نمایندگان دولت باراک اوباما و حسن روحانی تاکنون فرازهایی از قرار داد اتمی ۱۴ ژوئیه وین را به عنوان دستاورد بزرگ تبلیغ کرده اند که در عمل بی مقدار و با هر متری، بی تناسب با همتی است که در کار فروش آن میکنند. پرسش مطرح اینجاست که در پس بزرگ نمایی توافقی وین، هدف پنهان مانده آن کدام است؟
اظهارات اعجاب برانگیز روز دو شنبه اوباما در مصاحبه ای با سایت اینتر نتی “مایک” مبنی بر ضرورت “تغییر در سیاست و رهبری ایران” اشاره ای است مستقیم بر وجود هدفهای پنهان “معامله بزرگ”، و انتظارات آمریکا از شکل گرفتن تحولات سیاسی آینده در ایران.
ساختار کنونی قدرت در ایران که متکی بر رهبری انعطاف ناپذیر مذهبی و استفاده از چماق و چکمه سپاه در برابر نارضایتی های روبه گسترش و انتظارات متورم شده و در قابل انفجار عمومی است، ایران را بر خلاف ثبات ظاهری، در خطر فروپاشی از درون قرار داده است؛ خطری که در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی به دلیل ایجاد خلا قدرت میتواند امنیت منطقه بحران زده خاورمیانه و شرق آسیا را با بحرانی بزرگ تر امروز روبه رو سازد.
عبور از رهبری کنونی ایران
از ابتدای راه یافتن به کاخ سفید، اوباما چند هدف راهبردی مشخص را در عرصه سیاست خارجی در سر داشت که مهمترین آنها،، پایان دادن به مداخله نیروهای نظامی آمریکا و درگیری مستقیم در جنگهای منطقه ای، بهبود بخشیدن به چهره آمریکا نزد کشورهای مسلمان خاورمیانه، انتقال مرکز ثقل نیروهای آمریکایی از خاورمیانه و خلیج فارس به دریای چین و ژاپن و بالاخره حرکت به سمت کاهش سلاحهای کشتار جمعی در جهان و نزدیک شدن به “خلع سلاح اتمی” بود.
بیش و کم در تمامی چهار هدف راهبردی یاد شده ایران جایی مشخص داشت. در یک ارزیابی کلی از “وضعیت موجود” و “شرایط ممکن”، اوباما توسعه همکاری با حکومت اسلامی تهران را در دستور کار قرار داد، هرچند که حرکت مستقیم به سمت تهران در ابتدای کار ممکن نمی نمود.
در نگاه راهبردی تازه امریکا، رسیدن به گونه ای تعادل پایدار سیاسی-امنیتی در منطقه، بخصوص در شرایط کاهش حضور تدریجی آمریکا، همسویی چهار قدرت خاورمیانه با هم ضروری بنظر میرسید.
طی اولین گام برای ایجاد نوعی همسویی مابین چهار قدرت مسلمان منطقه، اوباما اندکی بعد از حضور در کاخ سفید، در ماه آوریل سال ۲۰۰۹ به بهانه شرکت در “کنفرانس گفتگوی تمدنها” راهی استانبول شد. روزنامه حریت چاپ ترکیه با اشاره به همزمانی نه چندان تصادفی حضور اوباما در استانبول با سفر محمد خاتمی، رییس جمهوری پیشین ایران به آن شهر، از احتمال دیدار رییس دولت تازه آمریکا با رییس دولت سابق ایران گزارش داد؛ دیداری که به دلیل مداخلات بازدارنده در داخل ایران و بخصوص ملاحظات فردی و تردید های طرف ایرانی صورت نگرفت.
در سپتامبر سال ۲۰۱۳ و در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک، همزمان با شکل گرفتن نخستین مراحل مذاکرات سیاسی محرمانه مابین نمایندگان آمریکا و جمهوری اسلامی، تلاش دوباره اوباما برای انجام دیدار مستقیم با نماینده به ظاهر جناح معتدل تر و عمل گرای جمهوری اسلامی به دلایل مشابه تحقق نیافت و به جای دیدار حضوری مابین اوباما و حسن روحانی، اولین تماس مستقیم به گفتگوی تلفنی دو طرف محدود ماند.
