در شرایطی که احزاب و گروه های سیاسی این روزها بیشتر به سیاسی کاری روی آورده و تنها بر روی نامزدهای مشخص و شرکت در انتخابات تمرکز کرده اند، فرصت فراهم شده در کارزارانتخابات ریاست جمهوری سال 88 زمینه ای فراهم آورده است که صدای روحانیان معترض نیز بلندتر شده و بهتر و شفاف تر به گوش ملت برسد.
بحث انتخابات و نامزدهای انتخاباتی خواه ناخواه در دل خود، نقد و قضاوت در خصوص عملکرد دولت احمدی نژاد و مقایسه ی اجمالی یا همه جانبه ی آن با دوران خاتمی را دربردارد، اما در بسیاری از موارد و مواقع دامنه ی این حرف و حدیث ها گسترش یافته و تا حد نقد و قضاوت دوران سی سال “حاکمیت” جمهوری اسلامی، یا حتی بیست سال دوره ی “ولایت مطلقه ی” آیت الله خامنه ای، بالا رفته و بسط پیدا می کند.
نکته ی درخور توجه در این جریان، رشد فزاینده ی کمی و کیفی جایگاه “روحانیان” در میان منتقدان و معترضان است که گاه صدای اعتراض شان از سطح جریان های سیاسی نیز فراتر رفته و دامنه ی انتقادشان، بدون ملاحظه کاری یا محافظه کاری، نقطه ی کانونی قدرت را نیز نشانه می گیرد.
اگرچه آنچه این روزها در نشست های خودمانی یا جلسه های سیاسی، حرف هایی که از ناطق نوری شنیده می شود- بدون آنکه تیتر خبر رسانه های عمومی شود- گاه بسیار تندتر و منتقدانه تر از روحانیون اصلاح طلب است؛ گرچه نقدهایی که هاشمی رفسنجانی مطرح می کند و حرف هایی که به نیت انتشار در رسانه های همگانی و رسیدن به گوش مردم می زند، از سخن سران احزاب و جریان های سیاسی هم سو با او تندتر و گزنده تر است، اما با این وجود بیشتر این موارد پرداختن به حاشیه ها و معلول هاست تا توجه به متن و علت های واقعی مسائل، مشکلات و معضلات ایران در صحنه ی داخلی.
خاتمی، روحانی و کروبی، سه روحانی اصلی مطرح برای نامزدی ریاست جمهوری نیز بیش و کم در این چارچوب سخن به زبان می آورند و سعی می کنند دامنه ی انتقادهایشان چندان از حیطه ی گفتار و کردار و عملکرد دولت احمدی نژاد و پیامدهای فاجعه آمیزی که برای ایران در سطح داخلی یا فضای منطقه ای و بین المللی داشته و دارد، فراتر نرود.
اما در این میان، خوشبختانه انتخابات و دیدارهای انتخاباتی جدید این حسن را داشته است که در ملاقات ها و تبادل نظرهایی که فعالان سیاسی، کنشگران اجتماعی و اقشار گوناگون با روحانیان اندیشمند، شجاع و مبارز کشور دارند مسائل به صورت ریشه ای تر و بنیانی تر از گذشته بررسی شود و نقدهای درون دینی و برون دینی جدی تر و اساسی تری - هر چند که در شرایط سانسور و خودسانسوری چندان امکان انتشارشان حتی در روزنامه های مستقل و اصلاح طلب فراهم نیست- مطرح شود و گاه صدای بلند اعتراض چهره های شاخص این صنف و گروه نیز بهتر و بیشتر به گوش مردم رسیده یا در برابر چشمانشان قرار گیرد.
از جمله این موارد می توان به دو دیدار مهم صورت گرفته روزهای پایانی ماه گذشته اشاره داشت.
در ملاقات روز شنبه 30 شهریور 87 قم، میان سران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با آیت الله العظمی منتظری، ایشان اگرچه هنوز با نگاه و تحلیل خاص خود از حکومت ولایت فقیه دفاع می کند، اما در نقد عملی این نوع حکومت مداری و اوضاع کنونی کشور چنین گفتند:
” … ولی فقیه باید نظارت کند که در قوه مقننه قانون خلاف اسلام تصویب نشود، مسئولین اجرایی خلاف اسلام کاری نکنند و قوه قضائیه خلاف اسلام قضاوتی نکند، نه این که در همه امور سیاسی و اقتصادی و غیره دخالت مستقیم کند…هر کس که به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد باید با مقام رهبری اتمام حجت کند که چون مردم به او مسئولیت داده اند باید مطابق آن اختیار هم داشته باشد و بتواند کابینه خود را هماهنگ انتخاب کند تا در اجرای امور موفق باشد، نه این که افراد کابینه و یا استاندارها و دیگر امور به او تحمیل شود.”
