پیش گفتار: در زندگی لحظاتی وجود دارد که آدمی احساس می کند به بن بست رسیده است و همه در ها را بسوی خود بسته می بیند. این احساس وقتی بیشتر می شود که همه تلاش ها برای نیل به مقصود نهایی را بی اثر می بیند. امروز چنین احساسی در اکثر ما ایرانیان، بیش از هر دوره تاریخی وجود دارد؛ خاصه در بین کسانی که دغدغه ی آزادی دارند و مدام در پی کسب این آرزو در تلاشند.
وضعیت امروز ایران و نابسامانی هایی که ناشی از بی کفایتی زمامداران حاکم بر این کهنه دیار است، خاصه خطر حمله بیگانگان و تنگنا های معیشتی و… همه و همه چنان دست به دست هم میدهند تا این باور در تو قوت گیرد که گویی دیگر هیچ راه نجاتی نیست. خاصه اگر از قبیله روز نامه نگاران باشی و قلم تنها سلاحت، به این می اندیشی که پس این همه نوشتن و اطلاع رسانی و افشاگری از سوی هم قبیله گانت، روشنفکران، دلسوزان وطن، چه شد؟ آیا نتیجه همه این تلاش ها، وحشت و اضطرابی است که امروز همه ما بدان گرفتاریم؟ وحشت از هجوم بیگانه، ترس از بیکاری، آوارگی، از هم پاشیدن آشیانه های عشقی که فقر در کمین ویرانی آن نشسته است و…….
با چنین اندیشه ای است که مطلب پیش رویتان با پرسشی از آنکه به نام دین، ماموریت ویرانی وطنم را دارد، نوشته شد.
یکی از بزرگترین نشانه های زوال نظام جمهوری اسلامی بی ارج و قرب شدن رهبری نظام، یعنی شخص سید علی خامنه ای است. این بی رنگ شدن وجهه رهبری، بیش از انکه نتیجه تلاش دشمنان نظام وآقای خامنه ای باشد، همتی بود که از سوی یاران و طرفداران بریده شده از نظام طی بیست سال رهبری ایشان صورت گرفته که گاه با نوشتن نامه های سرگشاده و گاه با متن استعفا نامه های آتشین ویا نقد عملکرد های نهاد های تحت نظارت وی، بر عدم کفایت و درایت ایشان در اداره امور مسلمین تحت امرشان صحه گذاشته و منزلت رهبری را بنا بر تعریفی که ازجایگاه این مقام درنظام ولایی وجود دارد و طی سی سال گذشته مدام به خورد ملت داده اند، متزلزل ساخته وبالطبع نظام را محکوم به سقوط کرده است.
صرف نظر از تنزل جایگاه رهبری و هزاران نشانه ای که دلیل برسقوط جمهوری اسلامی وجود دارد، بنا بر پیش بینی و اظهارت آقای خامنه ای که درست ده سال پیش از این، در پاسخ به نامه استعفای آیت الله طاهری داشته اند امروز نظام تحت رهبری ایشان محکوم به سقوط است و حضرات بنا برهمان دین و آئینی که مروج آن هستند باید کنار بروند و مردم را از شر خود نجات دهند؛ آنچنانکه درکافران رسم است و حکام با قصوردر وظایف و مسئولیت های خود نسبت به مردم، با طلب عفوو بخشش از ملت کناره گیری می کنند.
