دو دولت ایران و امریکا بی اعتنا به سلیقه های اکثریت مردم سیاست خارجی را مدیریت می کنند. هر دو به استناد آرایی که در انتخابات ریاست جمهوری کسب شده است تأکید دارند بر اینکه رئیس جمهور تنها یک صدا را نمایندگی می کند و در برابر این صدا دیگر صداها فاقد ارزش و اعتبار است.
چالش مردم با این شکل از مدیریت سیاست خارجی سال هاست به صورت های گوناگون در دو کشور ادامه دارد. تفاوت این است که در امریکا امکان دستیابی به نتایج انواع نظرسنجی ها برای دولت میسر است و دولت پیاپی از نظرات مردم و تغییرات آن اطلاع پیدا می کند. در ایران نظرسنجی با مفهوم علمی و پایه ای جرم شناخته شده و تحمل نمی شود. البته جرمی نانوشته است که در قوانین جزایی ایران از آن نشان نمی یابیم، اما در عمل این قانون نانوشته بر حسب سلیقه مسئولین امنیتی و اطلاعاتی کشور بر ضد افراد علاقمند به نظرسنجی به کار می رود.
در نبود مجوز لازم برای اقدام به نظرسنجی دولت ایران همواره تأکید دارد بر اینکه ادامه سیاست هایی که ایران را به پرتگاه جنگ یا محرومیت های مشقت بار اقتصادی نزدیک کرده خواست عمومی مردم است.
دولت ایران در فضای سیاسی پیش از یازده سپتامبر در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی فرصت های بهتری برای اصلاح روابط با امریکا و کسب امتیازات به دست آورده بود که از آنها استفاده نشد و فرصت ها بر باد رفت. اینک فضای سیاسی جهان ملتهب شده و افراطیون در بیشتر کشورها راه به قدرت جسته اند. وضع به گونه ای است که هنوز جنگی بین ایران و امریکا اتفاق نیافتاده در عمل شرایط جنگی بر ایران تحمیل شده و مردم برای برخورداری از حقوق اقتصادی و همچنین حقوق ابتدایی در حوزه های نقد و ابراز عقیده با مشکلات بسیار مواجه شده اند. موانعی که راه را بر نقد وسیع وضعیت حقوق بشر در ایران بسته است لزوما حکومتی نیست، بلکه ایرانیانی در داخل و خارج کشوربه لحاظ احتمال حمله نظامی به ایران برآشقته اند و برانگیخته شده اند تا به صاحب نظران هشدار دهند در شرایط کنونی از هر نوع افشاگری پیرامون وضعیت نامطلوب حقوق بشر در ایران که رو به وخامت است پرهیز کنند. مبادا انتقاد از نابسامانی های کشور زمینه را برای حمله نظامی امریکا مهیا سازد.
این نگرش البته صلح جویانه است و جمعی از ایرانیان که به آن پایبندی نشان می دهند با هدف حفظ امنیت ایران به تکرار نظرات خود می پردازند. اما بی آنکه اراده کرده باشند تبدیل به یک نگرش سرکوب گر در عرصه فعالیت های حقوق بشری شده اند که در نهایت نابسود است و فقط عوامل نقض حقوق بشر در ایران را به وجد می آورد و به آنها اعتماد به نفس می بخشد.
مجموعه قدرت سیاسی رادیکال در ایران از موقعیت بحرانی که در آن قرار گرفته برای نقض گسترده حقوق بشر بهره برداری می کند. بهانه ها پوششی است که رفتار ضد حقوق بشری را توجیه می کند زیر پوشش احتمال حمله نظامی امریکا ارزش های حقوق بشری زیر پا گذاشته می شود. عوامل نقض حقوق بشر با استفاده از شرایطی که خود آن را جنگی کرده اند انواع فعالیت های مدنی را زیر ضرب گرفته اند. باب نظرسنجی را هم که سال هاست بسته اند و ادعا می کنند مجموعه سیاست سرکوب با هدف حفظ منافع ملی و آمادگی برای مقابله با حمله امریکا دارای مشروعیت است.
از این روست که همواره در ردیف اتهامات فعالان حقوق زن، امور صنفی، مطبوعاتی، دانشجویی، حقوق بشر، قومی، حتما یک قلم اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” گنجانده می شود.
پیشگامی برخی مدافعان حقوق بشر با هدف انسجام بخشیدن به نیروهای صلح طلب ایرانی اقدامی است به هنگام و چگونگی برخورد مردم با این حرکت تعیین کننده است. البته ایرانیان با وجود مصیبت هایی که بر آنان گذشته به سادگی جذب جریان ها نمی شوند و با وسواس به رویدادها نگاه می کنند و به شدت نسبت به سوابق چهره های سیاسی که بحث صلح را پیش می کشند حساسیت نشان می دهند.
