پیش‌فهم‌های تفسیر آزاد قرآن‎

نویسنده

momojtahedshabestari.jpg

توضیح: مقاله حاضر، قسمت دوم مقاله “قرائت نبوی از جهان” نوشته محمد مجتهد شبستری است که چاپ آن در شماره 6 ‏فصلنامه “مدرسه”، به توقیف آن منجر شد. برای مشاهده قسمت اول مقاله “قرائت نبوی از جهان”، اینجا را کلیک کنید.‏‎


‎ ‎‏1 - مدّعاهای اصلی مقاله‏‎ ‎

مقاله “قرائت نبوی از جهان” که در فصلنامه مدرسه شماره 6 چاپ شد نظریه‌ای فلسفی یا الهیاتی یا علمی درباره حقیقت ‏کلام الهی یا وحی یا تجربه نبوی و مانند اینها نیست‎. ‎آن مقاله نظریه‌ای است درباره “چگونه مفهوم شدن” متن قرآن که دو ‏مدعای اصلی دارد‏‎:


مدعای اول: بر اساس داده‌های فلسفه زبان در دویست سال اخیر، قرآن (مصحف شریف) را به مثابه یک متن زبانی عربی ‏قابل فهم برای همگان (اعم از مؤمن و غیرمؤمن) تنها به انسان (پیامبر اسلام) می‌توان منسوب کرد و آن را کلام یک انسان ‏باید دانست. نسبت دادن (اسناد حقیقی) مستقیم و بلاواسطه این متن با مشخصه یک متن عربی به خدا نه تنها مفهوم همگان ‏بودن آن را از میان می‌برد بلکه اصل “مفهوم” بودن آن را ناممکن می‌سازد. برای نسبت دادن این متن به خدا (کلام خدا ‏نامیدن آن) باید یک “حَیث” یا “منظر” دیگر انتخاب کرد‎.


مدعای دوم: نوع ادبی اکثریت قاطع آیات قرآن، حکایت و روایت است. قرآن قرائتی موحدانه از جهان است که بر اساس ‏‏”تجربه هرمنوتیکی نبوی” شکل گرفته است. انواع دیگری از تجربه‌های نبوی در این متن وجود دارد که به صورتی غیر ‏از حکایت و روایت بیان شده. اما این تجربه‌ها هم محتوای همان تجربه هرمنوتیکی را فربه‌تر و غنی‌تر می‌سازند. قرآن ‏بنیانگزار یک قرائت توحیدی از جهان است و نه مخزن حقیقت‌هائی اِخباری از واقعیات هستی. اصطلاح “تجربه ‏هرمنوتیکی نبوی” در این مقاله از بررسی خود متن مصحف گرفته شده و تا آنجا که صاحب این قلم اطلاع دارد برای ‏اولین‌بار در زبان فارسی بکار رفته است‎.


مدعای اول مدعائی است که به “هرمنوتیک فلسفی معاصر” (در معنای اعمّ آن که در برابر هرمنوتیک دگماتیک قرار ‏دارد) مربوط است و مدعای دوم به “علم ادبیات”. مدعای اول ادامه نزاع متکلمان پیشین در باب الفاظ و معانی قرآن و یا ‏حدوث و قدم آن و یا مخلوق بودن و نبودن آن و موضوعات دیگری از این قبیل نیست. این مدعا یک مدعای جدید ‏هرمنوتیکی، فلسفی است که با حقیقت “فهمیدن” و “چگونه فهمیدن” سر و کار دارد. روشن است که مباحث و آراء متکلمان ‏پیشین مسلمان در باب قرآن از منظر هرمنوتیک فلسفی معاصر طرح نشده است. برای اظهار نظر موافق یا مخالف با ‏مدعای اول، دست کم، اطلاع از کلیات هرمنوتیک فلسفی معاصر ضرورت دارد و نمی‌توان تنها با آگاهی از نظرات ‏متکلمان پیشین مسلمان درباره آن مدعا اظهار نظر کرد. برای داوری درباره مدّعای دوم نیز تنها به علوم ادبی باید مراجعه ‏کرد‎.


‎ ‎‏2 - متن قرآن و فلسفه زبان معاصر‏‎ ‎


صاحب این قلم بحث خود را در بخش کلام نبوی از مقاله قرائت نبوی از جهان با تمرکز مستقیم و عینی روی یک متن ‏زبانی انسانی عربی که با نام “مصحف شریف” یا “قرآن” در دسترس ما قرار دارد آغاز کرده است. مقصود این بوده که ‏تکلیف خود را با همین متن موجود (داده عینی)، از منظر هرمنوتیک فلسفی روشن کنیم. موضوع مطرح شده این است که ‏متن مصحف شریف را که یک “متن عربی” است چگونه می‌توان فهمید. بارها این مطلب را نوشته‌ام و گفته‌ام که فهمیدن ‏هر “متعلق فهم” نیازمند پاره‌ای از مقدمات (پیش‌فرض‌ها یا پیش‌فهم‌ها) است. فهمیدن یک متن “زبانی انسانی” هم در ‏صورتی ممکن می‌شود که شخص فهمنده درباره این زبان پیش‌فرض‌ها یا پیش فهم‌هائی داشته باشد. این پیش‌فرض‌ها و یا ‏پیش‌فهم‌ها را فلسفه زبان در دسترس فهمنده می‌گذارد. در فلسفه زبان معاصر، چه در شاخه تحلیلی و چه در شاخه ‏غیرتحلیلی آن موضوعاتی مطرح می‌باشد که می‌توان گفت اهم آنها به قرار زیر است‎: ‎


