از دقیقه دوم بگویید

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

دو دولت ایران و امریکا بی اعتنا به سلیقه های اکثریت مردم سیاست خارجی را مدیریت می کنند. هر دو به استناد ‏آرایی که در انتخابات ریاست جمهوری کسب شده است تأکید دارند بر اینکه رئیس جمهور تنها یک صدا را ‏نمایندگی می کند و در برابر این صدا دیگر صداها فاقد ارزش و اعتبار است.‏

چالش مردم با این شکل از مدیریت سیاست خارجی سال هاست به صورت های گوناگون در دو کشور ادامه دارد. ‏تفاوت این است که در امریکا امکان دستیابی به نتایج انواع نظرسنجی ها برای دولت میسر است و دولت پیاپی از ‏نظرات مردم و تغییرات آن اطلاع پیدا می کند. در ایران نظرسنجی با مفهوم علمی و پایه ای جرم شناخته شده و ‏تحمل نمی شود. البته جرمی نانوشته است که در قوانین جزایی ایران از آن نشان نمی یابیم، اما در عمل این قانون ‏نانوشته بر حسب سلیقه مسئولین امنیتی و اطلاعاتی کشور بر ضد افراد علاقمند به نظرسنجی به کار می رود.‏

در نبود مجوز لازم برای اقدام به نظرسنجی دولت ایران همواره تأکید دارد بر اینکه ادامه سیاست هایی که ایران ‏را به پرتگاه جنگ یا محرومیت های مشقت بار اقتصادی نزدیک کرده خواست عمومی مردم است.‏

دولت ایران در فضای سیاسی پیش از یازده سپتامبر در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی فرصت های بهتری ‏برای اصلاح روابط با امریکا و کسب امتیازات به دست آورده بود که از آنها استفاده نشد و فرصت ها بر باد رفت. ‏اینک فضای سیاسی جهان ملتهب شده و افراطیون در بیشتر کشورها راه به قدرت جسته اند. وضع به گونه ای ‏است که هنوز جنگی بین ایران و امریکا اتفاق نیافتاده در عمل شرایط جنگی بر ایران تحمیل شده و مردم برای ‏برخورداری از حقوق اقتصادی و همچنین حقوق ابتدایی در حوزه های نقد و ابراز عقیده با مشکلات بسیار مواجه ‏شده اند. موانعی که راه را بر نقد وسیع وضعیت حقوق بشر در ایران بسته است لزوما حکومتی نیست، بلکه ‏ایرانیانی در داخل و خارج کشوربه لحاظ احتمال حمله نظامی به ایران برآشقته اند و برانگیخته شده اند تا به ‏صاحب نظران هشدار دهند در شرایط کنونی از هر نوع افشاگری پیرامون وضعیت نامطلوب حقوق بشر در ایران ‏که رو به وخامت است پرهیز کنند. مبادا انتقاد از نابسامانی های کشور زمینه را برای حمله نظامی امریکا مهیا ‏سازد. ‏

این نگرش البته صلح جویانه است و جمعی از ایرانیان که به آن پایبندی نشان می دهند با هدف حفظ امنیت ایران ‏به تکرار نظرات خود می پردازند. اما بی آنکه اراده کرده باشند تبدیل به یک نگرش سرکوب گر در عرصه ‏فعالیت های حقوق بشری شده اند که در نهایت نابسود است و فقط عوامل نقض حقوق بشر در ایران را به وجد می ‏آورد و به آنها اعتماد به نفس می بخشد. ‏

مجموعه قدرت سیاسی رادیکال در ایران از موقعیت بحرانی که در آن قرار گرفته برای نقض گسترده حقوق بشر ‏بهره برداری می کند. بهانه ها پوششی است که رفتار ضد حقوق بشری را توجیه می کند زیر پوشش احتمال حمله ‏نظامی امریکا ارزش های حقوق بشری زیر پا گذاشته می شود. عوامل نقض حقوق بشر با استفاده از شرایطی که ‏خود آن را جنگی کرده اند انواع فعالیت های مدنی را زیر ضرب گرفته اند. باب نظرسنجی را هم که سال هاست ‏بسته اند و ادعا می کنند مجموعه سیاست سرکوب با هدف حفظ منافع ملی و آمادگی برای مقابله با حمله امریکا ‏دارای مشروعیت است. ‏

از این روست که همواره در ردیف اتهامات فعالان حقوق زن، امور صنفی، مطبوعاتی، دانشجویی، حقوق بشر، ‏قومی، حتما یک قلم اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” گنجانده می شود.‏

پیشگامی برخی مدافعان حقوق بشر با هدف انسجام بخشیدن به نیروهای صلح طلب ایرانی اقدامی است به هنگام و ‏چگونگی برخورد مردم با این حرکت تعیین کننده است. البته ایرانیان با وجود مصیبت هایی که بر آنان گذشته به ‏سادگی جذب جریان ها نمی شوند و با وسواس به رویدادها نگاه می کنند و به شدت نسبت به سوابق چهره های ‏سیاسی که بحث صلح را پیش می کشند حساسیت نشان می دهند. ‏