در هر حال برپایی شورای ملی صلح با حضور نمایندگان مردم اقدام ساده ای نیست و چگونگی تشکیل آن از سوی مبتکران عجالتا توضیح داده نشده است. از این رو به روشنی نمی دانیم چگونه می خواهند این حرکت را پیش ببرند. پیش داوری هم نمی توان کرد. انتظار این است تا مبتکران طرح اعلام شده با ذکر جزئیات و شیوه های اجرایی شدن طرح به مردم اطلاع رسانی کنند. در غیر این صورت اقدام آنها به شعار نزدیک تر خواهد بود تا راه حل.
آنچه مسلم است ایرانیان از جنگ خسته و بیزارند. هنوز جسم جنگ دیده شان ترمیم نشده، چه رسد به روح و روان خسته آنان. هنوز ایرانیان از شنیدن هر صدایی که یادآور بمب و موشک صدام یا آژیرهای قرمز است بی اراده از جا می پرند. آنها مدت هشت سال فرزند و خانه و آشیانه و سرمایه و امنیت از دست داده اند و نمی توانند دیگر بار از تکرار آنچه پشت سر نهاده اند احساس شادمانی کنند. از طرفی می دانیم دوستداران جنگ یا دوستداران ایجاد شرایط جنگی آسان تن به تحمل حرکت های صلح جویانه نمی دهند. همین درجه از صلح طلبی که به صورت طرح برپایی شورای ملی صلح انتشار یافته و در نخستین مرحله از اعلام وجود است ممکن است از سوی آنها ضدیت با منافع ملی تعریف بشود و یا چنانچه بتوانند آن را زیر نام خیانت بگنجانند و هدف های سیاسی خود را به اجرا بگذارند.حتی در این صورت واقعیات پیش رو عوض نمی شود: ایرانیان جنگ نمی خواهند. آنها امنیت و رفاه وشغل و تأمین اجتماعی و حق شادمانی مطالبه می کنند. جنگ افروزان و دوستداران ایجاد شرایط جنگی نمی توانند به این جمعیت دوستدار امنیت و رفاه و شادمانی رضایت خاطر ببخشند.
بی گمان تأکید بر صلح افراد و گروه هایی را که منافعشان در بحران تأمین می شود خشمگین می کند. بنابراین جاده پیش رو چندان هموار نیست. تعریف وارونه از “منافع ملی” و “استقلال” دستمایه افراد و باندهایی است که زبان جنگ را به کار گرفته اند. آنها بی گمان مطرح خواهند کرد که تعلیق غنی سازی به منافع ملی ایران صدمه می زند. آنها بی گمان مطرح خواهند کرد که تعلیق غنی سازی به استقلال ایران صدمه می زند. اما آنها از خط و ربطی که این دو مفهوم سیاسی با هم دارند به روشنی سخن نخواهند گفت.
حفظ استقلال به مفهوم آن است که دولت تمام اقدامات لازم را با این هدف که در زمینه های سیاسی، اقتصادی و نظامی از قدرت سیاسی برتری دنباله روی نکند به موقع اجرا گذارد. آیا در صورتی که ایران آماج حمله غرب شده و در گرداب یک جنگ نابرابر از حیث نظامی و تکنولوژی و فنون جنگی و روابط جهانی سقوط کند، استقلال به مفهومی که گذشت قابل دستیابی است و می شود آن را حفظ کرد؟
استقلال مانند هر یک از داشته های ملی هزینه هایی دارد. هزینه ها نباید از ظرفیت و توانایی مردم و دولتی که آن را مطالبه می کند فراتر برود. اگر هزینه ها توسط کارشناسان به اندازه ای ارزیابی بشود که ملت و دولت نتوانند آن را تحمل کنند، منافع و امنیت ملی به خطر می افتد. در این صورت استقلال چگونه حفظ می شود؟ ملتی که شاهرگ های حیاتی خود را از دست می دهد، ملتی که شیرازه جغرافیایی اش به احتمال زیاد در محاصره دشمن از هم گسیخته می شود، چگونه می تواند استقلال خود را حفظ کند؟ حتی اگر دولت در این خواسته یعنی حفظ استقلال به قیمت درگیر شدن در جنگی نابرابر صدیق باشد، نمی تواند موجبات حفظ استقلال را در شرایط یک جنگ نابرابر فراهم سازد.
