مسعود احمدی متولد 1332 کرمان است. او که در سال 68 جایزه دوم نیما را بدست آورد مدرس فلسفه و ادبیات بوده و درکنار آن کتاب های نسل دیگر، صدای امروز و صفحات شعر مجله دنیای سخن را پایه گذاری کرده است. مسئول سابق صفحات شعر نگاه نو، فرهنگ و توسعه از شعر خود غافل نبوده بطوریکه 24 ساعت، شبنم و گرگ و میش، زنی بر درگاه، روز بارانی، برگریزان و گذرگاه، دونده خسته، قرار ملاقات، صبح در ساک، بر شیب تند عصر، برای بنفشه باید صبر کنی، دو سه ساعت عطر یاس، حرف های زیادی و دوزن را منتشر نموده است. با مسعود احمدی در باره دوره های گوناگون شعر معاصر به گفتگو نشسته ایم که از نظرتان می گذرد. دو شعر تازه ای هم از او در در بخش” نازلی “ آمده است.
حرف های مسعود احمدی
حال وهوای زمانه
ابتدا به دسته بندی شعر بصورت “ دهه” ایی بپردازیم آیا چنین دسته بندی درست است؟
گمان نمی کنم چنین تقسیم بندی هایی مبنایی دقیق و علمی داشته باشند. به زعم من اگر ناچار باشیم نوعی از تقسیم بندی را لحاظ کنیم، اتکاء به فراگرد های تاریخی و اقتضائات با آن ها ارحج و اصلح است. به عبارتی توجه داشته باشیم که همه شاعران یک دوران با همه تفاوت های نگرشی، ارزشی، زیبایی شناختی و…. متأثر از وجود بارزساختاری تاریخی اجتماعی اند که در آن به سر می برند و با آن درگیرند. بنابراین به نظر می رسد که تقسیم شعر به شعر پیشامدرن، مدرن و پسامدرن موجه ترو کار آمدتر است. این به معنای آن نیست که هنر و شعر بینابینی از جمله شعر نو را که بر آمده از ساختار مرکب و ناموزن عصر وابستگی ست از قلم بیندازیم.
با این حساب نیما و شاگردان و پیروانش، حتی شعر شاملو را شعری مدرن نمی دانید.
همین طور است که می فرمائید.
توضیح می دهید؟
بله ؛ از جامعه یی ناموزون که مبتنی بر ملغمه یی از بقایای ساز و کارهای دامداری، زمین داری و صنعت مونتاژ است و فرهنگی بسیار دیرین و به قول زنده یاد محمد مختاری فرهنگ شبان رمگی نیز در سامان دهی آن نقشی بارز و تعیین کننده دارد، نه انسان باوری یی که محور رنسانس بود سر بر می کند و نه فرد باوری یی که از مؤلفه های فرهنگ مدرن و جامعه مدنی ست. لذا در چنین جوامعی همه چیز تقلیدی، بدلی و شبه اصل است. اجازه بدهید طور دیگری بگویم از جامعه یی شبه مدرن شعر شبه مدرنی سر بر می کند که « شعر نو» اسم باسمایی برای آن است. به این مقوله در مقاله نسبتاً مفصلی تحت عنوان « شبه مدرنیته و شعر شبه مدرن ما» در دو شماره روزنامه شرق به حد بضاعت پرداخته ام.
جایگاه تئوری ها را در بهسامانی شعر مخصوصا ً شعر امروز چطور ارزیابی می کنید؟
بدون شک آن دوران سپری شده که با اتکاء به اندکی استعداد و مختصری ذوق به کار هنری بپردازیم ؛ هنرمند هر چه عالم تر، موفق تر. اما با این شرط که با تأمل و تدقیق در منابع و مؤاخذ مکتوب و معتبر دانشی در خور کسب کرده باشد نه از محافل و مجالسی که مدعیان نامجو و بی مایه بر پا می کرده و می کنند. در ضمن نگاه انتقادی و شکاک حتی به آراء و پیشنهادهای بزرگ ترین فلاسفه و نظریه پردازان از ملزومات است تا هیچ طرز فکر و هیچ تلقی یی به ایدئولوژی تبدیل نشود و به مثابه آیه یی وحیانی و خدشه تا پذیر نصب العین قرار نگیرد.
بعضی ها به مخاطب احترام می گذارند، بعضی به آن فکر نمی کنند. شما چه دیدگاهی به این مسئله دارید؟
بنده با برداشت رایج از مرگ مؤلف که در نزد بعضی از ما منزلتی قدسی یافته موافقتی ندارم. درست است که این نظریه بارت نوعی تقابل با اتوریته و در نتیجه مخالف با دانای کُلی ست که اراده معطوف به دانش خود را به مخاطب تحمیل می نماید و مألاً رو در روی نخبه گرایی و آمریت پدر سالارانه یی ست که مدرنیته نیز به واسطه مشابعت های زیر ساختی با ادوار پیش و پیشین و هم متأثر از قرابت های فرهنگی منبعث از آن مشایعت ها آن را باز تولید کرد. اما چنانچه به مثابه حکمی خلل ناپذیر تلفی شود، واجد و موجد عوام گرایی یا پوپولیسمی آئینی ست که فاجعه آمیز است.