شکل دادن به یک محور تازه مذهبی مابین چهار قدرت بزرگ مسلمان منطقه و ایجاد مناسبات سیاسی-ـ امنیتی تازه با این محور، با انگیزه سپردن تدریجی مسئولیت حفظ امنیت منطقه به آن، و همچنین آشتی با کشور های مسلمان منطقه، نیازمند وجود باورهای مشترک و خطوط سیاسی همسو نزد آنها بود، حال آنکه در مصر حکومت اقتدار گرای مبارک در خط این همسویی قرار نداشت و ریاض نیز ملاحظات خود را در قبال تهران ـ– بخصوص بعد از بروی کار آمدن دولت غیر قابل پیش بینی احمدی نژاد در تهران ـ حفظ کرده بود.
با وجود تاثیر گذاری به ظاهر محدود اولین گام آشتی با مسلمانان در سفر رییس جمهور تازه آمریکا به استانبول، بخصوص سر نگرفتن دیدار با خاتمی، اوباما دو ماه بعد [ژوئن همان سال] عازم قاهره شد و از “آشتی فرهنگی مسلمانان با غرب” سخن گفت.
اوباما که در طرح راهبردی خود برای آشتی با مسلمانان منطقه، عربستان را حلقه موجود [ در برابر حلقه مفقود ایران] میدید، تنها برای رعایت تشریفات، مسیر دیدار تاریخی خود از قاهره را از ریاض تنظیم کرد.
نکته ای که در آن زمان انعکاس بزرگی نیافت و تاثیر شگرف آن تنها دو سال بعد دیده شد: دعوت از رهبران اپوزیسیون مذهبی رژیم مبارک، منجمله ۱۱ نماینده به ظاهر مستقل، و در عمل نمایندگان اخوان المسلمین در مجلس مصر، به مجلس سخنرانی اوباما به میزبانی الازهر در قاهره.
دو سال بعد دولت مبارک در قاهره سقوط کرد و اخوان المسلمین در مصر به قدرت رسیدند! با به قدرت رسیدن محمد مرسی از اخوان المسلمین، بنظر میرسید امکان تشکیل محور همکاری های ترکیه، مصر و ایران به عنوان سه قدرت بزرگ مسلمان که روسای آن به ظاهر از صندوقهای رای بیرون آمده اند کاملا فراهم شده و در نتیجه یکی از چهار طرح راهبردی اوباما در دست اجرا قرار گرفته است.
در حالی که بنظر میرسید شکل گرفتن “بهار عربی” زمینه لازم برای اجرای طرح راهبردی آشتی با مسلمانان منطقه را فراهم ساخته است، سقوط دولت از صندوق انتخابات درآمده محمد مرسی که مناسبات نزدیکی با ترکیه بر قرار ساخته و در تلاش برقراری مناسبات رسمی با تهران بود پیشبرد طرح راهبردی دولت اوباما را متوقف ساخت. ترور سفیر و سه عضو سفارت آمریکا در لیبی هشداری بود به دولت اوباما که آشتی با مسلمانان منطقه بدون هزینه و آسان نخواهد بود!
برنده تحول سیاسی تازه در منطقه، در تقابل با انتظارات واشنگتن، عملا اسرائیل بود که مسلمانان را در کشور های “بهار عربی زده” در جنگ داخلی درگیر میدید. تغییر مسیر بهار عربی با رو- در- رو قرار دادن مسلحانه مسلمانان و تضعیف بنیه نظامی آنها، نه تنها رضایت خاطر مستقیم اسرائیل را تامین کرد که طرح راهبردی آشتی آمریکا با مسلمانان منطقه را نیز برای مدتی متوقف ساخت؛ حرکتی که از ابتدا نزد یهودیان و اسرائیل با سوء ظن و نگاه انتقادی مورد استقبال قرار گرفته بود.
پس از بازبینی پیشرفتها و شکستهای طرح راهبردی “آشتی با مسلمانان منطقه”، اوباما توجه عمده خود را از قاهره متوجه تهران ساخت. به نتیجه رساندن طرح معامله اتمی سال ۲۰۰۳ [ توافق سعد آباد] که جورج بوش و اصولگرایان داخلی ایران شکست آن رقم زدند، نخستین گام برای کلید زدن طرح تازه آشتی و همکاری با مذهبیون عملگرا در تهران شد.
بعد از فلج ساختن اقتصاد ایران در نتیجه اعمال تحریمهای حساب شده از سوی آمریکا و اروپا، طرح مذاکرات پنهان با جمهوری اسلامی با معماری ویلیام برنز، معاون وقت سیاسی وزارت خارجه آمریکا و میزبانی قابوس سلطان عمان از مسقط آغاز شد بعد از دو سال تلاش، با عقب راندن برنامه اتمی ایران و ایجاد فاصله ای یک ساله با بمب هسته ای به نتیجه رسید.