در هر حال برپایی شورای ملی صلح با حضور نمایندگان مردم اقدام ساده ای نیست و چگونگی تشکیل آن از سوی ‏مبتکران عجالتا توضیح داده نشده است. از این رو به روشنی نمی دانیم چگونه می خواهند این حرکت را پیش ‏ببرند. پیش داوری هم نمی توان کرد. انتظار این است تا مبتکران طرح اعلام شده با ذکر جزئیات و شیوه های ‏اجرایی شدن طرح به مردم اطلاع رسانی کنند. در غیر این صورت اقدام آنها به شعار نزدیک تر خواهد بود تا راه ‏حل.‏

آنچه مسلم است ایرانیان از جنگ خسته و بیزارند. هنوز جسم جنگ دیده شان ترمیم نشده، چه رسد به روح و ‏روان خسته آنان. هنوز ایرانیان از شنیدن هر صدایی که یادآور بمب و موشک صدام یا آژیرهای قرمز است بی ‏اراده از جا می پرند. آنها مدت هشت سال فرزند و خانه و آشیانه و سرمایه و امنیت از دست داده اند و نمی توانند ‏دیگر بار از تکرار آنچه پشت سر نهاده اند احساس شادمانی کنند. از طرفی می دانیم دوستداران جنگ یا ‏دوستداران ایجاد شرایط جنگی آسان تن به تحمل حرکت های صلح جویانه نمی دهند. همین درجه از صلح طلبی ‏که به صورت طرح برپایی شورای ملی صلح انتشار یافته و در نخستین مرحله از اعلام وجود است ممکن است ‏از سوی آنها ضدیت با منافع ملی تعریف بشود و یا چنانچه بتوانند آن را زیر نام خیانت بگنجانند و هدف های ‏سیاسی خود را به اجرا بگذارند.حتی در این صورت واقعیات پیش رو عوض نمی شود: ایرانیان جنگ نمی ‏خواهند. آنها امنیت و رفاه وشغل و تأمین اجتماعی و حق شادمانی مطالبه می کنند. جنگ افروزان و دوستداران ‏ایجاد شرایط جنگی نمی توانند به این جمعیت دوستدار امنیت و رفاه و شادمانی رضایت خاطر ببخشند. ‏

بی گمان تأکید بر صلح افراد و گروه هایی را که منافعشان در بحران تأمین می شود خشمگین می کند. بنابراین ‏جاده پیش رو چندان هموار نیست. تعریف وارونه از “منافع ملی” و “استقلال” دستمایه افراد و باندهایی است که ‏زبان جنگ را به کار گرفته اند. آنها بی گمان مطرح خواهند کرد که تعلیق غنی سازی به منافع ملی ایران صدمه ‏می زند. آنها بی گمان مطرح خواهند کرد که تعلیق غنی سازی به استقلال ایران صدمه می زند. اما آنها از خط و ‏ربطی که این دو مفهوم سیاسی با هم دارند به روشنی سخن نخواهند گفت. ‏

حفظ استقلال به مفهوم آن است که دولت تمام اقدامات لازم را با این هدف که در زمینه های سیاسی، اقتصادی و ‏نظامی از قدرت سیاسی برتری دنباله روی نکند به موقع اجرا گذارد. آیا در صورتی که ایران آماج حمله غرب ‏شده و در گرداب یک جنگ نابرابر از حیث نظامی و تکنولوژی و فنون جنگی و روابط جهانی سقوط کند، ‏استقلال به مفهومی که گذشت قابل دستیابی است و می شود آن را حفظ کرد؟ ‏

استقلال مانند هر یک از داشته های ملی هزینه هایی دارد. هزینه ها نباید از ظرفیت و توانایی مردم و دولتی که آن ‏را مطالبه می کند فراتر برود. اگر هزینه ها توسط کارشناسان به اندازه ای ارزیابی بشود که ملت و دولت نتوانند ‏آن را تحمل کنند، منافع و امنیت ملی به خطر می افتد. در این صورت استقلال چگونه حفظ می شود؟ ملتی که ‏شاهرگ های حیاتی خود را از دست می دهد، ملتی که شیرازه جغرافیایی اش به احتمال زیاد در محاصره دشمن ‏از هم گسیخته می شود، چگونه می تواند استقلال خود را حفظ کند؟ حتی اگر دولت در این خواسته یعنی حفظ ‏استقلال به قیمت درگیر شدن در جنگی نابرابر صدیق باشد، نمی تواند موجبات حفظ استقلال را در شرایط یک ‏جنگ نابرابر فراهم سازد.‏

