میلیشیای معکوس
عقل که نیست جان در عذاب دوگانه سوز است، هر کشوری وقتی می خواهد از ارتش برای سرکوب ملت استفاده کند، میلیشیا تشکیل می دهد، منتهی این همه استراتژیست و نیروی رزمنده بعد از جنگ، جمع شدند و عقل نداشته شان را گذاشتند روی هم- شد 27 گرم- و آخرش به این نتیجه رسیدند که میلیشیای بسیج را تبدیل به نیروی زمینی کنند. پس
اول، از این پس خواهران و برادران بسیجی باید بروند دانشکده افسری و درس بخوانند.
دوم، به جای پایگاه بسیج از این به بعد پایگاههای نیروی زمینی وسط خیابان داریم با توپ و تانک و فشفشه که سردار نقدی کارهای کشدار می کند.
سوم، برادران بسیجی که تا به حال ساعت دوازده ظهر بلند می شدند و می رفتند مردم را کتک می زدند و تا نصف شب توی خیابان الواطی می کردند، باید بروند پادگان و یک دو سه شهید!
عبور از موسوی و خاتمی
حرفش را هم نزنید، آنهایی که قبلا از خاتمی عبور کرده بودند، رفتند تا میدان انقلاب و شش دور دور خودشان چرخیدند و دوباره برگشتند پشت اولین چراغ سبزی که دیدند ایستادند. این شرح احوالات داخلی، در خارج از ایران هم ملت تازه دارند سروسامانی پیدا می کنند و از دست دایناسورهای دلار هفت تومانی و دائی جان ناپلئون ها راحت می شوند. شوخی که نداریم، ده سال قبل در تورنتو برای مراسم سیاسی سکسی و رقص حزب کمونیست کارگری، با پول و هزار تا امتیاز سی نفر می رفتند و وقتی هم برمی گشتند، نصف شان انشعاب کرده بودند، آن وقت در همان تورنتو برای روضه خوانی آقای الهی قمشه ای که مدتی قمشده و ازش خبری نیست، سه هزار نفر آدم می رفتند. لابد یک چیزی هست.
عزت الله سحابی گفت: “ عبور از موسوی و خاتمی حرف داخل کشوری ها نیست” ضمن تائید این اظهارات عرض می شود که عبور از موسوی و خاتمی حرف سبزهای خارج از کشوری هم نیست، کروبی هم که جای خودش را دارد، مگر کسی می تواند از این شیخ عبور و مرور کند؟ نکته مهم اینجاست که هر کسی برود، خودش برمی گردد، نگران نباشید.
اعدام نباید گردد
ظاهرا دادستانی کشور که خودش لنگش وسط آسمان بسر می برد، اعلام کرده که حکم اعدام سه نفر از معترضان انتخاباتی( دو نفر از انجمن پادشاهی ایران و یکی از طرفداران مجاهدین خلق) صادر شده است. و قرار است اعدام شان کنند. البته که واضح و مبرهن است که همچه غلطی نخواهند کرد، بعید می دانم دنبال چنین دردسری بگردند. نه تنها عضو انجمن پادشاهی، بلکه شکنجه گر کهریزک را هم کسی حق ندارد اعدام کند. از این شوخی ها نداریم. لطفا ملت را عصبانی نکنید، که دوباره همه بریزند سرتان و مجبور بشوید هی بروید چالوس برای تمدد اعصاب و تمدید صندلی.
انرژی هسته ای، حق مسلم کیست؟
انرژی هسته ای که از اولش حق مسلم ما بود، ربطی هم به احمدی نژاد و خاتمی و هاشمی و خامنه ای و خمینی و بازرگان نداشت، قرارداد راه اندازی بوشهر را شاه با آدم حسابی های آلمانی و فرانسوی که کارشان مطمئن بود، امضا کرد و قرار بود چهار سال بعد ایران از انرژی هسته ای استفاده کند، اگر هم انقلاب نشده بود این اتفاق می افتاد. از 100 درصد تاسیساتی هم که داریم، 80 درصدش در آن پنج سال حکومت پهلوی ساخته شده، بیست درصدش در این سی سال حکومت انقلابی. از این گذشته، تا دوران احمدی نژاد از ایران اعتماد می خواستند، که ایران هم داشت اعتمادشان را جلب می کرد، احمدی نژاد که آمد، اعتمادشان پر کشید و رفت. چرا؟ مگر ما که هموطن احمدی نژاد هستیم و او به ما ملت عزیز می گوید، به او اعتماد داریم که آمریکا و اروپا داشته باشند؟ خوب! پس موضوع انرژی هسته ای چیست؟
کلا، یعنی همه اش را که روی هم جمع کنیم، این می شود که ایران( یعنی احمدی نژاد) اعلام کرد که:
اول، چرخه سوخت باید کاملا در ایران انجام بگیرد و با روسیه هم حاضر نیستیم توافق کنیم.