در واقع معتقدم که تأویل و تفسیر مخاطب فرهیخته در گسترش، تعمیق و بل که بازسای و باز آفرینی و خلق مجدد اثر سهم بسزایی دارد و این امر مؤید احترام به متا فیزیک فردی یا فردیت مخاطب است و متضمن گسترش و تعمیق دموکراسی اما باور جزمی به مرگ مولف ناشی از توده باوری یی آئینی است که لاجرم به گسترش ابتذال و دیکتاتوری عوام خواهد انجامید و طبعاً به نفی فردیت با متافیزیک فردیی که استعداد و خلاقیت نیز از مولفه های بنیادی آنند.
منتقدین امروز معتقدند ادبیاتی واقعی است که قابلیت تبدیل شدن به تصویر در آن وجود نداشته باشد. نظر شما چیست.
حقیقتاً نمی دانم به آراء کدام گروه از صاحب نظران استناد می کنید و نمی دانم منظور حضرتعالی از ادبیات واقعی چیست. به هر حال این گونه احکام را دستور العمل هایی جزمی می دانم که هنرمند را محدود و مقید می نمایند. به یاد داشته باشیم که اثری پسامدرنیتی می تواند از سمبلیسم، ایماژیسم و…. بهره هایی داشته باشد.
شعر دروضعیت کنونی به تعادل رسیده است. به نظر شما اصلاً شعر باید متعادل باشد یا همیشه پویایی باید مد نظر باشد؟
به گمانم منظور جنابعالی بحرانی ست که روند شعر بعد از انقلاب را در بر گرفت و لذا به تجربه هایی شتابناک و بعضاً خام منتهی شد نظر دارید که اغلب نا تمام رها شدند. اگر چنین است باید عرض کنم عدم تعادلی که مورد توجه شماست، به زعم من رویدادی ناگزیر و میمون و مبارک بوده است. در واقع این آشوب ناشی از روند پرشتاب و رو به کمال مدرنیته این جایی و منبعث از پسا مدرنیته یی همه جایی و جهانی مشمول است. در باره چند وچون چنین وضعیتی و دلایل ظهور و بروز آن به کرات در مصاحبه ها و مقالاتم گفته و نوشته ام. شاید مؤخره نسبتاً مفصل مجموعه شعر «برای بنفشه باید صبر کنی» تا حدی کافی و وافی به مقصود باشد. به هر تقدیر بر این باورم که بنا بر ضروریاتی تاریخی جامعه ما نیز دو روند یا فراگرد تاریخی مدرنیته را همزمان تجربه می کند ولاجرم بحرانی را از سر می گذراند که در اندیشه و هنر نیز متجلی شده و می شود. پس تعجب آور نیست که طبقه متوسط جدید که خود شیفته و آزمند و تنگ نظر و شتابکار است تا به درک واقعیت و انجام وظیفه یی تاریخی که بر عهده دارد برسد، سهم عمده یی در دامن زدن به این بحران داشته باشد. با این همه ملاحظه کرده اید که علی رغم همه غوغا سالاری ها و آوازه گری ها جریاناتی اصیل تکوین و تکامل یافتند و امروزه آثاری بعضاً ماندگار را در همه گونه های شعری به منصه ظهور رسانده اند.
شما تحت تأثیر نوعی از شعر بوده اید که تصویرگرا است. اگر چه نخواستید شاملوباشید اما به زبان کم تر توجه کرده اید. با این اوصاف چه نقشی برای زبان در شعر قائلید ؟
امثال من که سن وسالی از آن ها گذشته است، علاوه بر اینکه مثل پاره یی از نوآمدگان شتابکار نیستند، با وجه مخالف تفکر و پسند فرهیختگان قبل از انقلاب عجین بودند. بنابراین تا نظام های ارزشی و زیبایی شناختی با انقلاب خودی بنمایاند، میان گذشته و حال سرگردان ماندند واغلب به سختی خود را از چمبر رسوبات ایدئولوژی های مرسوم و شعر حماسی ـ سیاسی که چند دهه بر دیگر انواع برتری و تسلط داشت رهانیدند.به همین دلیل تعداد انگشت شماری حال وهوای زمانه را درک و جذب کردند و امروزه از برجسته ترین شاعران به روز و بل که بدعت گذاری هستند که آثارشان نه فقط بر استعداد وتجربه که بر دانشی به روز و عمیق و درونی شده نیز استوار است. در مورد زبان شعر یا به قول حضرتعالی “زبان در شعر” ـ هم باید بگویم : چنانچه روندکاری بنده را پیگیری بفرمائید ملاحظه خواهید کرد که به تدریج از ذهن و زبان مسلط قبل از انقلاب فاصله گرفته ام. “بر شیب تند عصر” خبر از استقلالی جدی می دهد و “برای بنقشه باید صبر کنی” ذهن و زبانی دیگر را به نمایش می گذارد وسرانجام مجموعه دو سه ساعت عطر یاس است که گویا از نو آوری های زبانی بهره یی در خور دارد.
به نظر شما سمت و سوی شعر 80 به کدام سمت است؟
به جانب پالودگی، وقار، تنوع و تکثر، تروتازگی و طبعاً قدرت ستیزی و نخبه انکاری.