آیا زبان انسان مجموعه‌ای از نشانه‌ها است؟ آیا زبان مجرای تحقّق انسانیت انسان است؟ آیا زبان “خانه وجود” است؟ آیا ‏انسان بر زبان تسلط دارد یا زبان بر انسان؟ کارکردهای زبان چیست؟ ارکان و مقومات تحقق زبان کدام است؟: 1. گوینده ‏‏2. مخاطب 3‏‎. ‎زمینه یا متن متن‎ Context 4. ‎اهل زبان 5. محتوای زبان. زبان انسان یک پدیده طبیعی است یا یک پدیده ‏قراردادی؟ معیارهای صحیح و یا ناصحیح بودن زبان کدامست؟ تفاوتها و مشترکات زبان انسان و زبان حیوانات چیست؟ ‏نظم و نظام زبان، ساختار زبان، سیستم زبان، نظم داخلی زبان و نقش قواعد صرف و نحو در دلالت. وابستگی زبان به ‏وضعیت و واقعیات احتمالی تاریخی که زمینه‎ Context ‎به وجود آمدن زبان هستند. بازی زبانی و شکل‌های متفاوت زندگی ‏انسانی. «معنا» چیست؟ نظریه‌های گذشتگان درباره معنا تا چه اندازه قابل قبول است؟ نظریه‌های جدید درباره معنا. رابطه ‏زبان و تفکر: واژه و مفهوم. فکر کردن و سخن گفتن. معنا و مصداق. آیا مصداق‌ها متفاوتند و معنا ثابت؟ رابطه زبان و کلی ‏ذهنی؟ مشابهت‌های خانوادگی مصداق‌ها و به کار بردن یک معنا درباره مصداق‌های مشابه و متفاوت. تاریخی بودن زبان به ‏علت تاریخی بودن معناها. تحولات معنائی متون و علل این تحولات. نمی‌توان معنای یک جمله معین را در زمان گفته شدن ‏یا نوشته شدن آن، به صورت قاطع معین کرد. نقش تفسیر مجدد یک جمله در فهم معنای آغازین آن. چون معناها در طول ‏زمان تغییر می‌کنند هیچ جمله‌ای را نمی‌توان بدون تفسیر مجدد درست فهم کرد. رابطه معرفت، زبان و واقعیت. نقش زبان ‏در شکل دادن به واقعیت و شناختن واقعیت. ساخت‌های پراگماتیکی زبان: سخن گفتن به مثابه «فعل گفتاری»، انواع ‏گوناگون فعل‌های گفتاری. کارکردهای “خطابگرانه” “ارزشگرانه: و نورماتیو زبان. زبان وسیله ارتباط اجتماعی انسانها. ‏تأثیر زبان در جامعه و‎…

‎ ‎‏3 -‏‎ ‎فهم همگانی قرآن، گوینده انسانی قرآن‏‎ ‎


می‌گوئیم نمی‌توان با غفلت از داده‌های فلسفه زبان معاصر به فهم تفسیری مصحف شریف که یک متن زبانی عربی است ‏نزدیک شد. قبل از تفسیر مصحف باید درباره آن داده‌ها که در اینجا گرد آوردیم نظری اتخاذ کرد. از جمله داده‌های مهم ‏فلسفه زبان این است که تحقق یک متن به زبان انسانی بدون یک گوینده که انسان است ممکن نیست، چه زبان را فعل ‏گفتاری انسان بدانیم چنانکه ویتگنشتاین‎ Wittgenstein ‎و آوستین‎ Austin ‎می‌گویند، چه آن را خانه وجود بنامیم چنانکه ‏هایدگر‎ Heidegger ‎می‌گوید، چه آن را فقط نشانه بدانیم و چه بیشتر و فربه‌تر از نشانه و حتی اگر مانند قدما آن را وجود ‏لفظی واقعیات خارجی بدانیم، چه معنادهی آن طبیعی باشد و چه قراردادی، چه زبان بر انسان مسلط باشد و چه انسان بر ‏زبان، چه در فهم متن زبانی مؤلف محور باشیم و چه متن محور یا مرکبی از این دو، در هر حال، تحقق زبان انسانی ‏موقوف به گویندگی یک انسان است. گوینده‌ای که مانند بلندگو یا ضبط صوت، یا صفحه گرامافون نیست و می‌توان با قابلیت ‏تجربه‌ای درباره‌اش به راستی گفت “او سخن می‌گوید” و فاعل فعل سخن گفتن است و همه مبادی و مقدّمات سخن گفتن اعم ‏از ذهنی و غیرذهنی برای او مفروض است و او مسئولیت سخنان خود را به عهده دارد و…. بدین ترتیب مفروض بودن ‏یک گوینده واقعی (یک انسان) برای یک متن زبانی انسانی از مهمترین پیش فهم‌ها و یا پیش‌فرض‌های فهمیدن آن متن است. ‏مراد ما از فهم که در اینجا از آن سخن می‌گوئیم یک فهم همگانی است، فهمی که هم مؤمن می‌تواند به آن نائل شود و هم ‏غیرمؤمن. می‌گوئیم برای حصول چنین فهمی باید مفروض بگیریم که متن مصحف شریف مانند همه متن‌های دیگر یک ‏گوینده انسانی داشته است‏‎. ‎می‌گوئیم باید با دقت فراوان دریابیم که نمی‌توانیم فرض کنیم گوینده این متن غیر از انسان است و ‏مثلاً گوینده آن خداست و در عین حال این متن را قابل فهم برای همگان اعم از مؤمن و غیرمؤمن بدانیم. غیرمؤمن که به ‏خدا عقیده ندارد چگونه می‌تواند این پیش‌فرض و یا پیش فهم را داشته باشد که گوینده این متن خداست تا این متن را بفهمد‎. ‎این مدعا که این متن مستقیماً و بلاواسطه با همه الفاظ و جملات و معانی آن کلام خداست که به پیامبر داده شده و او مانند ‏یک بلندگو و یا ضبط صوت بدون هیچ دخل و تصرفی آن را عیناً به مخاطبان منتقل کرده، متن را برای غیرمؤمن غیرقابل ‏فهم می‌سازد. برای غیرمؤمن نه خدا می‌تواند گوینده فرض شود و نه پیامبر. خدا نمی‌تواند گوینده فرض شود برای اینکه ‏غیرمؤمن به خدا یا کلام خدا عقیده ندارد. پیامبر نمی‌تواند گوینده فرض شود برای اینکه بنابر مدعا، پیامبر می‌گوید این متن ‏کلام من نیست و من فقط یک کانال صوتی هستم که این متن را به شما منتقل می‌کنم. بدین ترتیب غیرمؤمن نمی‌تواند ‏مصحف را بفهمد. تصریح می‌کنم که معنای این سخن نیست که گوینده باید دیده شود تا کلام مفهوم گردد. مدعا این است که ‏برای مفهوم شدن کلام باید گوینده‌ای انسانی نزد مخاطب مفروض باشد اگر گوینده‌ای مفروض نباشد اصلاً کلامی برای ‏مخاطب محقق نمی‌شود تا آن را بفهمد. ما متون گذشتگان را می‌فهمیم با اینکه مؤلفان آن را نمی‌بینیم اما همه آنها را بر این ‏مبنا می‌فهمیم که برای آنها نویسندگانی (گویندگانی) که انسان بودند فرض می‌کنیم و به وجود آنها و گویندگی آنها قائل ‏می‌شویم‎.