دوم، ایران حاضر نیست در هیچ حالتی سوخت هسته ای از فرنگی ها خریداری کند و فقط خودش می خواهد سوخت را تولید کند.
سوم، ایران توانایی انجام کلیه مراحل تولید انرژی هسته ای را دارد و به هیچ کس هم ربطی ندارد.
حالا، در کربلای ژنو که حماسه ژنو برگزار شده و ایران به گفته اوباما و کلینتون و جان بولتون و سی ان ان و بی بی سی و سولانا و همه جهانیان، غیر از مسوولان ایرانی که در جریان هستند، پیروز حماسه ژنو شده است، ایران پذیرفته است که
اول، چرخه سوخت در ایران انجام نگیرد.
دوم، ایران حاضر است سوخت اتمی از آمریکا بخرد.
سوم، ایران نمی خواهد کلیه مراحل تولید انرژی هسته ای را انجام دهد.
صغری، کبری، نتیجه
به عبارت دیگر دولت ایران، همان حرفی را که اروپا و آمریکا می زدند و ایران بشدت با آن مخالفت می کرد و بخاطرش عده ای زندان رفتند، عده ای به خیانت متهم شدند، عده ای غیرقانونی اعلام شدند، قبول کرده است. خوب! چه مرضی داشتید؟ قبل از اینکه چهار تا قطعنامه بخورد توی سرمان و آبروی مان در جهان برود و دوستان خارجی و مردم داخل بفهمند دولت ایران دروغ می گوید، قبول می کردید و دیگر این ماجراها را هم نداشت.
البته، ممکن است گفته بشود که ما در این مدت داشتیم وقت می خریدیم. حالا سووال این است که شما چه وقتی می خریدید؟ الآن وضع ایران بهتر است یا آن روزها؟ وقتی که به نفع دشمن خریده شود به چه درد می خورد؟ مثل اینکه شما وقت اضافه بگیرید و سرتان را بکنید توی سطل گه، چه فایده ای دارد؟
یک سووال: در تمام کارنامه احمدی نژاد، مهم ترین پیروزی او و تنها کارش در آن چهار سال هسته ای شدن ایران است. آیا در تمام این مدت سر کار نبودیم؟
کهریزک؟ نه! خبری نشده!
سردار احمدی مقدم گفته که “ در کهریزک تجاوزی رخ نداده.” مرتضوی هم گفته “ در کهریزک کسی کشته نشده و حتی سرویس های بهداشتی هم اشکال نداشته.” فرمانده پلیس تهران هم گفته که در کهریزک 140 نفر زندانی بودند و بعد از سه روز به خیر و خوشی آزاد شدند. هیات سه نفره قضائی هم کلیه اتهامات کروبی را در مورد قتل و تجاوز در کهریزک رد کرد. سردار قاسمی هم که گفته اغتشاشگران خودشان خودشان را کشته اند، من دارم به این نتیجه می رسم که نکند این ده نفری که بخاطر تخلف در کهریزک گرفته اند، بیخودی دستگیر شده باشند و اصلا موضوع تعطیل کهریزک یک اختلاف ملکی بوده و هیچ واقعه ای در آنجا رخ نداده و اصولا درگیری هم در ایران رخ نداده و بقول احمدی نژاد فقط تعدادی از طرفداران رئیس جمهور از جمله نداآقا سلطان و سهراب اعرابی و ترانه موسوی و روح الامینی به شهادت رسیدند؟ اصلا آدم شک می کند نکند انتخاباتی هم برگزار نشده و ماجرای نامزدی موسوی در انتخابات شایعه است و این دادگاههایی هم که برگزار شده، واقعا برگزار نشده و ما خیال می کردیم برگزار شده. بعضی اوقات آدم خیالاتی می کند که به نظرش کاملا واقعی می رسد، نه؟
مذاکراتی که خوب بود، ولی نبود
به نظر شما مذاکرات ایران و آمریکا با موفقیت پیش رفته یا ناموفق شده است؟ اصولا امیدی دارید این مذاکرات موفق شود؟ یا بیایید اساسی تر سووال کنیم، آیا به نظر شما این نوع مذاکره اصلا درست است؟ یا بهتر بگویم، شما فکر می کنید اصلا مذاکره ای صورت گرفته است که عده ای می گویند موفق بوده و عده ای می گویند شکست خورده؟ احمدی نژاد گفته است: “ ملاقات بین آقای برنز و جلیلی صورت گرفت و مذاکرات خوبی بود و ما هم آنرا قبول داریم.” پس نتیجه می گیریم که مذاکره هم انجام شده و هم موفق بوده.
