قربانیان همیشگی

مسعود باستانی
مسعود باستانی

من به عنوان یک روزنامه نگار مسلمان که اکنون در کشورخودش زندانی است، کشتن روزنامه نگاران نشریه چارلی ابدو را محکوم می کنم. در اینجا اما با ایرانیت و اسلامیت کاری ندارم و تنها قصد دارم در جایگاه یک روزنامه نگار ابراز همدردی کنم.

 این روزها در زندان که گوشه ای خلوت از این جهان شلوغ است، با خود فکر می کنم چرا موقعیت جغرافیایی روزنامه نگاران تاثیر چندانی در سرنوشت آنان ندارد؟ در فرانسه چارلی و همکارانش به بهانه ای ترور می شوند و چندی بعد هم در این سوی مرزهای خودمان، روزنامه ای که با رویکرد حمایت از دولت متولد شده است باز با بهانه هایی از همان جنس در دوران طفولیت خفه می گردد. ظاهرا هیچ فرقی نمی کند که روزنامه نگاران در کجا ایستاده باشند، عراق، ترکیه، سوریه، پاریس، لندن یا تهران.

این جمله درست است که در جهان امروز آنان هر کجا مشغول به کار باشند، پژواک صدایشان به سرعت جهانی می شود ولی انگار به شکل همزمان، همه جا سایه شوم خشونت های دولتی و تروریسم لحظه به لحظه آنها را تعقیب می کند. در مناطقی از خاورمیانه مقابل دوربین ها ذبح می شوند، در غرب ترور می گردند و در ایران هم به راحتی روزنامه هایشان به مصیبت “توقیف” گرفتار می شود و پایان کارشان به محبس ختم می گردد. شاید آنان امروزه بیش از دیگران میان دو لبه تیز قیچی گیر افتاده اند.

دولت ها با اقتدارگرایی یکسویه شان ناراضیان را به حاشیه می رانند و افراط گرایان متعصب با رفتارهای خشن و ترور فیزیکی مقابله به مثل می کنند. اما به راستی چرا در این لحظات، روزنامه نگاران نخستین دشمنان مشترک این دوگونه رفتار تلقی و به اولین قربانیان بی گناه صحنه های نبرد بدل می شوند؟

طی روزهای اخیر و پس از آنچه که در پاریس رخ داد، عده ای با شعار “من چارلی هستم” به میدان آمده و عده ای دیگر هم با کمپین های مجازی در مقابل آنان صف آرایی کرده اند. اما واقعیت این است که همچنان آرایش جنگی در فضای کنونی میان هر دو جریان حکمفرماست. امروزه دیگر نمی توان صحنه های نبرد جوامع بشری با یکدیگر را تنها در قالب جبهه بندی های نظامی در جنگ های جهانی، قطب بندی های سیاسی جنگ سرد و یا حتی مانورهای پلیسی برای مهار باندهای مافیایی موادمخدر و تروریست های شهری تقسیم بندی کرد. بلکه پارامترهای جدید هویتی، فرهنگی و اقتصادی در قالب های نوین نبردهای اینترنتی و مجازی چهره ای دگرگون شده از اینگونه آرایش های خشونت آمیز را رقم زده اند.

 نگاهی کوتاه از زاویه چشم سوم بلافاصله این تصویر را نشان می هد که انگار همه ما به سرعت به گونه ای سازماندهی می شویم تا در زمره سربازان ارتش های مجازی قرار بگیریم و برای ایفای نقش در این شرایط جنگی، میان گویندگان “من چارلی هستم” یا “نیستم” با رایانه های خویش بسیج شویم. جنگی نرم که از قضا در آن مسلح به سلاح نظر و عقیده هم هستیم. ظاهرا تقابل میان دو جبهه حقوق بشرخواهان و حافظان ارزش های جهانی با بنیادگرایان افراطی جنگی مقدس هم تلقی شده است و ما به شکل ناخودآگاه طوری در صحنه نبرد میان حامیان و مخالفان “چارلی “قرار می گیریم که به ناچار انتخاب خود را انجام داده و به محل ماموریت جنگی مان اعزام می شویم تا جانفشانی کنیم!

 آن طرف اما رهبران سیاسی و دولتمردان نیز سریعا به فرماندهانی تبدیل می شوند که نزاع بین دو عنصر تروریسم و امنیت را معنا بخشیده و با حضور دیپلماتیک خود در مجامع جهانی هدایت ارتش های مجازی متشکل از شهروندان آزرده خاطر را برعهده می گیرند تا این وضعیت جنگی جدید تثبیت شود.

مختصات روزنامه نگاران اما در این منحنی پرشتاب نقطه ای خاص است که باعث می شود آنان از طرف هر دوسوی مخاصمه گزیده شوند. روزنامه نگاران می کوشند تا در چنین لحظات حساسی لایه ی نخست جنگ میان تروریسم و امنیت را از مقابل چشمان عموم کنار زده و اعلام کنند، که نبرد حقیقی تقابل میان دو عنصر تفاهم و تخاصم است.