‎ ‎‏4 - فهم همگانی قرآن را نمی‌توان به مؤمنان منحصر کرد‎ ‎


ممکن است بگوئید ما از خیر مفهوم شدن مصحف شریف برای همگان اعم از مؤمن و غیرمؤمن می‌گذریم و بر این نظریه ‏که گوینده خدا است باقی مانیم و می‌گوئیم مصحف را فقط مؤمنان می‌فهمند که می‌توانند به خدا به عنوان گوینده مصحف ‏ایمان داشته باشند‎. ‎غیرمؤمنان اصلاً مصحف را نمی‌فهمند. اما هیهات که این مدعا دو اشکال عمده دارد. اشکال اول این ‏است که آنچه در این مدعا فهمیدن نامیده می‌شود. واقعاً “فهمیدن” نیست. حقیقت این است که آنچه را به صورت همگان ‏نمی‌توان فهمید به هیچ صورت دیگر هم نمی‌توان فهمید. منظور ما از فهمیدن در این مباحث آن معرفت عقلانی است که در ‏هرمنوتیک جدید فلسفی (به معنای اعم) از آن صحبت می‌شود. این معرفت معرفتی است که می‌توان آن را با دیگران اعم از ‏مؤمن و غیرمؤمن در میان گذاشت و با تجزیه و تحلیل می‌توان نشان داد که روند آن چگونه شکل می‌گیرد، می‌توان با ‏استدلال نشان داد که چرا ادعا می‌شود فهمی به حقیقت (حقیقت هرمنوتیکی) رسیده و فهم دیگری به آن نرسیده است چگونه ‏میان فهم و “سوءفهم” تفاوت گذاشته می‌شود. در جائی که نمی‌توان این بحثها را کرد در آنجا نمی‌توان از فهمیدن صحبت ‏کرد. نمی‌تواند به او نشان دهد که سخن چه کسی را می‌فهمد و گوینده آن کیست. در این فرض اخیر مؤمن نمی‌تواند درباره ‏فهم خود از مصحف با دیگران که غیرمؤمنان‌اند بر یک مبنای عقلانی صحبت کند. نمی‌تواند روند فهمیدن خود را برای آنان ‏تجزیه و تحلیل کند، نمی‌تواند برای مقدمات فهم خود دلیل بیاورد و یا بر صحت فهم خود استدلال کند و هکذا. پس بنا به ‏فرض اخیر هیچ فهمی اتفاق نمی‌افتد‎.


اشکال دوم این است که متن مصحف، به وضوح نشان می‌دهد که میان پیامبر و مخاطبان او ‏‎(‎مخاطبان قرآن) اعم از مؤمن ‏و کافر، گفتگوها، مباحثات، موافقتها و مخالفتهای فراوان در گرفته است. محتوای گفتگوئی مصحف شریف در موارد زیادی ‏از آن بر کسی پوشیده نیست‎. ‎این واقعیت نشان می‌دهد که غیرمؤمنان هم محتوای گفتگوئی آیات قرآنی را می‌فهمیده‌اند و ‏مدعیات این متن برای همه شنوندگان آن مفهوم می‌شده است‎.


‎ ‎‏5 - ‏‎ ‎مباحث کلامی درباره قرآن چگونه به وجود آمد؟‏‎ ‎


پیدایش نظرات و مباحث متکلمان علل متعدد داشت. آنطور که از تحقیقات ولفسون و فان اِس بر می‌آید رویارویی مسلمانان ‏با نظریات و عقاید متکلمان یهودی و مسیحی درباره “کلمه و کلام” خدا (تکلم خدا با موسی و شخص عیسی به منزله کلمه ‏خدا) نقش مهمی در این میان داشت. متکلمان دو آئین پیشین به مسلمانان می‌گفتند آئین شما یا اساس متافریکی محکمی ندارد ‏چون بر “کلمه الهی” استوار نیست. و یا آئین شما استقلال ندارد و دنباله آئین‌های ما است. این مدعاها سبب این شد مسلمانان ‏در باب حقیقت وحی محمدی و کلام الهی نازل بر او نظریه‌پردازی کنند. بنا به تحقیقات “ولفسون” و “فان اس” بحثهای ‏مربوط به کلام و کلمه خدا در یهودیت و مسیحیت در شکل‌گیری این نظریات تأثیر فراوان گذاشته است(1). صاحب این قلم ‏هم در موارد دیگر به این نکته مهم اشاره کرده که امّهات مسائل کلام اسلامی بدون توجه به سابقه آن مسائل در یهودیت و ‏مسیحیت درست فهمیده نمی‌شود. نه تنها این مسائل بلکه تمام آنچه قرآن درباره یهود و نصاری گفته بدون عنایت به سابقه ‏آنها در دو آئین پیشین مفهوم نمی‌گردد‎.


مسلمانان می‌خواستند نشان دهند که آئین مسلمانی بر کلام الهی تکیه دارد. در میان نظریات مختلف که بدین منظور پدید آمد ‏یک نظریه افراطی این بود که همه حروف و جملات و معانی مصحف بدون استثناء به عنوان یکی از صفات ذاتی و قدیم ‏خدا از لا و ابدا وجود دارد (کلام نفسی خدا)، این حقیقت در آن زمان که وحی بر پیامبر اسلام فرود آمده شکل کلام لفظی به ‏خود گرفته و رابطه مصحف موجود با کلام نفسی خدا گونه‌ای رابطه اتحاد است. البته تقسیم کلام به کلام نفسی و کلام لفظی ‏در الهیات، قبلاً به وسیله اگوستین ‏Agustin‏ مطرح شده بود(2).‏‎


متکلمان معتزله که عقل‌گراتر از دیگران بودند و چنین تصوری از کلام خدا را معقول نمی‌دانستند نظریه دیگری آوردند. ‏آنها گفتند مصحف شریف به این معنا کلام خدا است که خدا “اصوات مقطعه” مصحف را در محلی آفریده است. مصحف ‏مخلوق است و نه قدیم و خلق آن هم “صفت فعل” خدا است. مصحف موجود با همه الفاظ و جملات و معانی آنها بلاواسطه ‏مخلوق خدا است. محمد(ص) آنها را مثلاً از جبرئیل شنیده و به دیگران انتقال داده است. این نظریه همان نظریه‎ Verbal ‎Inspiration‏(دمیدن لفظ به لفظ) بود که فیلون ‏Philon ‎حقوقدان و مفسر عارف و یهودی کتاب مقدس در قرن اول میلادی ‏آن را به نظر خودش، برای معقول کردن “تکلم خدا” با پیامبران مطرح کرده بود و بعداً در الهیات یهودی و مسیحی با ‏تفسیرهای متفاوت از آن استفاده شد. معتزله این نظریه را هم معقول‌تر از نظریه کلام نفسی و کلام لفظی خدا می‌دانستند و ‏هم معتقد بودند چون این نظریه قرآن را یک مخلوق مستقل و غیر از کلام الهی در تورات و انجیل، معرفی می‌کند و به ‏وحی اسلامی استقلال می‌بخشد، می‌تواند دلیلی بر حقانیت دین اسلام باشد(3).‏‎