اما کاظم جلالی، که رهگذر عادی خیابان نیست، و سرایدار وزارت خارجه هم نیست، و دربان مجلس هم نیست، بلکه یک عالمه نماینده مجلس و سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی است که این مجلس باید اجازه بدهد که مذاکره صورت بگیرد یا نه، گفته است: “ جمهوری اسلامی مذاکرات دو جانبه ای با آمریکا نداشته و در پایان دور اول مذاکرات نماینده آمریکا، خواستار گفتگو با رئیس هیات ایرانی می شود که این گفتگو بر مبنای بسته پیشنهادی انجام می شود، بنا براین مذاکره ای میان ایران و آمریکا صورت نگرفته است.” داریوش قنبری نماینده ایلام هم گفت: “ وزارت خارجه توضیح دهد که آیا مذاکره با مقامات آمریکایی صورت گرفته است یا خیر؟” یعنی در مجموع می توانیم نتیجه بگیریم که مذاکرات از نظر همه موفق بوده، ولی مذاکره ای صورت نگرفته است.
و اینک من زنی خوشبخت
فخرالسادات محتشمی پور، همسر مصطفی تاج زاده که هرکجا هست خدایا به سلامت دارش، و هر وقت ما می رفتیم زندان اولین کسی که بعد از آزادی زنگ می زد و حال مان را می پرسید و هر کسی که قاط می زد و می برید و توی زندان کم می آورد، آقا مصطفی تاج زاده بود که کلی زحمت می کشد تا طرف را تنظیم کند و حالش را جا بیاورد، با او ملاقات کرد و شرح ملاقاتش را آنقدر زیبا و دوست داشتنی نوشته که آدم به خودش می گوید مگر می شود دو تا آدم این همه همدیگر را دوست داشته باشند؟ البته که می شود، اگر نمی شد که این دنیا دوزار نمی ارزید و اصلا تحملش بیهوده بود. ولی از همه چیز گذشته و بعد از یک عالمه تشکر از خانم محتشمی پور عزیز، چرا ما بلد نیستیم به کسی که دوستش داریم بگوئیم که دوستش داریم و چرا آدمها اینقدر دوست داشتن با زبان شان بیگانه است؟
بصیرت و چیزهای مهم
قبلا من نمی دانم چرا فکر می کردم آقای خامنه ای آدم باشعور و با فرهنگ و شریفی است، در حالی که هرگز احساسی این چنین نسبت به هاشمی رفسنجانی نداشتم. به نظرم این آقاتیزه سالها سعی می کرد چنین وجهه ای از خودش ایجاد کند. شاید یک سالی باید مسابقه بگذاریم، مثلا شعرهای آقا را تضمین کنیم، اصولا در مورد شخصیتش طنز بنویسیم، و همان که هست را توصیف کنیم. من فکر می کنم اگر وسط هزار نفر آدم اگر شلوار احمدی نژاد را آدم بکشد پائین، اصلا بهش برنمی خورد و کلی هم از اینکه معروف تر شده خوشحال می شود، ولی اگر دویست تا هجویه از آقا در تاریخ بماند، بخصوص هجویات ماندگار و محکم، پاسخ خوبی به این رفتار زشت او با ملت است و مطمئنم که آقا اصلا دوست ندارد که در ادبیات نامش به زشتی برود که می رود و من می دانم کجای آقا خواهد سوخت. امروز آقای خامنه ای از سفر دو روزه چالوس و نوشهر- خیلی آقا خوش سلیقه هست- به تهران بازگشت و در آنجا گفت: “ بصیرت اجازه نمی دهد غبارآلودگی فتنه کسی را گمراه کند.”
