اسلام سیاسی و انحصار قدرت

رضا تقی زاده
رضا تقی زاده

مقابله خونین ارتش با اخوان المسلمین و پیروان آن در مصر، تلاشی است تاخیری، در راه تغییر نتایج “برخورد از نوع سوم” با انحصار طلبی اسلام سیاسی در خاورمیانه. الگوهای انتخاب ارتش برای رویارویی با اسلامگرایان سلطه طلب، نه از میان دو گزینه ترکیه و یا الجزایر، که از بین در میانه دو گزینه ایران و الجزایر است. در رابطه با هر سه رویداد تاریخی، برخورد آمریکا و سه رییس جمهور آن از حزب دمکرات، شبیه هم، و پر اشتباه بوده است.

ایران در سال 1979 انقلاب اسلامی را تجربه کرد، و اسلام سیاسی از آن زمان قدرت حکومت رامنحصر بخود ساخت. در سال 1992 ارتش الجزایر به راهی متفاوت رفت و با قرار گرفتن در برابر پیروزی انتخاباتی اسلامیون و با توسل به کودتا، مانع از قدرت گرفتن اسلام سیاسی در آن کشور شد.

اسلام سیاسی همیشه بدنبال کسب قدرت و انحصار حکومت بنام خدا بوده است. اسلامی سیاسی، حتی در دوران معاصر ( پوست مدرن)  و در لباس تازه نیز همچنان سنت گرا، فرصت طلب، انحصار جو، در پی جنگ ( جهاد) ، انتقام (از دشمن) و انهدام باورهای و نهاد های غیر اسلامی است. اسلام سیاسی باور های خود را از نص و تفسیر آیات قران،  سیره پیامبر ( محمد) ، سنت های بازمانده از وی ( روش زندگی و داوری ها)، و حدیث های بازمانده از دوران و منسوبان مقرب او گرفته است. در طول 1400 سال، بر این مجموعه، تفکر تازه ای افزوده نشده.

در دوران معاصر نه سید قطب، (در جمع اهل سنت)، با اصول اولیه اسلام سیاسی فاصله ای گرفت و نه روح الله خمینی، همتای اصول گرای او (در جمع شیعیان). سید قطب، که جمال عبدالناصر به اتهام توطئه او را در سال 1966 بدار کشید، و خمینی که در سال 1979 در ایران به قدرت رسید و تمامی اطرافیان حکومت شاه را که در اختیار داشت به جوخه های اعدام سپرد، دو روی سکه اسلام سیاسی و دارای یک زبان مشترک اعتقادی، و نیت حکومت بر اساس باور ها و الگو های باقیمانده از 14 قرن پیش بوده اند.

در اسلام سیاسی، و نزد رهبران اصول گرای آن، ارزشها به خوب و بد، رنگها به سیاه و سفید، دنیا و آخرت به جهنم و بهشت، و انسانها به دوگروه مسلمان و کافر، جامعه به در دو سوی خط جدایی دوست و دشمن تقسیم شده اند.

در اسلام سیاسی، راهی برای سازش صادقانه و همزیستی با دگر اندیشان نیست. اگر به ظاهر نیز نیت سازشی از سوی آنها دیده شود، سازش نتیجه “ تقیه” است که تبیین آنرا در تعاریف مدرن ماکیاولیستی هم میتوان یافت : توجیه وسیله برای رسیدن به هدف نهایی. سازش احتمالی و قطعی اسلامگرایان، با دگر اندیشان همیشه برای سوار شدن بر استر مراد و گذشتن از پل قدرت و بدست آوردن فرصت برای حکومت انحصاری در اولین مجال ممکن صورت گرفته است.

با شناخت کافی از این استعداد ها، غرب نیز در هر مجال ممکن، اسلام سیاسی را، از شمال آفریقا تا غرب اسیا  در خدمت منافع خود قرار داده است.

تجربه ایران    

در تجربه خاص ایران، ارتش با مداخله قدرتهای خارجی، بخصوص آمریکا و انگلیس، از ایستادگی در برابر موج انقلاب و رهبری سیاسی آن که در دست اصولگرایان اسلامی ( خمینی و اطرافیان او) بود، پرهیز داده شد.

