صحنه

نویسنده
پیام رهنما

یادآوری چندباره از وضعیتی ساکن

نویسنده و کارگردان:آرش عباسی. طراح صحنه:علی اصغر دشتی

بازیگران: محمد مطیع ، رزیتا غفاری ، گیتی قاسمی ، رویا دعوتی ، بهنام شرفی ، سالار نجفیان ، مهیار حاتمی آذر و آرش عباسی

خلاصه داستان: در شرایط زمان جنگ و در فضای ترس و تردید، خانواده جهانگیر به فکر سفر به کشور دیگری هستند. زیبا زن خانواده مهم‌ترین آرزویش سفر به میلان است. اما همسر او یعنی جهانگیر برای سفر دچار شک و تردید است. او در شرایط جنگ شغل و درآمد خوبی دارد که نمی‌خواهد آن را از دست بدهد.

واقعیت این است که دنیای نمایش با دو سطح ومحور به بقاء و رشد خود ادامه می دهد، اول در روی صحنه و دوم در ذهن تماشاگر. بر روی صحنه بخش خودآگاه نمایش اتفاق می افتد. همان بخشی که بازیگر باید دم به دم تماشاگر بدهد ودراین ارتباط زنده و بی واسطه، تمام روح نمایش را درکالبد او بدمد. اما مهم تر از این بخش دوم یعنی زندگی نمایش درذهن و روح تماشاگر است. نمایش های موفق و ماندگار آن دسته آثاری هستند که دارای دو محور بقاء هستند یعنی درست هنگامی که نمایش درروی صحنه پایان می یابد،زندگی ان در ذهن تماشاگر آغاز می شود.سیر و سلوکی که نمایش طی می کند به سفر عارفانه ای نزدیک است که فارغ از ابعاد جغرافیایی ،معنویتی خاص و ویژه را برای انسان به ارمغان می آورد.این مساله اولین و اصولی ترین قدم ماندگاری دراذهان است چرا که هنرنمایش بر خلاف دیگر هنرها،هیچ وسیله ای به جز ذهن تماشاگر برای ماندگاری ندارد.

 

 

“آفتاب از میلان طلوع می کند”تئاتری است که بار اصلی تحول و پیشبرد طرح و توطئه خود را بردوش داستان و وروایت خطی گذاشته است .داستانی که درام در آن  پیچ و خم خود را دارد. یعنی تماشاگر را درگیر خود می‌کند؛ اما این درگیری کمی دیر و با فاصله آغاز می‌شود. برای همین به راحتی می‌توان آغاز نمایش را تغییر داد. شاید هم لازم است که با آغازی بهتر زمینه را برای اتفاقات بهتر ایجاد کرد. شاید این بازنگری باعث شود متن از حالت یک اثر نسبتن گیرا به اثری در خور تامل و ماندگار تغییر ماهیت دهد. چراکه ماده خام فعلی بسیار ارزشمند است، اما احساس و استنباط نگارنده این است که آرش عباسی هنوز درام خود را ننوشته است. به عبارت بهتر پردازش واقعه، ارتباط آدم‌ها و تکیه بر محتوا و مضمون گزینش شده نیاز به موقعیتی تکان‌دهنده‌تر دارد. شاید اشکال عمده این نمایش هم همین باشد که یادآوری شد. واقعیت این است که اندکی تماشاگر درگیر کار می‌شود و تاثیر هم می‌گیرد ولی نه از نوعی که خیلی بادوام و موثر باشد. آن‌های گیرا و جذاب در متن و اجرا لحاظ شده است اما به مقدار کفایت نیست.طرح داستانی که در برابر تماشاگران قرار می گیرد چیزی نیست جزء داستانک های کوتاه که به هیچ عنوان ربط آن ها را به موضوع کلی اثر نمی شود تشخیص داد.پراکندگی آن ها تنها موجب اخلال در روند حیات نمایش نمی شوند بلکه به ساختار دراماتیک اثر هم ضربه می زند به طوری که تقریبا در هیچ بخشی از نمایش قصه یا روایتی را نمی توان سراغ گرفت که به انتهای منسجم ومرتبط با موضوع ومضمون نمایش منجر شود..این مقوله درباره درامی که قصد دارد وارد حیطه معضلات اجتماعی شود و به جهت گیری های چالش برانگیز جامعه بپردازد ،بیشتر نمایان می شود.

ساختار خطی و روایت تخت که برای پیشبرد داستان وجهان شخصیت ها انتخاب شده ،نمایش را در نیمه راه از نفس می اندازد وتوانایی رسیدن به منزل مقصود از بین می رود.ساختار انتخاب شده توسط عباسی برای نگارش این نمایشنامه باعث شده است ابتدایی ترین چفت بست های مربوط به درام نویسی در این درام از بین رفته یا نادیده انگاشته شود  و آن را تبدیل به پازلی کند که در بسیاری اوقات حل کردن آن برای بیننده سخت و ستوار باشد.

