و همیشه همان طور باقی ماند. سیاست را میدان رقابت های شخصی میدانست و معتقد بود که با تزریق دیوان سالاری و کارشناسی و تکنوکراسی میتوان مملکت را آباد کرد و از کنار حوزه عقب مانده سیاست بی سر و صدا گذشت. 

در زندگی شخصی، انسانی خوشبین و صبور بود و از کمک به آشنا و غریبه کوتاهی نمیکرد. از فرمالیسم و عوام پرستی مذهبی سخت گریزان بود و و هرگز تظاهر به مذهب و یا بی مذهب نکرد ولی عمیقا به مبادی اخلاقی اعتقاد داشت و تا آخرین روزهای زندگی راز و نیاز خلوت شب را فراموش نکرد.

 

تالیفات

برزین 37 جلد جزوه و رساله و کتاب تالیف و یا ترجمه کرد و از خود به یادگار گذاشت. کتابهای تحقیقاتی او درباره مطبوعات ایران عبارتند از:

سیری در مطبوعات ایران

مطبوعات ایران - 1343 تا 1353

فرهنگ اصطلاحات روزنامه نگاری

تجزیه و تحلیل آماری مطبوعات ایران

شناسنامه مطبوعات ایران - 1215 تا 1357

 

انقلاب

در انقلاب 1357، برزین از طرف نخست وزیر وقت، شاپور بختیار، به مدیریت سازمان رادیو و تلویزیون ملی منصوب شد. این کار را به رغم آگاهی از خطر پذیرفت و برای تحکیم موقعیت دولت بختیار فراوان کوشید. چه در آن زمان و چه پس از آن حاضر به ترک ایران نشد و تا روز 22 بهمن و سقوط نظام پهلوی در منصب خود انجام وظیفه کرد و از جمله گزارش مراسم بازگشت آیت الله خمینی را از تلویزیون پخش نمود.

پس از انقلاب، برزین به اتهام واهی ملاقات با سفیر امریکا دستگیر شد و 123 روز را در بند زندانهای قصر و اوین گذراند. به گفته خودش در دوران بازداشت، اعدامهای بی محاکمه و محاکمه های بی ضابطه  روحش را بسیار آزرد.

پس از آزادی از زندان، عملاً برای چند دهه خانه نشین شد..بیش از 12 سال ممنوع المعامله یا ممنوع الخروج و 23 سال بدون حقوق بازنشستگی و حق بیمه بود. در چند  مورد روزنامه کیهان مقالات تندی علیه او نوشت. برزین هرگز از این بی حرمتی ها زبان به شکایت نگشود و به احدی بی ادبی نکرد. در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، که جو سیاسی مملکت بازتر شد، چند سازمان غیر دولتی و دولتی از او به نیکی یاد کردند و خدمات مطبوعاتی اش را یادآور شدند. در چند سال پایانی عمر، حقوق بازنشتگی و بیمه اش را از وزارت نفت دریافت کرد.

 

سندیکا

در اوایل دهه 1340، برزین در تشکیل سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران قدم اول را برداشت. از جمله در نوشتن اساسنامه آن سهیم بود و به عنوان اولین دبیر سندیکا برگزیده شد. او به سندیکا عشق می ورزید و با اینکه در دوران بعدی نقش رهبری نداشت اما همیشه معتقد بود سندیکا سبب شد در میان خبرنگاران و نویسندگان دوستی جایگزین بدبینی شود و سندیکا بتواند از اربابان جراید و دولت امتیازهای صنفی بگیرد. sandika.info

 

سابقه خانوادگی

مسعود برزین در سال 4 آبان سال 1299 بدنیا آمد. پدرش ابوالفتح برزین، سرتیپ ارتش، و مادرش عصمت خانم شامبیاتی بود. دودمانش به قبایل قره قوینلو برمیگشت. جد پدریش، امیر خان سردار، ملقب به سردار شهید، بود که در یکی از جنگهای ایران و روس در دوره قاجار فرماندهی قوای ایران را به عهده داشت و در شهر گنجه در دفاع از خاک میهن جان خود را از دست داد. بعدها پسرش مصطفی خان امیر تومان به فرماندهی لشکر رسید. فرزند او محمد حسن خان معتصم نظام، معروف به حسن خان میر پنج، بود که ریاست محاکمات وزارت جلیله عسکریه (دادگاه عالی ارتش در آن هنگام) را به عهده داشت. فرزند او ابولفتح بود، پدر مسعود برزین.