بنابراین مردم حق دارند ضمن حفظ احترام و بزرگداشت نیروهای نظامی که همواره آماده دفاع از مرزهای کشور ‏بوده اند، نظرات خود را از طریق مطبوعات یا نظرسنجی های آزاد به آنها منتقل کنند و با ارائه نظرات سانسور ‏نشده کارشناسی به دولت متبوع بگویند در یک جنگ نابرابر و کاملا غیر ضروری وارد نشود. مردم نمی خواهند ‏وضعیت کنونی را با وجود همه کمبودها و گرفتاری ها تبدیل به وضعیت جنگی کنند، آواره پناهگاه ها بشوند و ‏خانه شان روی سرشان خراب بشود. تازه در نهایت منافع و امنیت ملی و استقلال هم بر باد برود. ‏

سیاست گذاری بدون رعایت مبانی علمی وجامعه شناسی زیان بار است. در حوزه سیاست های جنگی و دفاعی ‏هرگاه تصمیم گیری بدون توجه نسبت به نابرابری در تکنولوژی جنگی و بدون محاسبه سود و زیان صورت پذیرد ‏به یک حرکت انتحاری که بیشترین امکانات حیاتی را نابود می کند تبدیل می شود. نمی توان از جوان های ایرانی ‏توقع داشت تاوان خطاهای محاسباتی را در سیاست گذاری پس بدهند و روی جاده های مین گذاری شده به رقص ‏مرگ تن در دهند. آن دوران سپری شده است.‏

مدیران سیاسی کشور نمی توانند روحیه ضد جنگ ایرانیان امروز را در محاسبات خود وارد نکنند. همچنین نمی ‏توانند از نابرابری تکنولوژی جنگی سهل انگارانه بگذرند. ادعای اینکه در دقیقه اول ارتش یازده هزار راکت و ‏گلوله به دشمن شلیک خواهد کرد، اگر جنگ اتفاق بیافتد تبدیل می شود به یک شوخی دردناک. سرنوشت جنگ ‏لزوما دقیقه اول تعیین نمی شود. چرا از آنچه در دقیقه دوم ممکن است اتفاق بیافتد با مردم سخن نمی گویند.‏

در همه فرض های قابل پیش بینی در صورت وقوع جنگ فرصتی برای حفظ منافع ملی و استقلال کشور قابل ‏پیش بینی نیست. امید بستن به نارضایتی مردم امریکا از حمله به ایران واهی است. این نارضایتی البته تا پیش از ‏وقوع جنگ سودمند است، اما پس از وقوع از آلام و بدبختی های مردم ایران چیزی نمی کاهد. مگر حضور این ‏همه دستجات ضد جنگ در امریکا و اروپا که تاکنون بر ضد حمله به عراق دولت های خود را سرزنش کرده اند ‏گشایشی در وضعیت مردم عراق ایجاد کرده است؟

عقل حکم می کند شاخصه ها را در جای خود به کار بگیریم. حضور فعال عوامل ضد جنگ در امریکا شاخصه ‏ای است از دموکراسی و آزادی بیان در امریکا. این شاخصه در دراز مدت به نفع دموکراسی امریکا و انتقال ‏قدرت به مخالفان سیاست های جنگی عمل می کند. اما به کشوری که مواجه با حمله می شود کمک های فوری ‏نمی رساند. آن ملت قربانی می شود. ‏

در شرایط کنونی به نظر نمی رسد جز این راه نجاتی وجود داشته باشد که ایران از حق غنی سازی به صورت ‏موقت هم که شده بگذرد وبا تعلیق غنی سازی را ه بر افراطیون جنگ طلب غربی ببندد. در ایران ضرب المثل ‏هایی داریم که پر معنا و عمیق است. می گوییم که خون را با خون نمی شویند و تأکید می کنیم خون را با آب می ‏شویند. ‏

احساسات ملی باید به سمت و سویی جذب بشود که جنگ با نیروهای برتر نظامی را به مصلحت نداند. احساسات ‏ملی همیشه با گزافه گویی، شعارهای جنگی و مارش و رژه آینده ساز نیست. در شرایطی که ما در آن قرار داریم ‏احساسات ملی اگر با واقعیات داخلی و خارجی درآمیزد حاصل کار به سود منافع ملی است. ایران مجبور است ‏قبول کند که برای حفظ امنیت و استقلال ملی ناگزیر است شعارزدگی را کنار بگذارد. تعلیق غنی سازی کم خرج ‏ترین و عاقلانه ترین شیوه است با هدف حفظ امنیت و استقلال ملی و تأمین رفاه مردم. در صورتی که مجموعه ‏حاکمیت بر خلاف گزافه گویی های تبلیغاتی، خود به این نتیجه گیری برسند که نظرات میانه روی فعال درون ‏حاکمیت بهتر می تواند امنیت و منافع ملی را تأمین کند، اساسا ضرورت ایجاد شورای ملی صلح و مانند آن که از ‏هر نظر ابهام آمیز است منتفی می شود. در غیر این صورت سازماندهی و غنی سازی حرکت های مردمی و ‏صلح آمیز ناگزیر تبدیل می شود به تنها راه برون رفت از بن بست کنونی. ‏

‏ ‏

‏ ‏