بنابراین مردم حق دارند ضمن حفظ احترام و بزرگداشت نیروهای نظامی که همواره آماده دفاع از مرزهای کشور بوده اند، نظرات خود را از طریق مطبوعات یا نظرسنجی های آزاد به آنها منتقل کنند و با ارائه نظرات سانسور نشده کارشناسی به دولت متبوع بگویند در یک جنگ نابرابر و کاملا غیر ضروری وارد نشود. مردم نمی خواهند وضعیت کنونی را با وجود همه کمبودها و گرفتاری ها تبدیل به وضعیت جنگی کنند، آواره پناهگاه ها بشوند و خانه شان روی سرشان خراب بشود. تازه در نهایت منافع و امنیت ملی و استقلال هم بر باد برود.
سیاست گذاری بدون رعایت مبانی علمی وجامعه شناسی زیان بار است. در حوزه سیاست های جنگی و دفاعی هرگاه تصمیم گیری بدون توجه نسبت به نابرابری در تکنولوژی جنگی و بدون محاسبه سود و زیان صورت پذیرد به یک حرکت انتحاری که بیشترین امکانات حیاتی را نابود می کند تبدیل می شود. نمی توان از جوان های ایرانی توقع داشت تاوان خطاهای محاسباتی را در سیاست گذاری پس بدهند و روی جاده های مین گذاری شده به رقص مرگ تن در دهند. آن دوران سپری شده است.
مدیران سیاسی کشور نمی توانند روحیه ضد جنگ ایرانیان امروز را در محاسبات خود وارد نکنند. همچنین نمی توانند از نابرابری تکنولوژی جنگی سهل انگارانه بگذرند. ادعای اینکه در دقیقه اول ارتش یازده هزار راکت و گلوله به دشمن شلیک خواهد کرد، اگر جنگ اتفاق بیافتد تبدیل می شود به یک شوخی دردناک. سرنوشت جنگ لزوما دقیقه اول تعیین نمی شود. چرا از آنچه در دقیقه دوم ممکن است اتفاق بیافتد با مردم سخن نمی گویند.
در همه فرض های قابل پیش بینی در صورت وقوع جنگ فرصتی برای حفظ منافع ملی و استقلال کشور قابل پیش بینی نیست. امید بستن به نارضایتی مردم امریکا از حمله به ایران واهی است. این نارضایتی البته تا پیش از وقوع جنگ سودمند است، اما پس از وقوع از آلام و بدبختی های مردم ایران چیزی نمی کاهد. مگر حضور این همه دستجات ضد جنگ در امریکا و اروپا که تاکنون بر ضد حمله به عراق دولت های خود را سرزنش کرده اند گشایشی در وضعیت مردم عراق ایجاد کرده است؟
عقل حکم می کند شاخصه ها را در جای خود به کار بگیریم. حضور فعال عوامل ضد جنگ در امریکا شاخصه ای است از دموکراسی و آزادی بیان در امریکا. این شاخصه در دراز مدت به نفع دموکراسی امریکا و انتقال قدرت به مخالفان سیاست های جنگی عمل می کند. اما به کشوری که مواجه با حمله می شود کمک های فوری نمی رساند. آن ملت قربانی می شود.
در شرایط کنونی به نظر نمی رسد جز این راه نجاتی وجود داشته باشد که ایران از حق غنی سازی به صورت موقت هم که شده بگذرد وبا تعلیق غنی سازی را ه بر افراطیون جنگ طلب غربی ببندد. در ایران ضرب المثل هایی داریم که پر معنا و عمیق است. می گوییم که خون را با خون نمی شویند و تأکید می کنیم خون را با آب می شویند.
احساسات ملی باید به سمت و سویی جذب بشود که جنگ با نیروهای برتر نظامی را به مصلحت نداند. احساسات ملی همیشه با گزافه گویی، شعارهای جنگی و مارش و رژه آینده ساز نیست. در شرایطی که ما در آن قرار داریم احساسات ملی اگر با واقعیات داخلی و خارجی درآمیزد حاصل کار به سود منافع ملی است. ایران مجبور است قبول کند که برای حفظ امنیت و استقلال ملی ناگزیر است شعارزدگی را کنار بگذارد. تعلیق غنی سازی کم خرج ترین و عاقلانه ترین شیوه است با هدف حفظ امنیت و استقلال ملی و تأمین رفاه مردم. در صورتی که مجموعه حاکمیت بر خلاف گزافه گویی های تبلیغاتی، خود به این نتیجه گیری برسند که نظرات میانه روی فعال درون حاکمیت بهتر می تواند امنیت و منافع ملی را تأمین کند، اساسا ضرورت ایجاد شورای ملی صلح و مانند آن که از هر نظر ابهام آمیز است منتفی می شود. در غیر این صورت سازماندهی و غنی سازی حرکت های مردمی و صلح آمیز ناگزیر تبدیل می شود به تنها راه برون رفت از بن بست کنونی.