جیمی کارتر رییس جمهور وقت آمریکا از حزب دمکرات، هدایت اقدامات غرب برای تغییر حکومت ایران و بروی کار آوردن دولت اسلامی در تهران را بر عهده گرفت. پیش از به نتیجه رسیده انقلاب، کارتر از شاه دل شسته و با رهبران اسلامی از در گفتگو درآمده بود. وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران از یک سو، و از سوی دیگر بیماری شاه که قاطعیت تصمیم گیری در شرایط بحرانی را از او گرفته بود، راه قدرت گرفتن اسلام سیاسی در ایران را بدون مداخله ارتش هموار ساخت.

بعد از ساقط ساختن نظام پادشاهی و جانشینی حکومت سکولار شاه ، از میان بردن ارتش ملی به هر قیمت و از هر راه، و جایگزین ساختن آن با نیرو های مسلح خودی ( سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) هدف فوری رهبران  اسلام سیاسی حاکم بر ایران قرار گرفت.

تجربه الجزایر

در تجربه الجزایر، اسلام گرایان از ضعف دولت شازلی بن جدید، کمبود های اقتصادی ناشی از کاهش بهای نفت و درآمدهای دولت، و اشتیاق خفته جامعه به تغییر، بعد از سالها حکومت “جبهه ازادیخش ملی”، بهره گرفته و شورشهای سال 88 میلادی را شکل دادند. این شورش ها با شدت گرفتن اقدامات خشونت آمیز اسلامگرایان در ابتدای دهه نود به جنگ داخلی الجزایر منجر شد.

در یک سوی نبرد های خیابانی که طی آن ( با روایتهای متفات) از 150 تا 200 هزار نف جان خود را از دست دادند، دولت جبهه آزادیخش، ملیگرایان و ارتش الجزایر قرار داشتند و در سوی دیگر، گروههای مسلح اسلامی که خود را “ جبهه اسلامی نجات ” (در شهرها) و “جنبش اسلامی مسلحانه” (در کوهستانها) میخواندند.

در ماه دسامبر سال 1991، “جبهه اسلامی نجات” مرکب از گروههای مختلف با تمایلات اسلامگرایانه، طی دور مقدماتی انتخابات از “جبهاازادیبخش ملی” پیشی گرفت. بدون توجه به نتیجه آراء، ارتش الجزایر اندکی بعد دولت بن جدید را ساقط و نتایج انتخابات را باطل اعلام کرد.

دولت بیل کلینتون، رییس جمهور آمریکا از حزب دمکرات، راه خود را از ارتش الجزایر جدا ساخت و با اسلامگرایان از در گفتگوی سیاسی داخل شد.

در سال 1994 ارتش و ملیگرایان علیه شاخه های اصلی اسلامکرایان مسلح اعلام جنگ دادند. در مقابل، اسلامکرایان نیز که تا آن زمان هدفهای خود را غالبا در میان نظامیان و پلیس تعیین میکردند، کشتار کور را علیه مردم عادی و غیر مسلح نیز تعمیم دادند.

ارتش الجزایر در جریان جنگ فرسایشی علیه اسلامگرایان مسلح، هم در جببه های نبرد مسلحانه و هم در جلب افکار عمومی، تدریجا به پیروزی رسید. بدنبال اعلام آتش بس سال 1997 و متعاقبا اعلام بخشش عمومی جنگجویان مسلح اسلامی، توسط بوتفلیقه، رییس جمهور الجزایر، گروههای مسلح اسلامی بطور کامل تحلیل رفتند. ارتش در الجزایر، بدون در نظر گرفتن توصیه های دولت آمریکا به راه خود رفت.  

در سال 2003 بخشهای کوچکی باقی ماننده از گروههای اسلامی الجزایر، عفو عمومی دولت را رد کرده و حمایت خود را از القاعده اعلام داشتند. چنانچه ارتش الجزایر در سال 1992 اقدام به کودتا نمیکرد، شاید “بهار عربی ” در شمال آفریقا طبیعتی دیگر و جغرافیای سیاسی منطقه شکل متفاوتی داشت.