 

کار و پیشه

کار را از زمان تحصیل با تدریس در دبیرستان فیروز بهرام آغاز کرد. سپس مترجم خبرگزاری  پارس، خبرنگار  و سردبیر  مهر ایران و سردبیر مجله خواندنیها شد. در پایان جنگ دوم به عنوان خبرنگار  در کنفرانس صلح پاریس شرکت کرد.

در دهه 1330 در سفارت هند مترجم و سپس رابط فرهنگی سفارت شد. 36 ساله بود که به استخدام شرکتهای عامل نفت ایران درآمد اما همیشه به کار نویسندگی و مطبوعاتی ادامه داد.

سپس به ماموریت اداره روابط عمومی شرکت تصفیه نفت در آبادان رفت. دو سال آنجا بود و این شهر را بسیار دوست داشت و همانجا دوستان فراوانی یافت. با بروز تنش میان ایران و عراق کشیک شبانه پستهای حفاظتی شهر را به عهده گرفت.

برزین در سال 1348 به ریاست روابط عمومی دفتر فرح پهلوی منصوب شد. سعی بر این داشت که تماس مردم عادی را با شهبانو افزایش دهد. چند بار هم او را در سفرهای خارجی همراهی کرد. با اینکه خاطرات فراوانی از این دوران داشت به ندرت از آنها یاد میکرد. معتقد بود که قضاوت نهایی در مورد دوران پهلوی را باید بدست تاریخ سپرد تا آیندگان به حق داوری کنند و به دور از حب و بغضٍ، یا دوستی و دشمنی، جنبه های مثبت و منفی منفی پهلوی را محک زنند.

در سال 1353 بدنبال اختلاف نظر با برخی از مقامات دفتر فرح از کار خود استعفا داد و به دانشگاه تهران رفت. مدت چهار سال مشاور رییس دانشگاه و مدرس روزنامه نگاری و روابط عمومی بود.

 

زندگی شخصی

مسعود در 12 سالگی مادر خود را از دست داد و کودکی را همراه پدر که همواره در ماموریت ارتش بود در شهرهای  کرمانشاه، رشت و اصفهان گذراند.

نخست در دبستان ادب تهران و سپس در شبانه روزی کالج اصفهان درس خواند. پس از بازگشت به تهران به دبیرستان فیروز بهرام رفت و پس از آن در دانشگاه تهران به تحصیل ادبیات انگلیسی پرداخت. برای مدتی به انگلستان سفر کرد  و یک دوره روزنامه نگاری را در کالج مطبوعاتی لندن گذراند.

خدمت نظام وظیفه را در مدرسه افسری سپری کرد. در 21 آبان 1321،  در دوران حکومت قوام در یک تظاهرات ضد دولتی در تهران هدف گلوله سربازان متفقین قرار گرفت و پای راستش جراحت برداشت. علی رغم این نوع ماجراجویی های جوانی هیچ گاه وارد فعالیت سیاسی نشد و در تمام عمر نیز تمایلی به شرکت در هیچ دسته و گروهی پیدا نکرد.

در دهه 1330 با مهین عظیما، که فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیبا و نقاش بود و بعدها از پیشکسوتان نقاشی پشت شیشه شد،

ازدواج کرد و صاحب سه فرزند شد.

در سالهای آخر زندگی، برزین دچار بیماری پارکینسون و زمینگیر بود. اما روحیه آرام و خوشرویی خود را حفظ کرد و هرگز شکایتی به زبان نیاورد. در این دوران همسرش زحمت مراقبت شبانه روزی و طاقت فرسای او را به دوش کشید.

در خاطرات خود می نویسد:  “در طول چهل سال بیش از 17 شغل مختلف داشتم. علتش این که میز اداره راضی و قانعم نمی ساخت. میل داشتم از این شاخه به آن شاخه بپرم. تجربیات اجتماعی و فرهنگی بیابم. همیشه فردی بودم جستجوگر.”

امیر مسعود برزین در تهران بدنیا آمد و در  28 مرداد 1389 در گورستان بهشت زهرای همان شهر به خاک سپرده شد.