به هر حال، مهم این است که بدانیم این نظریات، همه، به منظور تأسیس یک بنیاد متافیزیکی برای مصحف شریف به وجود ‏آمد. ما امروز به کمک هرمنوتیک فلسفی جدید درک می‌کنیم که این نظریات نمی‌توانند صحیح باشند چون به نامفهوم بودن ‏مصحف می‌انجامند‎. ‎صاحبان آنها از لوازم مخرّب آن نظریات در باب فهم و تفسیر مصحف آگاه نبودند‎. ‎می‌توانیم بگوئیم آنها ‏در عین حال که مصحف را به گونه‌ای می‌فهمیدند نظرات زبانی ـ کلامی نادرستی درباره متعلق فهم خود داشتند(4).‏‎


‎ ‎‏6 - دیدگاه فیلسوفان و عارفان‎ ‎


فیلسوفان و عارفان مسلمان هم که نظریاتی در باب وحی و نبوت پرداختند مقصودشان همین بود که اساس متافیزیکی ‏مصحف را تثبیت کنند. فیلسوفان می‌خواستند برای وحی و نبوت در دستگاه متافیزیکی فلسفی خود جائی پیدا کنند. آنها برای ‏این منظوّر نظریه ارتقاء نبی به مرتبه عقل فعال یا قوه حدسیه فوق‌العاده نبی و مانند اینها را پیش کشیدند‎. ‎عارفان با “هم افق ‏شدن” با تجربه‌های نبوی که در قرآن هست خود، به تجربه‌های تازه و بدیع رسیدند، وحی نبوی را کشف تام نامیدند. و آن را ‏معیار ارزیابی کشفهای خود قرار دادند. فیلسوفان و عارفان در باب زبان قرآن به نظریه‌هائی این چنین روی آوردند‏‎: ‎قرآن ‏یک وجود لفظی (ظاهری) دارد و یک وجود عینی (باطنی) و این دو وجود بر یکدیگر منطبق‌اند. اهل ظاهر فقط با وجود ‏ظاهری آن هم افق می‌شوند (آن را می‌فهمند) ولی اهل باطن با وجود باطنی آن هم افق می‌شوند (با آن متحد می‌شوند) و قرآن ‏صورت، یک بی‌صورت است، آنچه بر زبان حضرت محمد(ص) جاری شده از مراتب باطنی وجود او مرتبه اتحاد با خدا ‏‏(مقام جمع الجمع) به مرتبه وجود ظاهری او تنزل پیدا کرده و به شکل کلام درآمده و در سامعه او شنیده شده است و… و ‏بنابراین کلام محمد عین کلام خدا است. جالب این است که ارکان عمده این نظریات در الهیات و عرفان یهودی و مسیحی ‏سابقه داشت(5).‏


امروز این نظرات مربوط به وجودشناسی زبان که فیلسوفان و عارفان سنتی بیان کردند و ابن عربی در فتوحات مکیه و ‏ملاصدرا در ج 2 اسفار اربعه در تقریر وجودشناسی زبان از طرف فلسفه زبان معاصر رد می‌شود. آنها را آورده‌اند علاوه ‏بر این از نظر هرمنوتیک فلسفی جدید آن نظرات متن مصحف را غیرقابل فهمیدن (برای همگان) می‌سازد. این پیش‌فهم یا ‏پیش‌فرض که مصحف در مقام اتحاد نبی با خدا گفته شده اگر معنایش این باشد که مصحف را تنها با این قید می‌توان فهمید، ‏در این صورت فردی که به خدا و یا امکان اتحاد نبی با خدا معتقد نیست نمی‌تواند مصحف را بفهمد. این نظر به آنجا منتهی ‏می‌شود که بگوئیم قرآن را فقط عارفان می‌فهمند. دقت کنید که نمی‌گویم در عالم واقع، قضیه از چه قرار بوده است بلکه ‏می‌گویم این نظر در صورتیکه به معنای پیش‌فهم مصحف باشد برای مفهوم شدن مصحف لوازم مخرّب دارد و اگر نه ‏پیش‌فهم بلکه یک تنها دعوی ایمانی باشد در آن صورت در مقام فهم نقشی بازی نمی‌کند و یک قید زائد و بی‌فایده به حساب ‏می‌آید. مسکوت گذاشتن فلسفه زبان و هرمنوتیک جدید در باب مباحثات قرآنی مشکلات فراوان به وجود می‌آورد. می‌توان ‏عرفان‌گرا بود ولی به متافیزیک زبان‌شناسی عرفا تکیه نکرد. در واقع متکلمان و عارفان و فیلسوفان سنتی ما هر سه، ‏مصحف را برای غیرمؤمن نامفهوم می‌سازند‎.


‎ ‎‏7 - نقش هرمنوتیک فلسفی و علوم ادبی‎ ‎

حل نزاع متکلمان و فیلسوفان و عارفان در باب نهم فهم مصحف شریف تنها از این راه میسر است که آشکار شود که چه، ‏فیلسوف و چه عارف و چه متکلم، بدون داشتن یک نظریه فلسفی قابل قبول در باب زبان نمی‌توانند “فهم همگانی” از ‏محصف شریف را توضیح دهند و نمی‌توانند به تفسیر این متن که همگان فهم باشد بپردازند. این اشکار کردن تنها از ‏هرمنوتیک ساخته است. مدّعاهای متکلم و فیلسوف و عارف در این باب، همه قضایای جزئیه هستند که نمی‌توان بر صحت ‏و سقم آنها اقامه برهان کرد که که در منطق گفته‌اند “الجزئی لایکون کاسباً و لا مکتسبا” بنابراین بدون در میان آوردن ‏هرمنوتیک، نزاع متکلم و فیلسوف و عارف در باب فهم قرآن می‌تواند تا قیامت ادامه پیدا کند. این نزاع موقعی حل می‌شود ‏که هر سه دسته دریابند که “مفهوم همگان” بودن مصحف تنها با فرض یک گوینده انسانی برای آن میسر می‌شود ولاغیر‎.