دوربین و اسلحه
این نوباوه آدم جالبی است، از قربانیان جنگ است که مثل خیلی از قربانیان جنگ، نماند و شش برابر آنچه داده بود را گرفت و زد توی سر مردم. دیروز گفته است “ اهمیت دوربین را به مراتب بالاتر از اسلحه می دانم.” احتمالا منظورش دوربین شکاری یا دوربین روی اسلحه است، وگرنه ما که آن یکی را نمی بینیم.
روز 13 آبان، روز صلح و آزادی
نمی دانم چرا وقتی به راهپیمایی فکر می کنم یاد تبلیغ قدیمی کفش “ الفانتن شوهه” می افتم که می گفت: “ ما می ریم به مدرسه، با الفانتن شوهه” و البته که هیچ ربطی ندارد. ظاهرا قضیه جبهه سبز دارد بیش از حد جا می افتد و پسرخاله می شود. فرمانده نیروی انتظامی گفت: “ با جنبش سبز اگر در چارچوب قانون باشد مشکلی نداریم.” اتفاقا ما هم با نیروی انتظامی در چارچوب قانون باشد، یا رئیس جمهوری که در چارچوب قانون باشد مشکلی نداریم، الآن اگر رئیس جمهور در چارچوب قانون بود، چه صفایی می کردیم، آقای احمدی نژاد می شد مسوول اجرای پروژه تراکتور سازی در ونزوئلا، سردار احمدی مقدم هم مسوول نگهبانی ریاست جمهوری می شد و موسوی هم رئیس جمهور بود. ما هم نشسته بودیم توی اتاق خانه مان در خیابان ملاصدرا و داشتیم فکر می کردیم که چطوری حکومت را قانع کنیم که بگذارد موسوی با اوباما مذاکره کند؟ از طرف دیگر همین احمدی مقدم گفت: “ تصورم این است که روز 13 آبان اتفاقی رخ نمی دهد. روز قدس هم گفتم اتفاقی نخواهد افتاد که اتفاقی هم نیافتاد.” به قول آگاهان به این می گویند یک جنبش موفق، کاری کرده که تا وسط داستان پیشروی کرده، طرف هم خوشش آمده و دوست دارد ادامه پیدا کند. پس “ ما می ریم به مدرسه، با الفانتن شوهه…”
مشعل اشتباه کرده، غلط کرده
قدرت الله علیخانی و علاء الدین بروجردی به استفاده خالد مشعل از واژه غلط خلیج عربی به جای خلیج فارس اعتراض کردند. آش این قدر شور بود که علا بروجردی هم تقریبا فهمید. بروجردی گفت: “ اشتباه خالد مشعل در به کار بردن خلیج عربی به هیچ وجه پذیرفتنی نیست.” به نظرم باید یک تظاهرات درست و حسابی جلوی دفتر حماس راه انداخت و بطور جدی به این موضوع اعتراض کرد.
طنز می نویسم و از این حرف ها
مدتی است که احساس می کنم باید به روال قبلی ام برگردم، یعنی همین حالتی که در این دو سه روز داشتم، اینکه اخبار مهم را بگویم و نظراتی در مورد آنها بدهم. شاید علت انتخاب این روش در آن است که احساس می کنم خواننده به یک منبع خبری نیاز دارد. لطفا بگوئید که همین راه را ادامه بدهم یا نه، برایم ای میل بزنید. طبیعتا حالت دیگر نوشتن می شود مطالب طنزی با یک محور موضوعی، مثلا سووالات چهار جوابی یا مصاحبه ها، یا هر نوع دیگر. به یک طنزنویس سرگردان مشورت بدهید و او را از سرگردانی نجات بخشید.