عبدالله نوری نیز که اکنون نامش به عنوان یک نامزد محتمل برای انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری، عمدتا از سوی جریان تحول خواه، مطرح شده است نیز در گفت و گویی خودمانی که هفته ی گذشته با جمعی از روزنامه نگاران داشت با نقد بحث “تندرو” و “کندرو” یا “افراطی” و “اعتدالی” از جانب کسانی که به نظر ایشان خود مدت هاست دچار “تفریط” شده و به سیاست “عقب نشینی گام به گام” تن داده اند پرداخت و زوایای دیگری از “حاکمیت ولایت فقیه” و دخالت بی مورد در امور قانونی ریاست جمهور و ضرورت زیر بار نرفتن رئیس جمهور اصلاح طلب آینده به این وضع را برشمرد:
”…معتقدم اگر قرار است کاری بشود، باید رفت دنبال دموکراسی حقیقی. در همه جای دنیا هم گروههایی همیشه به دنبال شبه دموکراسی رفتهاند، اما تاریخ سیاسی جهان ثابت کرده که شکست خوردهاند در رسیدن به اهدافشان. هر جا اتفاقی هم رخ داده، مثل همین پاکستان یا زیمبابوه، همهی توان صرف برقراری حتا یک میلیونم درصد دموکراسی استاندارد در ساخت قدرت مطلق شده و از همان یک میلیونم درصد هم دگرگونیها رخ داده است؛ وگرنه اگر قرار بود در همین پاکستان بروند دنبال گرفتن چند صندلی مجلس، که به جایی بند نبودند. همین تجربه نشان میدهد که اگر واقعا بایستید سر آرمانها و اصولتان، قدرت هر چه قدر هم مطلق و استبدادی باشد، عقب میرود؛ اما خب وقتی شما مرتب از اهدافتان عقبتر میروید، این طرف مقابل است که جلو میآید و فضاها را یکی پس از دیگری میگیرد…“.
”… من الان خیلی متاسف میشوم که برخی از دوستان رفتهاند دنبال یک اصلاحاتی کمتر از 12 سال پیش. مگر چه چیزی نهادینه شد در این سالها؟ چه دستاوردی داشت؟ به نظر میرسد به اتفاقهای روزمره دل خوش کردهایم، آنها [اقتدارگرایان] که کار خودشان را میکنند. اصلا دنبال همین روزمرگی هستند تا سر ما را گرم کنند. البته الان همه به دنبال راه برون رفت میگردند، اما این راه کدام است؟ خیلی روشن نیست. البته ظرفیتش بود و هست که این بنبست را بشکنیم و طرف مقابل را کنار بزنیم، سر جایش بنشانیم. اگر در همان زمان اصلاحات، اصلاحطلبان از فرصت به وجود آمده و تمام ظرفیتهای خود بهره میگرفتند امروز به یک بن بست سیاسی دچار نمیشدیم. ظرفیت آن زمان یک واقعیتی بود. اگر بر سر همان برنامههای اعلام شدهاش میماندند و همانها را اجرا میکردند، در برقراری دموکراسی واقعی و جامعهی مدنی توفیق مییافتند. وقتی عهدی با مردم میبندید، دیگر نباید دچار تردید شد، این نمیشود که از مردم رای گرفت اما با کس دیگری تعامل کرد. برنامه داد اما برای اجرایش رفت از یکی دیگر اجازه گرفت. دوستان البته خیلی اشاره کردند به این که [به صحنه] بیایم. اما من اگر تاثیرگذار باشم، اگر بشود رفت دنبال اصلاحات ساختاری و بنیادین به صحنه میآیم، وگرنه شهوت ریاست که ندارم. من برای خودم خط قرمز و پایبندی به اصول دموکراسیخواهی را قائلم. اعتقاد دارم که آدم باید به قولی که به مردم میدهد، پایبند باشد، سر اصولش ایستادگی کند، هزینه بدهد، حتا برود زندان، اتفاقا لذتبخش است که انسان به خاطر عقیده و اندیشهاش برود زندان…“.
طرح چنین دیدگاه هایی از جانب روحانیان، که مورد اقبال افکار عمومی به ویژه نخبگان قرار گرفته و می گیرد، خواه ناخواه جریان های سیاسی و نامزدهای مورد نظر آنان، به ویژه در کسوت روحانیت را در جایگاهی قرار داده و می دهد که “سیاست تدافعی” را کنار گذارده و به “سیاست تهاجمی” فکر کنند و از آن مهمتر در روزهای آینده روشن سازند که در امور مهم کشور خط قرمزهای شان کجاست؛ خواست ها و مطالبات اکثریت مردم، یا تمایلات و دل مشغولی های رهبر؟ “دموکراسی واقعی مبتنی بر آرای ملت” یا ”شبه دموکراسی هدایت شده از سوی ولی فقیه”؟ و اصولا برای این پرسش مهم پاسخی بیابند که وقتی قرار است افرادی در همان ابتدای کار برای کار قانونی و شرعی نامزدی ریاست جمهوری نظر رهبری را اصل و حجت می گیرند و بدون استمزاج رای او پای به میدان رقابت انتخاباتی نمی گذارند، آیا در زمان نشستن بر مسند قدرت اصولا می توانند حکم حکومتی نقض کننده ی قانون اساسی را نادیده بگیرند و به جای پیروی از امیال یک فرد مشخص، به رای و خواست ملت عمل کنند؟
صدای بلند روحانیان معترض، سیاست ورزان منتقد، روشنفکران مستقل و اقشار محذوف و در نهایت قاطبه ی مردم منتظر، همه “نه” به روش های گذشته است و به تداوم وضع فلاکت بار موجود، و “آری” به انتخاباتی آزاد، مستقل و منصفانه، با هدف “اصلاحات بنیانی” و “تغییر ساختاری”، برای نجات ملک و ملت.