متکلم از فیلسوف و عارف می‌پرسد آن قبیل آیات قرآن را که در آنها کسی می‌گوید ما قرآن را نازل کرده‌ایم، یا محمد(ص) ‏مخاطب یک گوینده قرار می‌گیرد، یا شنوندگان مخاطب خدا قرار می‌گیرند و… چگونه می‌توانیم بفهمیم در صورتی که ‏گوینده واقعی خدا نباشد. حل این مشکل آسان است. راه حل این است که پس از پذیرفتن اینکه مصحف یک گوینده انسانی ‏‏(پیامبر) دارد قدم در وادی علوم ادبی، معانی، بیان و بدیع بگذاریم‎. ‎در این علوم مسلم شده که از سبک‌ها و انواع ادبی بکار ‏برده باشده در یک متن نمی‌توان به دست آورد که گوینده و مخاطب واقعاً چه کسانی هستند. آیا گوینده و مخاطب در عالم ‏خارج یک شخص است یا دو شخص. شخص واحد می‌تواند در یک متن هم گوینده باشد و هم مخاطب، هم به صورت ‏شخص اول سخن بگوید هم به صورت شخص دوم و سوم. در متون ادبی و دینی بازیهای هنری شگفت‌انگیزی وجود دارد. ‏چرا یک پیامبر که به قول جلال‌الدین رومی از کلام خدا مست است سخن می‌گوید کلامش را به انواع بلاغت و فنون زیبا و ‏رنگارنگ و تکان‌دهنده و اثرگذار آراسته نگرداند؟ چرا کلام او دائماً شنونده را در پیچ و تاب نیفکند و او را از حضور به ‏غیبت و از غیبت به حضور، از انسان به خدا و از خدا به انسان نکشاند؟ چرا یک پیامبر که بر اثر تجربه زنده و یقین‌ساز و ‏انگیزاننده امداد الهی (وحی)، وجودش از سخن خدا لبریز شده (رسالت) نمی‌تواند طوری سخن بگوید که گوئی خدا سخن ‏می‌گوید، طوری خطاب و عتاب کند که گوئی خدا خطاب و عتاب می‌کند؟ چرا او نمی‌تواند به گونه‌ای سخن گوید که گوئی ‏واقعاً خدا است که در عالیترین شکلهای ادبی با انسانها سخن می‌گوید؟ روا باشد انا الحق ار درختی چرا نبود روا از نیک ‏بختی؟ آیا جز این است که اینگونه سخن گفتن و ایجاد تجربه “مخاطب خدا بودن” در مخاطبان پیامبر عین اداء وظیفه ‏‏”رسالت” است، آیا جز این است که اینگونه سخن گفتن عین فصاحت و بلاغت در حد اعجاز است. مگر نمی‌گوئیم قرآن ‏فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین متن عربی است؟ پیامبر فیلسوف نیست تا مرتب و منظم سخن بگوید اگر پیامبر از کلام خدا مست ‏است پس سخن او نیز مستانه و پریشان است. پیامبران وضعیتهای وجودی بسیار متفاوت، موّاج و طوفانی پیدا می‌کنند. این ‏نتیجه همان “بعث” است که در قرآن به عنوان نقطه آغاز نبوت و رسالت فراوان از آن یاد شده است. کلام نبوی این انسانها ‏هم همیشه موّاج و طوفانی و متفاوت است. می‌توان گفت نتیجه “انطباق” پیامبر با وحی الهی که از جنس الفاظ و جملات و ‏مفاهیم نبود انواع سخن گفتن‌ها است که در قرآن دیده می‌شود. در علوم ادبی این انواع مورد بررسی قرار گرفته است. ‏متکلمان عصر ما باید آگاهی بیشتری از این علوم پیدا کنند. در این باب می‌توان بسیار سخن گفت. امیدوارم موفق شوم در ‏مقالات دیگری که به توضیح بیشتر نظریه “قرائت نبوی” بودن متن قرآن می‌پردازم در این باب به تفضیل سخن بگویم‎.


‎ ‎‏8 - دور باطل و نزاع بی‌ثمر‎ ‎


پس باید بگوئیم منظور محمد(ص) از اشاره خدائی سخن گفتن خدا با وی به صورت اشاره (وسیله جبرئیل یا…؟) بوده است. ‏این تحلیل نشان می‌دهد معنای وحیانی بودن قرآن نزد محمد(ص) این بود که آیات قرآن که وی می‌خواند با یاری وحی ‏‏(همان اشارات) شکل می‌گیرد و پیامبر با امداد وحیانی در مصحف سخن می‌گوید. صاحب این قلم در مقاله قرائت نبوی از ‏جهان از این حقیقت چنین تعبیر کرده که قرآن بنا به مدعای خود قرآن محصول وحی بوده است نه خود وحی. ثالثاً باید با ‏دقت نظر به این نکته عنایت کرد که در هیچکدام از آن آیات مورد نظر گفته نشده که قرآن کلام محمد نیست‎.


در بحثهائی که از دقت کم برخورد است غالباً نه تنها معنای دقیق اصطلاحات و تعبیرات متفاوت پوشیده می‌ماند و از ‏تمایزات آنها غفلت می‌شود بلکه مدّعاهائی هم که به قرآن نسبت داده می‌شود با مسامحه همراه است. آری در قرآن آمده که ‏قرآن وحیانی است، از سوی خدا بر قلب پیامبر نازل شده، قبل از قرآن پیامبر نمی‌دانست کتاب چیست و ایمان چیست، پیامبر ‏از روی هوی و هوس حرف نمی‌زند، جبرئیل در نزول قرآن دخالت داشته، قرآن یک وجود پیشین در لوح محفوظ داشته ‏و… اما طرفه این است که هیچکدام از این تعبیرات و اصطلاحات با نظر دقیق، این مدّعا را که مصحف شریف در درجه ‏اول کلام نبوی خود پیامبر است رد نمی‌کند و با آن منافات ندارد. مهمتر اینکه همین آیات مورد نظر اگر کلام محمد(ص) ‏‏(انسان) فرض نشوند قابل فهم نخواهند بود. در مباحثات کلامی غیردقیق، از معناهای متفاوت وحی، قرآن، کتاب، کلام خدا، ‏آیات و پاره‌ای از واژه‌های دیگر مربوط هم غفلت می‌شود، گوئی همه این واژه‌ها مترادفند. آنچه در متن مصحف در ارتباط ‏با یکی از آنها گفته شده به حساب دیگری گذاشته می‌شود و علاوه بر این از معانی متفاوت هر واژه در موارد مختلف ‏مصحف هم غفلت می‌شود و این بی‌دقتی خصوصاً در مباحث کلامی اخیر جامعه، ابهام و اغتشاش آفریده است. این مشکلات ‏در درجه اوّل از آنجا ناشی می‌شود که پاره‌ای از باحثان از این نکته غافل می‌مانند که بنابر اینکه قرآن کلام محمد است ‏دیگر نمی‌توان گفت خدا در قرآن چنین می‌گوید. باید گفت پیامبر در قرآن چنین می‌گوید. گرچه کلام او با اشاره الهی شکل ‏می‌گیرد. این غفلت یک دور باطل به وجود می‌آورد و نزاع بی‌ثمری را نقاب حقانیت می‌پوشاند. علاوه بر آنچه در مقاله ‏قرائت نبوی از جهان آورده‌ام در آینده به بیان شواهد تاریخی دیگری از متن قرآن خواهم پرداخت که نشان می‌دهند این متن ‏کلام پیامبر است، “بعث” و “اشاره” فعل خدا و کلام او است “در زبان خدائی” و خواندن توحیدی جهان (قرآن) در مصحف ‏فعل پیامبر و کلام او است در زبان عربی‎.