تلاش برای فروش طرح
بعد از راضی ساختن حاکمیت تهران به عقب نشینی اتمی، با دادن نوید لغو تحریمها و گشودن دست حاکمیت مذهبی در استفاده از ذخایر مالی ایران و افزایش درآمد، فروش طرح به کنگره تحت کنترل جمهوری خواهان و آماده ساختن افکار عمومی و همچنین متحدان منطقه ای آمریکا، بخصوص اسرائیل، در دستور کار دولت اوباما قرار گرفت. مشکل عمده دولت اوباما در فروش داخلی و خارجی طرح “معامله بزرگ” نداشتن امکان مطرح ساختن هدفهای پنهان آن بود: عبور از حاکمیت کنونی جمهوری اسلامی به رهبری علی خامنه ای و بروی کار آمدن هیات حاکمه ای عملگرا و آماده تعامل بجای آن!
برای جبران این کم فروشی، اوباما به بزرگ کردن امتیاز های ظاهری دریافت شده از ایران و کوچک نمودن هزینه ها، پرداخت و در عین حال با رویکردی تبلیغاتی و عوام پسندانه، نسبت به خطر بروز جنگ در صورت شکست طرح تعامل اتمی با جمهوری اسلامی هشدار داد.
آقای اوباما، بر خلاف آنچه استدلال میکند، خوب میداند که تهدید به جنگ نبود که جمهوری اسلامی را برای مذاکره با آمریکا مجاب ساخت؛ جنگ سرد اقتصادی و نگرانی از فروپاشی از درون بود که مشوق معامله بزرگ مابین تهران و واشنگتن شد.
در واقع شاخه هایی از حاکمیت جمهوری اسلامی، بخصوص نظامیان، درگیر شدن در جنگ با آمریکا را برای ماندگاری بیشتر حکومت مذهبی در قدرت گزینه بهتری معرفی میکردند. از این لحاظ ادعای دولت آمریکا برای ناگزیر بودن از جنگ با ایران در صورت به نتیجه نرسیدن تلاشهای سیاسی تهران با مقرون به واقع نمی نمود.
راه حل دیگر مهار حکومت مذهبی تهران نیز نه جنگ گرم و حمله نظامی پر هزینه، که افزایش کار بری اهرم استفاده شده ای بود که تا آن زمان آزموده و نتیجه داده بود : ادامه تحرمهای مالی و اقتصادی و علاوه کردن تحریمها ی سیاسی علیه حاکمیت جمهوری اسلامی [تشدید جنگ سرد و توسعه آن از جبهه های اقتصادی به عرصه سیاسی ].
اما این راه حل به احتمال بسیار به سقوط حاکمیت جمهوری اسلامی می انجامید، که در طرح راهبردی اوباما برای آشتی با مسلمانان منطقه قرار نداشت. دولت اوباما حاکمیت اسلامی ایران را به شرط عمل گرایی، اعتدال، و پرهیز از ماجراجویی در منطقه و البته بدون داشتن دندان اتمی به هر گزینه دیگری در تهران ترجیح میداد و با رسیدن به تعامل اتمی با تهران نتایج اولیه این طرح را تحقق یافته می بیند.
اظهارات تازه اوباما دایر بر “ضرورت تغییر رهبری و رفتار حاکمیت مذهبی ایران” روشن ترین اشاره تاکنون به هدفهای پنهان طرح راهبردی آمریکا برای شکل دادن به یک محور همکاری با رهبران سیاسی اسلام گرای منطقه، پایان دادن به رقابت شیعه و سنی و آشتی با مسلمانان منطقه است؛ آرمانی که بی تردید اوباما در اولین گام آنرا تکذیب خواهد کرد و تهران نیز ظاهرا دیگر نه قادر و نه مایل به بازگشت از راه رفته است.
ایران طی ده ماه آینده شاهد برگزاری دو انتخابات خبرگان و مجلس اسلامی خواهد بود. در سال بعد، انتخابات رییس جمهوری در ایران برگزار میشود. پرسش کلیدی در اجرای “پروژه وین” پیرامون تغییرات سیاسی آینده و حضور و یا عدم حضور علی خامنه ای در راس قدرت است؛ مردی که گفته میشود از بیماری رنج میبرد و علیرغم تکذیب های رسمی، وضعیت جسمی او آرام آرام رو به وخامت میرود.
بنظر میرسد که دولت اوباما در ردای اصلاح طلبی، بدون داشتن قصد تغییر رژیم ایران، برای عبور از خامنه ای و شرایط دوران حکومت او آماده میشود؛ طرحی که میتواند به موفقیت نیم بند رسیده و یا مانند طرح “بهار عربی” در نیمه راه از مسیر خارج گردد.