استعفای آیت الله سیدجلال الدین طاهری اصفهانی، امام جمعه وقت اصفهان در مردادماه ۱۳۸۱ که در اعتراض به رفتارمسئولین با ارسال نامه ای سرگشاده به مردم، از سمت امامت جمعه اصفهان استعفاء کرد، یکی از اولین اعتراض های رسمی از بطن نظام بر علیه خود نظام بود؛ آن هم از سوی یک روحانی مورد وثوقی که بایک استعفا نامه اعتراضی چنان لرزه ای بر ارگان رژیم وارد کرد که دستگاه حاکم از وحشت آنکه مبادا خبر این استعفا ودلیل آن به گوش مردم ـ غیر از ساکن در اصفهان ـ هم برسد، دستورمنع انتشار آن در نشریات و روزنامه های سراسر کشور را دادند و لاجرم مدیران و سردبیران روز نامه ها با حذف این خبر مهم از صفحات در حال چاپ نشریات خود در چاپخانه ها، خود را از خطر توقیف مصون نگاه داشتند الا روزنامه “آزاد” که نگارنده مسئولیت سردبیری آن را بر عهده داشتم و عاقبت نیز به جرم آن نافرمانی به عقوبتی سخت گرفتار شدم و امروز آواره در غربت هستم.
الغرض در همان زمان آقای خامنه ای در نامه ای دلجویانه به اعتراض آیت الله طاهری نسبت به وضعیت اداره امور کشورکه گفته بود “تا به کی برای مردم تکراری سخن بگوییم لاف زدن و گزاف گفتن و تزویر نمودن و حریم خصوصی افراد را شکستن، سخنان کلیشه ای نتوانسته از حجم انبوه مشکلات و معضلات بکاهد، رجاله ها و فاشیست هایی که معجونی از جهل و جنونند هم فقیه و هم فیلسوف و هم داروغه و هم حاکم و هم مفتی و هم قاضی هستند… ” پاسخی داد که در آن تحقق سه اصل را در پایداری و دوام و بقای نظام موثر خواند اما امروز با گذشت ده سال نه تنها هیچ یک از آن سه اصل تحقق نیافته بلکه کشور و نظام مطلوب خود را به ورطه ای کشانده است که بنا بر همان نامه جوابیه کذایی به آیت الله طاهری، یعنی مسئولین و دست نشاندگان ایشان درایت و توانایی لازم در مدیریت امور مردم چنین سرزمین پهناوری را ندارند.
در بخشی از پاسخ آقای خامنه ای به استعفای آیت الله طاهری رهبر مسلمین جهان به صراحت اعلام می کنند: “امروزه برای رفع مشکلات مردم سه امر محوری وجود دارد، یکی تولید کار و اشتغال برای نسل جوان پراستعداد و پرشمار این کشور است که مشکلات زندگی را از دوش بخش مهمی از مردم ما بر می دارد، دوم مبارزه با فساد اقتصادی در دستگاهها است که اگر عزم همگانی بر آن قرار نگیرد همه ی تلاشهای دولت کنونی و دولتهای قبلی را خنثی و دستاوردهای نظام مقدس ما را ضایع می سازد و فاصله طبقاتی را عمیق و منابع محدود ملّی را به خورد متجاوزان به حقوق ملت می دهد. سوم از همه مهمتر وحدت ملّی و یکصدایی مسئولان و خواص است که اگر مخدوش شود هیچ حرکت سازنده به سامان نمی رسد”.
حال پس از ده سال این پرسش از حضرت “آقا ” ـ اگر گناه نباشد ـ جایز است که آقای خامنه ای پس کی می روید؟ آیا با وجود تحقق نیافتن هیچ یک از سه اصل پایداری نظام که خود گفته اید و نوشته اید و همواره لق لقه زبان تان هست، وقت آن نیست تا به حکم شرافت انسانی و یا فرامین خدایی که دم از اطاعت او می زنید با برچیدن بساط ظلم خود ازاین سرزمین که همه ساکنانش از درایت نداشته شما و زیر دستانتان به روز سیاه نشسته اند، آنها را به حال خود واگذارید؟ آیا حکما باید با به خاک و خون کشیدن ملت و یا تحمیل جنگی دیگر با بیگانگان، ماموریت خود را در ویران کردن این کهنه دیار تمام کنید؟ آقای خامنه ای باور کنید وقت رفتن است، پس کی می روید؟