‎ ‎‏9 - “زبان و کلام خدا” در ادیان ابراهیمی‎ ‎


با نگاه دین‌شناسی تردیدی در این نیست که در یهودیت، مسیحیت و اسلام “واقعیتی” به نام “کلام خدا”‏God’s Word ‎‏ ‏مطرح است. در عهد عتیق حدود 300 بار از “کلام خدا” و یا کلمه سخن می‌رود(7) در قرآن مجید از “کلام خدا”، “کلمه ‏رب”، “کلمات خدا” و… بارها سخن رفته است. متکلمان، متألّهان و عارفان یهودی، مسیحی و مسلمان در این باب که ‏حقیقت کلام و کلمه خداوند چیست سخنان بسیار نغز و جذاب گفته‌اند. علاوه بر پیامبران، انسان‌های معنوی دیگری هم ‏گزارش کرده‌اند که چگونه خدا با آنها سخن گفته است. ادبیات عرفانی الهیاتی ادیان ابراهیمی گنجینه گرانبهائی از این ‏گزارشها را منعکس می‌کند. عارفان و متألهان در این باب موضوع “زبانهای خدا” را مطرح کرده‌اند و گفته‌اند زبانهای خدا ‏‏”غیر از زبان انسان” است و از جنس الفاظ و جملات و مفاهیم زبان انسانی نیست و بنابراین کلام خدا هم از این جنس ‏نمی‌تواند باشد(8). پیامبران و دیگر انسانهای معنوی، زبان خدا را نه در الفاظ و جملات و مفاهیم بلکه در شگفتیهای عالم ‏هستی اعم از “انفس و آفاق” یافته‌اند. ممکن است پیامبری کلام خدا را به صورت الفاظ و جملات و یا اصوات بشنود اما در ‏عین حال او تجربه می‌کند که حقیقت کلام خدا از جنس آنچه او می‌شنود نیست‎.


زبان و کلام خدا چون مانند “زبان کلام انسان” الفاظ و جملات و مفاهیم ندارد محدودیتهای آنها را هم ندارد انواع و اقسام ‏سخن گفتن خدا را نمی‌توان محدود کرد. از “اشاره سریع و خفی” (وحی) گرفته تا “تجلّی”، “اشراق”، “مناجات در قلوب ‏بندگان”، “رؤیای صادق نبوی”، “آگاهی باطنی انسان از خدا”، “تجربه تسبیح موجودات” و “آیه دیدن همه پدیده‌ها” و ‏سراسر جهان به مثابه کتاب مکتوب خدا (کتاب تکوین) “صدای وجدان”، “الزامهای قطعی عقلانی” و انواع فراوان دیگر ‏که ابن میمون در کتاب “دلاله الحائرین” در باب نبوت، با استناد به کتاب مقدس پاره‌ای از آنها را برشمرده کلام خدا شمرده ‏شده‌اند. توجه گسترده‌تر به این آراء در دهه‌های اخیر موجب نظرات جالبی در باب فهم و تفسیر وحی شده است(9).‏


بنابر توصیفی که آنان از کلام خدا می‌دهند، مخاطبان پیامبر نمی‌توانند کلام خدا را که به پیامبر فرود می‌آید بلاواسطه تجربه ‏کنند، آن را بشنوند و بفهمند. توانائی آنها تنها در این حد است که کلام پیامبر را که بر اثر انگیختگی از کلام خدا و برای ‏اعلام یا ابلاغ آن با مخاطبان در میان می‌گذارد بفهمند. یک مثال ساده می‌تواند این مطلب را توضیح دهد. اگر یک انسان با ‏اشاره دست خود که مطلبی را به انسان دیگر بفهماند و آن شخص با الفاظ و جملات صوتی و یا کتبی آن مطلب را به شخص ‏سوم منتقل کند در این صورت شخص سوم کلام شخص دوم را می‌شنود و می‌فهمد نه کلام شخص اول را زیرا شخص اول ‏اصلاً کلامی از جنس الفاظ و جملات نگفته است. ممکن است نقضی را به میان آوریم و بگوییم آنجا که مثلاً کسی یک بیت ‏از حافظ را برای من می‌خواند. گرچه آن کس که با من سخن می‌گوید شخصی غیر از حافظ است ولی من از طریق این ‏شخص، کلام حافظ را می‌شنوم و می‌فهمم و نه کلام خواننده آن بیت را. چرا نمی‌توان گفت پیامبران هم همان کلام خدا را که ‏تجربه کرده‌اند عیناً به ما منتقل می‌کنند و ما از طریق پیامبران عین کلام خدا را می‌شنویم. باید توجه کنیم که یک لغزشگاه ‏پنهان در این تشبیه وجود دارد و آن این است که کلام حافظ از جنس کلام انسان یعنی مرکّب از الفاظ و جملات است که عیناً ‏قابل نقل و حکایت است. اما بنابر آنچه عارفان و متألهان می‌گویند کلام خدا نه تنها الفاظ و جملات و مفاهیم ندارد بلکه فهم ‏پیامبران نیز از کلام خدا از جنس فهم انسانها از کلام یکدیگر نیست و در این صورت کلام خدا عیناً قابل حکایت و نقل ‏نیست، و این موضوع، بسیار مهم است‎.