نمایش در تمام صحنه های خود اطلاعاتی را به تماشاگر می دهد .این مساله یعنی ارائه اطلاعات باید به تدریج و مهم ترین بخش آن در میانه یا انتهای اثر به تماشاگر ارائه شود.بیان عریان برخی از حقایق هرچند اجرا را جذاب وتماشاگر را برای لحظاتی با آن همراه می کند اما در کل به علت عدم انسجام ساختار روایی اثر ظرافت های ان از بین می رود.

 

 

بنابراین با توجه به مشکلات موجود در متن که اتفاقاً از پیرنگ و موضوع چشمگیری برخوردار است نمی‌توان انتظار داشت که یک تراژدی در ارتباط با جنگ و آسیب‌های ناشی از آن رسید. مطمئناً متن بیش از هر چیزی در شکل گیری یک اثر دراماتیک موثر است و عباسی بر خلاف آثار ارزشمندی که تاکنون نوشته متن غیرقابل دفاعی را به این موضوع اختصاص داده است.
اگر وظیفه عباسی به عنوان کارگردان انتخاب متن و هدایت بازیگران بوده باید گفت که در هر دو وظیفه‌اش با سهل انگاری روبرو شده است.
متن قابلیت اجرایی بالایی ندارد و از طرف دیگر در هدایت بازیگران هم با توجه به نواقص علنی متن موفق نبوده است. مطمئناً بسیاری از حس‌ها و حالت‌ها در ارتباط با نمایشنامه شکل می‌گیرد که متن از نبودن‌ها آسیب دیده است. آر عباسی در انتخاب بازیگران با توجه به فیزیک و روحیه آنان اما موفق است، اما در هدایت آنان سهل‌الوصل برخورد کرده است. محمدمطیع با توجه به ظاهر و جنس برخوردهایش نزدیک به یک به شخصیتی است که ایفاگر نقش وی است اما این مهم باید با توجه به موقعیت و شرایط کنش‌ها، حالت‌ها و حس‌های متفاوت و متنوعی باشد تا شاهد چالش‌های دراماتیک و منطقی‌تر باشیم یا دختر مدام در حال نق زدن و غر زدن است در حالی که او هم با توجه به آن که موردظلم واقع می‌شود و به گونه‌ای ویرانی سختی را به چشم دیده نباید به سادگی حال و هوای خود را تغییر دهد. مگر آن که از قبل میزانسن‌ها او را در مسیر حرکتی قابل درکی قرار داده باشد تا این لحظاتش هم منطبق با واقعیت بیرونی باشد.
آرش عباسی در استفاده از عناصر بصری، طراحی صحنه و لباس موفق است. او تصویر قابل درکی از وضعیت ویران شده آدم‌ها طراحی و اجرا می‌کنند. یک ساختمان که ستون‌های عریانش بیانگر یک زندگی نیمه ویران است.
موسیقی و نور هم در لحظاتی برای بیان گذشت زمان یا تداعی حس‌های قابل تغییر به کار می‌آید. اما این نوع ابزار و امکانات نمی‌تواند بدون حضور یک متن قوی و مستدل و بازیگران هدایت شده تاثیر مثبتی در شکل دهی یک اجرا داشته باشد.

نمایش فرصت درک و لذت صحنه ها را از تماشاگر می گیرد و در نهایت کشف و شهودی که در اجرا می تواند برای مخاطب حاصل شود به نتیجه مطلوب نمی رساند.

در مجموع “آفتاب از میلان طلوع می کند” می توانست نمایش خوبی باشد اگر اندکی تمرکز در قلم نویسنده برای پرداخت لحظات دراماتیک اثر بیشتر می شد و از این طریق اجازه می داد تا مخاطب به بهترین شکل ممکن از اثر لذت ببرد.

 

 

طراح لباس : پریدخت عابدین نژاد

طراح پوستر و بروشور : مینو میر شاه ولد

طراح نور: امیر ترحمی

طراح چهره پردازی: کامبیز معماری

انتخاب موسیقی : آرش عباسی

دستیار کارگردان و برنامه ریز : هادی عزیزی

منشی صحنه : مونا گلپایگانی

مدیران صحنه : سبا حسینی معمار . داود کرد بچه . مسعود روستا . آیلین دائمی 

دستیاران صحنه : آرش والی نژاد . رسول نجفی

عکاس : عباس امیری

اجرای نور : ابراهیم محمدی پور

اجرای صدا : علیرضا هدایتی

مجریان گریم :افسانه قلی زاده . حمیدرضا قاسمی

مدت اجرا : 90 دقیقه

بهای بلیت:  ۷,۰۰۰ تومان