تجربه مصر

پس از رسیدن “بهار عربی” به مصر، ارتش با رهنمود ها و رای سفید واشنگتن ابتدا به برکناری دولت متزلزل شده مبارک رضایت داد و در مرحله بعد در جامه رهبری دولت انتقالی، زمینه انتخاباتی را فراهم ساخت که در آن برنده نهایی، اسلام سیاسی و اخوان المسلمین بود.

اخوان المسلمین، بعد از بدست آوردن “اکثریت آراء”  در انتخابات مصر، تمام تلاش خود را مصروف هموار ساختن راه قبضه قدرت انحصاری در آن کشور ساخت. تغییر فرماندهان ارتش، تغییر قضات و تدوین قانون اساسی به شیوه ای که مصالح دراز مدت اسلامگرایان را تامین سازد، بخشی از اقدامات عجولانه اخوانی ها و دولت محمد مرسی در مصر بشمار میرفت.

فرماندهان ارشد ارتش که ابتدا زیر فشار های دولت آمریکا به سازش با اسلامگرایان تن داده بودند، تدریجا تکرار تجربه به قدرت رسیدن اسلام گرایان ایران را در مصر غیر قابل اجتناب میدیدند.

سرانجام با یکسال تامل وتحمل و رفتن به نیمه راه تجربه ایران، ارتش مصر راه خود را از سیاستهای رسمی آمریکا و پیروی از الگوی مورد حمایت غرب جدا ساخت و پیش از قرار گرفتن در مسیر تغییر و انهدام بدست اسلامگرایان، با کنار گذاشتن دولت مرسی در سوم ماه ژوئیه راهی را در پیش گرفت که ارتش الجزایر در ماه دسامبر سال 1991 انتخاب کرده بود. دولت برک اوباما، از حزب دمکرات، در واکنشی مشابه با کارتر و کلینتون در قبال اسلامگرایان ایران و الجزایر، راه خود را بعد از برکناری مرسی از ارتش مصر جدا ساخت و سازش با اسلامگرایان را توصیه کرد.   

نمونه های بسیاری در جهان حکایت از آن دارد که نتیجه متعارفی کودتای نظامی به قدرت رسیدن دیکتاتوری های کوچک است. در سه کشور مسلمان نشین ایران، الجزایر و مصر، گزینه دیگر، تن دادن به استقرار حکومتهای انحصار طلب و سازش ناپذیر اسلام گرایان، از راه انتخابات بوده است؛ اسلامگرایانی که “تسلیم” سیاسی، مذهبی و اجتماعی در باور آنها است، و در نهایت هدفی جز شکست کفار و دشمنان را، حتی با توسل به “جهاد” و اجرای “شریعت” و “احکام خدا” تعقیب نمیکنند.

اسلام سیاسی که معتدل ترین شکل ممکن آن را  حزب “عدالت و توسعه” اردوغان در ترکیه و “دولت تدبیر و امید” روحانی در ایران، نمایندگی میکنند، در تفکر فلسفی و نگاه به دگر اندیشان چندان با اخوان المسلمین و “حزب آزادی وعدالت” مرسی در مصر و “حزب اسلامی النهاد” رشید غنوشی در تونس متفاوت نیستند.

با در نظر داشتن تفاوتهای اندک و ترس از تصویر بزرگتر، ارتش مصر، بجای تن دادن به الگوی ایران اسلامی، در نهایت راه الجزایر را در پیش گرفته است. در طول حکومت اسلام گرایان ایران و در نتیجه جنگ هشت ساله با “کفار بعثی” یک میلیون کشته و زخمی در ایران و در همین حدود در خاک “دشمن” بجای ماند. در رویارویی ارتش الجزایر با اسلام گرایان، تلفات مابین 150 تا 250 هزار نفر گزارش شد. در مصر تلفات برکناری اسلامگرایان از قدرت تاکنون چند صد نفر بوده است.