‎ ‎‏10 -‏‎ ‎گوش کردن به کلام پیامبران، شنیدن کلام خدا‎ ‎


بنابر آنچه نقل شد مخاطبان پیامبر نمی‌توانند مستقیماً و بلاواسطه از چگونگی و ماهیت سخن گفتن خدا یا پیامبر آگاه شوند ‏ولی آنان می‌توانند با گوش کردن به کلام پیامبر و تأمل کافی در آن بفهمند که اثر سخن خدا با پیامبر در وی چه بوده است. ‏تنها تأمل در سنخ و نوع ادبی ـ زبانی کلام پیامبر و آثار اجتماعی ـ تاریخی مترتب بر نبوت می‌تواند نشان دهد که خدا در ‏روند سخن گفتن پیامبر با او چه کرده است. مثلاً آیا حکمتی را با زبان خدائی به او آموخته است (مانند حکمیت‌های منقول ‏از انبیاء)؟ آیا او را آگاه ساخته که باید عمل معینی را انجام دهد (مانند آگاه کردن ابراهیم از قربانی کردن فرزند خود) آیا او ‏را برانگیخته تا قومی را از چنگال اسارت و عبودیت آزاد کند و برای آنها شریعت به وجود آورد (آزاد کردن موسی بنی ‏اسرائیل و شریعت تورات). یا اینکه به او بینشی بخشیده تا جهان (طبیعت، انسان، تاریخ و جامعه) را به گونه‌ای الهی و ‏موحدّانه قرائت کند، همه پدیده‌ها را “تجلّی” خدا به بیند و از “توحیدی تمام عیار” سخن گوید و فرهنگی جدید به وجود آورد ‏و تاریخ بشریت را در مسیر جدیدی قرار دهد؟ (چنانچه نظر ما درباره نبوت پیامبر اسلام همین است و مصحف شریف را ‏قرائتی توحیدی ـ نبوی از جهان می‌دانیم) باز هم تأکید می‌کنم تشخیص این موضوع که خدا در سخن گفتن با پیامبر با وی چه ‏کرده است تنها با بررسی نوع ادبی کلام آن پیامبر و عواقب آن میسر می‌گردد. این کار نه از برهان عقلی ساخته است و نه ‏از برهان نقلی. متألهان و عارفان می‌گویند انسانها می‌توانند از طریق کلام پیامبران کلام خدا را بشنوند. شنیدن کلام خدا با ‏گوش کردن به کلام پیامبران میسر می‌شود. ممکن ساختن این شنیدن کار آن مفسّر است که کلام پیامبران را تفسیر می‌کند. ‏واضح است که منظور از شنیدن در این باب شنیدن با گوش نیست. منظور تجربه مخاطب خدا قرار گرفتن است(10).‏‎


‎ ‎‏11 - ‏‎ ‎وحی محمدی، الفاظ، جملات و مفاهیم نیست‎ ‎


صاحب این قلم در همه بحثهای پیشین خود همواره درصدد گشودن راهی برای فهم و تفسیر متن مصحف بوده و نه پرداختن ‏نظریه‌ای در باب تجربه نبوی و یا کلام وحیانی و یا کلام خدا. البته در مواردی از نوشته‌هایم از وحی به تجربه نبوی تعبیر ‏کرده‌ام. در مقاله “زیبائی سخن خدا و گشودن افق انسان” (کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین) مطالبی آورده‌ام که می‌تواند ‏تعریفی از کلام خدا باشد(11).‏‎


مقاله قرائت نبوی از جهان گرچه نظریه‌ای درباره حقیقت کلام خدا نیست ولی آنجا با استناد به پاره‌ای از آیات قرآن گفته‌ام ‏کلام الهی نازل بر پیامبر اسلام بنابر قرآن همان است که در قرآن “وحی” نامیده شده است. می‌توان گفت از قرآن فهمیده ‏می‌شود که وحی سبب سخن گفتن پیامبر در مصحف بوده است، یا اینکه مصحف در بر دارنده کلام خدا است، یا اینکه ‏مصحف محصول وحی است و امثال این تعبیرات. اما نمی‌توان گفت مصحف عین کلام خدا است در آن مقاله گفته‌ام بنابر ‏قرآن پیامبر(ص) تجربه می‌کرد که این خدا است که او را “به گونه‌ای ویژه” توانا می‌سازد تا سراسر جهان را آیات خدا ‏تجربه کند و آن را “موحدانه”، قرائت کند. می‌توان با استناد به آیات بیشتری از قرآن و تحلیل عمیقتری از واژه‌هائی چون ‏‏”اصطفاء” “وحی” و انزال و تنزیل کتاب، کتاب، قرآن، ترتیل خدا، تفصیل کتاب، تعلّم پیامبر از خدا لزوم عجله نکردن ‏پیامبر در قرائت وحی، معانی متفاوت وحی در قرآن و بسیاری دیگر از آنچه در قرآن، به وحی و پیامبر ارتباط پیدا می‌کند ‏و نیز جستجوی بیشتر در معنای وحی در فرهنگ اعراب و نیز روایات تاریخی که چگونگی‌های نزول وحی بر پیامبر را ‏نشان می‌دهند، درباره جزئیات آن “تجربه تواناسازی” (امداد ویژه الهی» نظر مبسوطی اظهار کرد. آنچه در این باب به فهم ‏موضوع کمک می‌کند همان نظر متألهان و عارفان، درباره تفاوت بنیادین کلام و زبان خدا با کلام و زبان انسان است‎.


می‌توان گفت، تجربه پیامبر اسلام از امداد ویژه الهی که در نظریه قرائت نبوی از جهان به آن اشاره شده تجربه گونه‌ای ‏کلام خدا بوده و در این تجربه، اشاره (امداد‎) ‎وحیانی عین کلام بوده است. انس ذهنی ما با کلام انسان این خطا را پیش ‏می‌آورد که زبان و کلام خدا را به زبان و کلام انسان قیاس می‌کنیم و کلام قرآن را نیز قائم با “الفاظ” و “مفهوم”ها به شمار ‏می‌آوریم. اما کلام خدا با الفاظ مفاهیم شکل نگرفته است و بنابراین “وحی محمدی” از جنس الفاظ و جملات و مفاهیم نبوده ‏است. این انتقاد که چون در اسلام کلام الهی مطروح است باید به کلام الهی‌ای که الفاظ و جملات و مفاهیم دارد. معتقد باشیم ‏از همان قیاس خطا ناشی می‌شود که توضیح دادم. آری مسلمانان به وجود کلام خدا معتقدند اما نه کلامی که با الفاظ و ‏جملات و مفاهیم بافته شده است در این‌باره باز هم سخن خواهم گفت. هنر تفسیر قرآن این است که مفسّر آن را به گونه‌ای ‏تفسیر کند که مخاطبان، خود را نه مخاطب مفسر بلکه مخاطب کلام خداوند تجربه کنند که مصحف در بر دارنده آن یا ‏محصول آن است. با این همه آنچه در قرآن خدائی، است و آنچه در قرآن “بشری” است باید از یکدیگر تمییز داده شوند. در ‏مقاله قرائت نبوی از جهان این تمایزات در نظر گرفته شده است. در این‌باره به تفصیل سخن خواهم گفت و چگونه ممکن ‏شدن این تمییز را توضیح خواهم داد.‏


‎ ‎‏12 - تفسیر آزاد قرآن چگونه شکل می‌گیرد؟‎ ‎


مسلمانان تا کنون قرآن را تفسیر دگماتیک کرده‌اند. تفسیر دگماتیک بر پیش‌فهم‌ها و یا پیش‌فرض‌های اعتقادی ویژه ای از ‏قرآن استوار شده که تکامل تفسیر این متن را دچار مشکل می‌کند. مصحف شریف ـ چنانکه گفته شد ـ یک متن همگان فهم ‏است. تفسیر غیردگماتیک مصحف (تفسیر آزاد) نه تنها صدمه‌ای به “پیام دینی” این کتاب نمی‌زند بلکه راه را باز می‌کند تا ‏پیام دینی آن، منقح‌تر و معقول‌تر بازیافته شود. این همان مدعا است که در مقاله قرائت نبوی از جهان آورده و گفته‌ام فهم و ‏تفسیر قرآن موقوف این نیست که قبلاً آن را یک کتاب وحیانی تلقی کنیم. مقاله قرائت نبوی از جهان یک تفسیر آزاد است‎.