 روزنامه نگاران همواره نسبت به موقعیت های شکل گیری تخاصم هشدار می دهند و با صراحت ابراز می کنند که حتی وقتی علیه تروریسم و خشونت، به بهانه دفاع از حقوق بشر و ارزش های اخلاقی، صف آرایی نظامی-دولتی صورت می گیرد و یا کمپین های اینترنتی مدنی انکارگرایانه به راه می افتد ما نیز خود قطعه ای تکمیل کننده از پازل شرایط جنگی جدید و تکرار چرخه ی آن خواهیم بود.

ماجرا وقتی آغاز می شود که روزنامه نگاران به مدد رسانه های دیجیتالی وظیفه خبررسانی را به دستگاه ها و تکنولوژی های جدید واگذار کرده و یا حتی شهروند خبرنگاران با استفاده از شبکه های اجتماعی اخبار را پوشش می دهند؛ در این هنگام روزنامه نگاران رسالت پرسشگری را در دستور کارشان قرار می دهند. زنگ خطر برای آنان زمانی شنیده می شود که جستجوگرایانه به ریشه یابی علل شکل گیری بحران در سوریه، توحش بوکوحرام و جنایات داعش در عراق می پردازند. آنان آزادی بیان می طلبند تا پرسش کنند و گرفتاری زمانی آغاز می شود که روزنامه نگاران به طرح این پرسش های پی در پی می پردازند.

 آیا واقعا می توان زهر کشنده خشونت های بنیادگرایانه را با دفاع مشروع نظامی و یا نزاع مقدس فرهنگی و پاسداری مسلحانه از ارزش های جهانی مهار کرد؟ آیا انهدام باندهای مافیایی و جلوگیری از انباشت پول های کثیف تنها با یورش برق آسای پلیس میسر است؟ آیا ژنرال های ارتش های جهانی یا افسران پلیس های شهری می توانند امنیت دائمی شهروندان را تامین کنند؟ و از همه مهمتر اینکه چرا دموکراسی های غربی کنونی هنوز به پادزهر تروریسم تبدیل نشده اند؟

 روزنامه نگاران می کوشندتا پاسخ این سوالات را دریابند و بگویند که؛ حتی در پس پرده های زرین نبردهای مجازی برای حمایت از آزادی بیان و یا دفاع از اسلام رحمانی اولویت های اساسی تری که همانا نیاز دائمی و مستمر به صلح پایدار و دموکراسی تعمیق یافته است، گم شده اند. نبرد واقعی آنان، نبردی است برای صلحی فراموش شده که نابرابری های اقتصادی و فرهنگی حاکم ریشه هایش را به شدت خشکانده است. اکنون آنان با نظارت بر شاخص های توسعه و دیده بانی حقوق شهروندان از شکاف های ویرانگری حرف می زنند که با ایجاد نابرابری های گوناگون سلامت پیکره جامعه را تهدید می کند و تروریسم تنها بخشی از محصولی است که نابرابری به بار می آورد.

 شاید روزنامه نگاران آنجا که در مقام افشاگر سیاست های نابرابر اقتصادی و اجتماعی ظاهر می شوند و یا به عنوان کاشفان دخمه های پول های کثیف شهرت می یابند از سوی حاکمان دولتی به شکل مستقیم یا غیر مستقیم مغضوب شده و آنجایی که به افشای هویت دیکتاتوران و صلح ستیزان در جهان روی می آورند قربانی تروریسم می گردند. آنان افشاکنندگان حقیقی و منتقدان راستین پشت صحنه جنگ های بین المللی قدرت های جهانی و خشونت های کور شهری اند؛ معادله ای که یک سوی آن دولتمردان نشسته اند و سوی دیگرش بنیادگرایان متعصب و سران سودجوی باندهای مافیایی؛ معادله ای که حل آن و پاسخ به مجهولات نادیده اش همچنان مشغله روزنامه نگاران است.

 روزنامه نگاران می خواهند در فضای جنگ های فرهنگی و نبردهای مجازی سربازان صلح باشند و با صدای بلند فریاد می زنند که صلح بیش از هرچیز نیازمند گفتگو است و گفتگوی ثمربخش هم به شدت محتاج برابری است. گاهی گمان می کنم حقیقت ذاتی وظیفه روزنامه نگاران که رسانه هایشان وسعت جهانی یافته است، در کشورهایی که هنوز پلورالیسم در آن ها ممنوع اعلام می شود فرجامی خشن بر سرنوشت ایشان تحمیل خواهد کرد و در سوی دیگر این کره خاکی هم نمایش ریشه های علل شکل گیری اشکال مختلف سلطه و نابرابری، تهدیدی است دائمی که سایه اش از سر ژورنالیسم دموکراسی جو کنار نخواهد رفت. بهر حال برای من جمله “من چارلی هستم” یا کمپین “من عاشق محمدم” فقط صورت مسئله است. اصل قضیه اینجاست که با این اوصاف “چارلی” هم یک روزنامه نگار بود.

روزنامه نگار زندانی