سبز مثل ستوده

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

عکس‌هایی که امروز از یک حقوق‌دان آزاده و مدافع حقوق بشر در سایت‌های خبری منتشر شد، تصویر سرو “سبز”ی است که “ستوده” نام دارد.

به دشواری می‌توان خود را در موقعیت نسرین ستوده قرار داد؛ اما بد نیست که همه‌ی حامیان و مدعیان جنبش سبز، وضع و تلاش خود را برای ایران، با “تراز”هایی چون ستوده، بسنجند.

آن‌هایی که طعم سرد و خشک و تلخ انفرادی را چشیده‌اند، محتمل بتوانند گامی به وضع ستوده نزدیک شوند؛ و آن‌هایی که خود فرزندی دارند و در انفرادی بوده‌اند، بیشتر از گروه پیشین، شجاعت و صداقت ستوده را ستایش خواهند کرد.

باید در موقعیت مادری ایستاد که می‌توانست بارها و بارها در برابر مزدوران استبداد، سر خم کند، اما آزادی حقیقی ‌و باورهای خود را هرچند به بهای آزادی ظاهری‌اش به ریا و دروغ و نیرنگ نفروخت.

ستوده تداوم آزادگی آزادگانی است که در تمام دهه‌های گذشته، بر فرزندان خویش سخت گرفتند و آغوش گرم خویش را از ایشان دریغ کردند تا همه‌ی فرزندان این سرزمین، در کنار مادران و پدران خویش، در آرامش و امنیت بزییند.

از مشروطه بدین‌سو، آزادی‌خواهانی چون ستوده که روزها و شب‌ها دور از فرزند، در حصر و بند بوده و مانده‌اند، کم نبوده‌اند؛ چنان‌که شمار جان‌باختگان آزادی ایران و ایرانی؛ آنها که فرزندان خویش را تنها گذاشتند و نامی نیک از خویش به‌جای گذاشتند و راهی سرخ، مسیری سبز.

آنان، عموها و خاله‌هایی بودند که “به خاک افتادند”، “نه به خاطر آفتاب/ نه به خاطر حماسه/ نه به‌خاطر جنگل‌ها/ نه به‌خاطر دریا” بلکه “به خاطر ترانه‌ای / به خاطر یک برگ / به خاطر یک قطره/ به خاطر یک لبخند/ به خاطر هر چیز کوچک…”

آنچه در این روز و زمانه، ستوده را کمیاب و چون سرو بهاری، سبز و برافراشته و برجسته می‌سازد، تلاشی است که از یک‌سو نظام خودکامه صرف می‌کند برای بستن دهان‌ها و خاموش نمایاندن مطالبات انسانی و دموکراتیک سبزها، و نیز از سوی دیگر، سکوتی که به دلایل و علل گوناگون در فضای جامعه مسلط و فراگیر شده می‌نماید.

نمونه‌هایی چون ستوده که فرزندان کودک و نوجوان دارند، کم نیستند؛ امیرخسرو دلیرثانی (پدر عرفان)، فرید طاهری (پدر امین و ثمین)، مهدی محمودیان (پدر زینب)، احمد زیدآبادی (پدر پرهام و پارسا و پویا)، علیرضا رجایی (پدر امیرطاها و امیریحیا)، حشمت‌الله طبرزدی، عبدالله مومنی، علی جمالی و… و دیگرانی که کم‌شمار نیستند در زندان‌های نظام ولایی. اما آنچه موقعیت ستوده را متمایز و ویژه می‌سازد، وجه “مادر”انه بودن مقاومت این زندانی سیاسی است و ایستادگی و جسارت و شجاعت مثال زدنی‌اش، که در تمام 9 ماه اخیر، در خویش گریسته اما پیش چشم فرزندانش لبخند زده است.

ستوده حالا الگویی شده برای همه‌ی آن‌‌ها که خود را “سبز” می‌دانند: صبوری می‌کند؛ لبخند می‌زند؛ ادبیات حقوقی و محترمانه و غیرتوهین‌آمیزش را پاس می‌دارد؛ مدارا می‌کند؛ جبهه دموکراسی‌خواهی را با انتقادهای بی‌موقع و طعن و کنایه، آشفته نمی‌کند؛ با وجود اختلاف نظرهای ایدئولوژیک، دریافته که در جامعه‌ای دینی می‌زید و حرمت‌دار همه‌ی ایرانیان با هر کیش و آیین و از هر قوم است؛ جسارت و شجاعت و صداقت را چاشنی ادعاها و عقاید شخصی‌اش می‌کند؛ در عمل، ایده‌هایش را پی می‌جوید؛ از پرداخت هزینه ابایی ندارد؛ و عشق به انسان را مستقل از دیدگاه‌هایش فریاد می‌کند.

سبزها برای آن‌که شبی آسوده و بی‌خیال، سر بر بالین نگذارند، “نام”های پرشماری پیش رو دارند؛ از زندانیان آزاده‌ی رجایی شهر که اعتصاب غذا کرده‌اند تا یک یک آزادگان در بند و تبعید، یا شهدای مظلوم پس از انتخابات 22 خرداد 88 که تنها جرم‌شان این بود که پرسیدند: “رأی من کجاست؟”؛ اما در کنار همه‌ی این نام‌ها، این “ناقوس‌های بیداری و زنهار و هشدار” در سرزمینی که  آرامش گورستانی را برنمی‌تابد، یک “سرو”، یک “سبز” روزها و شب‌های زیادی است که چون “زمرّد”ی خودنمایی می‌کند و می‌درخشد: نسرین ستوده. مادر آزاده و وکیل مدافع حقوق بشر و کنشگر دموکراسی‌خواهی که برای‌ “سبز”ها شده “شاهد”ی از آنچه شاملو فرمود: “گر بدین سان زیست باید پاک/ من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه/ یادگاری جاودانه بر تراز بی‌بقای خاک!”

پی‌نوشت: گزینشی از شعر “از عموهایت” سروده احمد شاملو