پاره‌ای از پیش‌فهم‌های این تفسیر آزاد را که در آن مقاله با اختصار و اجمال آورده بودم در این مقاله توضیح دادم. در آینده ‏سایر پیش‌فهم‌های این تفسیر را بیان می‌کنم و توضیح می‌دهم که این تفسیر آزاد چگونه شکل می‌گیرد‎.

‎ ‎پانوشت‌ها‎ ‎


‎1- Teologie und Geselschaft im 2. and 3. Jahrhundert Hidschra band 4 s 614-632.

هانری اوسترین ولفسون، فلسفه علم کلام فصل سوم: قرآن ‏‎

‎2- Historische Worter buch der philosophie ; Wort ‎‏ ‏‎

‏3- البرت نصر ـ مدخل الی الفرق الاسلامیة، 73-70‏‎.

‏4- ‏‎ ‎‏ نگاه کنید به شرح شرح نسبتاً مفصل آراء متکلمان مسلمان در باب کلام الهی و قرآن در کتاب «نهایة الاقدام فی علم ‏الکلام»، شهرستانی. تصحیح آلفرد کیوم، صص 341-268 و فلسفه علم کلام ولفسون، فصل قرآن و نیز در منبع شماره 1 ‏‎

‏5- نصر حامد ابوزید در باب سوم از کتاب فلسفة التأویل: دراسة فی تأویل القرآن عند محی‌الدین عربی، تحت عنوان ‏‏«القرآن والوجود» وجودشناسی زبان قرآن از نظر ابن عربی را بررسی کرده است‏‎. Klaus otto ‎نیز کتاب‎ Das Sprach ‎verständnis bfi philo von Alexandrien (‎چاپ توبینگن 1968) (نظریه زبان نزد فیلو) را به وجودشناسی زبان از ‏نظر فیلو اختصاص داده است. مقایسه این دو بررسی کاملاً نشان می‌دهد که آنچه در میان عرفای مسلمان مبنای نظریه ‏ظاهر و باطن و مباحث مربوط با آن قرار گرفت، پیشتر در الهیات یهودی و مسیحی سابقه داشته است‏‎.

‏6- مفردات راغب کلمه “وحی”‏‎

‎7-Theologische Realenzyklopädie; Wort Gottes

‏8- منبع فوق و مدخل‎ Sprache ‎از همان منبع‎.

Sprache Gottes und der menschen Luis Alonso Schökel، همه کتاب. نیز نگاه کنید به معنای وحی از نظر ابن ‏عربی در مقاله «معناهای متفاوت سخن وحیانی نزد متألهان مسلمان»، از صاحب این قلم در کتاب «هرمنوتیک، کتاب و ‏سنت». در آنجا این نظر ابن عربی در فتوحات را که وحی، از جنس «عبارة» نیست و در آن فهم، افهام و مفهوم یکی است ‏آورده‌ام. مجتهد شبستری، محمد، مقاله زیبایی سخن خداوند و گشودن افق انسان در کتاب ‏‎«‎نقدی بر قرائت رسمی از دین» ‏در بخشی از الهیات پروتستان که به «الهیات کلمه یا سخن‎» wort the ologi ‎معروف است نظریه «خدا به مثابه نویسنده» ‏از جذابیت ویژه‌ای برخوردار است. این تعبیر را‎ Juhann Georg Hamann ‎بکار برده است. نگاه کنید به ‏‎

Gott als schriftst steller 1998.

‏9- نظریاتی که از ناحیه فلسفه تحلیلی درباره زبان دین مطرح شده آراء جذاب و عمیقی را درباره زبان متون مقدس ادیان ‏ابراهیمی و معنای وحی پدید آورده است. در این میان آنچه بیش از همه جلب توجه می‌کند آراء آن عده از فیلسوفان و ‏متکلمان برجسته یهودی و مسیحی است که وحی را پیش از آنکه به حاوی گزاره‌های اخباری بفهمند و تفسیر کنند به عنوان ‏‏«جهت‌دهی» به سیر تاریخ انسان تفسیر می‌کنند. به عبارت دیگر «وحی» را با پیگیری تأثیر آن می‌فهمند و نه با محتوای ‏آن، این نظر در میان عارفان مسلمان سابقه‌ای کاملاً روشن دارد. محی‌الدین ابن عربی از جمله عارفان درجه اول است که ‏چنین نظری داشته است. در مقاله «معناهای متفاوت سخن وحیانی متألهان مسلمان» نظر ابن عربی را در این باب آورده‌ام. ‏در مقالات آینده این نظریه را بیشتر توضیح خواهم داد‎.

‏ 10 - نگاه کنید به مقاله زیبائی سخن خدا و گشودن افق انسان در کتاب «نقدی بر قرائت رسمی از دین» از صاحب این ‏قلم‎.

یکی از دوستان ناقد چند سطری را که صرفاً در باب تاریخی و اجتماعی بودن زبان انسانی و الزامات آن در یکی از ‏مقالات نوشته‌ام (مقاله دموکراسی و اسلام، در کتاب تأملاتی در قرائت انسانی در دین) مستند قرار اده و از آن نظریه‌ای با ‏عنوان «کلام وحیانی‎» ‎استنباط کرده و آن را به صاحب این قلم نسبت داده و نقد کرده است (فصلنامه مدرسه شماره 6 احمد ‏نراقی، مقاله ماهیت کلام وحیانی در اندیشه مجتهد شبستری).‏

باید تصریح کنم که از آن چند سطر به هیچوجه چنان نظریه‌ای استنباط نمی‌شود و صاحب این قلم اصلاً درصدد بیان چنین ‏نظریه‌ای نبوده است. آنجا فقط به تاریخی و اجتماعی بودن زبان انسان اشاره کرده‌ام و گفته‌ام چون متن قرآن از جنس زبان ‏انسان است نمی‌توان آن را در مقام فهم و تفسیر «فوق تاریخ» به حساب آورد و از الزامات تاریخی زبان انسان مستثنی ‏دانست. خوب بود اگر ناقد محترم می‌خواست نظریه‌ای در باب حقیقت کلام خدا به اینجانب نسبت دهد و یا آن را نقد کند. اقلاً ‏به مقاله «زیبائی سخن خدا و گشودن افق انسان» در کتاب نقدی بر قرائت رسمی از دین مراجعه می‌کرد که به این موضوع ‏مربوط می‌شود. نمی‌دانم این کار را چگونه تفسیر کنم‎.

‎ ‎