دارد نزدیک به دو سال از انتخابات ریاست جمهوری می گذرد، دولتی که انتخابش قند در دل یک شاخه سیاسی تندرو داخل کشور، و همتایان خارجی اش آب کرده بود، دارد دوره خدمت خود را به نیمه می رساند و هنوز در لکنت تهدید و وعده است. در این میان جز تندروهای تل آویو و واشنگتن که آرزویش این بود که مرکزیت شیعه به دام تندروی در افتد و هدف توپخانه سرمایه داری قرار گیرد، دیگر مردمان ایران از افعال این دولت به ستوه آمده اند.
در جمله بالا اتهامی است که باید آن را گشود تا اگر شائبه اغراق و یا کینه ورزی در آن است آشکار شود. یک گروه تندرو از دوره دوم انقلاب و بعد از آن که بنیان گذار جمهوری اسلامی [و آقایان مطهری، طالقانی، منتظری، بهشتی، احمدخمینی] هر کدام به دلیلی در صحنه نبودند، آینه گردانی آغاز کرد و کوشید که مانده های از نسل بیانگذاران را حذف شد. موسوی اردبیلی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، موسوی تبریزی، هدف های اول بودند بعد جلوتر رفت و به هاشمی رفسنجانی، غلامحسین کرباسچی، عبدالله نوری، سعید حجاریان، عطالله مهاجرانی، حسن روحانی، دکترولایتی، ناطق نوری، مهدوی کنی و… رسید. فهرست بلندتر از این هاست. این گروه برنامه ای و مقصد و مقصودی داشت. هر کدام از کسان را که از سر راه دور کرد به حیله ای راند و به دست کسی، گاهی دو تن را به دست هم از صحنه راند.
اگر نخواهیم از روش تبلیغاتی همین گروه استفاده کنیم که هر کس یا جمعی را که هدف می گیرد عنوانی مانند مافیا به آن می دهد، بایدمان گفت که گروه مورد اشاره مافیائی عمل می کند و در طول سال ها معلوم شد که به با سیاست “بهتان بزن، سپس حذف کن” که ادعا می کنند از کتاب آسمانی اسلام وام گرفته اند، به هر کس که مزاحمش می بینند بهتانی می زنند و سپس دست به کار می شوند. در این روزها سه تن هدف این عده هستند محمد خاتمی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود هاشمی رفسنجانی. تاکید بر این سه نام بی آن که شباهتی به هم داشته باشند نشان می دهد که منظور و مقصود کدام است.
این گروه نزدیک چهار سال پیش، زمانی که چالش بر سر توسعه سیاسی از حوصله و گنجایش جامعه شهری بیش تر شده بود، ندانم کاری گروهی از اصلاح طلبان در شورای شهر تهران هم دلسردی آورده بود توانستند شورای شهر را فتح کنند و بعد از آن را همه می دانند، تکرار نباید کرد. این که تکنیک پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری که سردار ذوالقدر آن را “پیچیده” خواند چه بود خیلی پیجیده نیست. همان است که جناب وزیر ارشاد [که معاون ستاد تبلیغات گروه را به عهده داشتند تا به سمت جدید رسیدند] اعلام داشته اند وقتی که نام از مسجد و بسیج به عنوان جانشینان احزاب برده اند. که با صداقت تمام هم این سخن گفته اند. الحق هم سر همان جا نه که باده خورده ای . آقای کروبی و دیگران چرا اعتراض می کنند جناب صفارهرندی می گویند مگر نه این که ما دولت را از همین طریق [استفاده از مسجد و بسیح به عنوان ستادهای حزبی] برنده شدیم .
اما از طریقه روی کار آمدن دولت نهم درگذریم و برسیم به این که چرا به این زودی و هنگام پیازشان نبسته به چنین روزگاری افتاده اند، نه که خاصیت پوپولیستی و مردمگرائی از دست داده اند بلکه ناگزیر شده اند در مقابل مردم بایستند، همان مردمی که از آن ها رای گرفتند و با شعار مهرورزی به آن ها برگزیده شدند.
سیاست های گروه چندان پیچیده نبود و نیست. اصولا گروه گنجایش علمی طراحی های پیچیده ندارد. در زمینه سیاست خارجی تصمیم گرفتند در هر فرصتی آتشی تبلیغاتی برافروزند، که التهاب آورد، بهای نفت افزون کند و در نتیجه امکان خرج کردن برای فقرا را به وجود آورد. با پخش پول محبوبیت حریداری شود.
به ظاهر هم طرح جواب می دهد. چنان که یک سالی جواب داد. ریاست محترم جمهوری از لزوم محو اسرائیل از نقشه گفتند، جنجال شد. از نفی هولوکاست گفتند، جنجال شد و هر دو بار بهای نفت بالا رفت و به بالاترین حد رسید. اما این گروه ندانست که طرف های مقابل با ذهن کامپیوتری و اتاق های فکر خود خیلی طول نمی کشد که مدل طرح های رقیب را می سازند و کلیدش را کشف می کنند و پادتن آن را می سازند. چنان که حالا کاری کرده اند که آقای احمدی نژاد می گوید، حتی با چاوز دست به گردن می شود و هی کیهان تیتر می زند خطر در حیاط خلوت آمریکا، اما نه جنجال می شود و تبلیغاتی به راه می افتد و نه خبرنگاران می ریزند برای مصاحبه و مهم تر این که نه بهای نفت بالا می رود. بلکه بر عکس. با طراحی متقابل آمریکائی ها، بهای نفت پائین می آید، تازه جدل سنی و شیعه، دوستان تندرو را تا گردن در منطقه غرق می کند. نه فقط خودشان را که دوستانی مانند مالکی و سید حسن نصرالله را.
اما طرح های گروه – چنان که جناب علی لاریجانی در زمانی که گمان رفته بود که بیشه خالی است چند باری گفتند که طرح های متعددی در آستین هست – متعددست. یکی دیگر از این طرح ها به سیاست داخلی و اصولا مسائل اجتماعی و سیاسی داخلی بر می گردد. آن جا که باید جواب کارمند، جوان، کارگر، دانشجو، بیمار، مسافر، معلم، پرستار را داد. طرح گروه که به نظر خودشان خیلی هم “پیچیده” هست، باز در یک سطر خلاصه شدنی است. تحریک جهانیان و بهانه کردن آن تهدیدهای آنان [ که در اثر تحریک ها رخ می نماید] برای ایجاد شرایط فوق العاده و اضطراری. در چنین حالتی بستن روزنامه، انجمن های دانشجوئی، سندیکاهای کارگری و انجمن ها به هر شکل، کار مجازی می شود که گویا برای صیانت از امنیت ملی صورت می گیرد. همان روش که به نوشته دزموند موریس در قفس شامپانزده ها معمول است.
اما آن ادعا که فعالیت این گروه تندرو، تنها و تنها به سود گروه های همتای خود در تل آویو و واشنگتن عمل می کنند، آیا تنها گفته شد به قصد دشنامی یا مبنای استدلالی هم داشت.
سئوال روشن این است که کدام عامل نومحافظه کاران آمریکائی را به آرزوئی که تحقق آن دست کم بیست سال وقت می خواست رساند و سیصد هزار نیروی آمریکائی را به سر چاه های نفت و پشت دروازه های چین کشاند. پاسخ روشن است بن لادن در روز یازده سپتامبر. و از همین جا می توان گفت که وجود بن لادن ها چقدر برای تندروهای در عطش دستیابی به منابع انرژی لازم بود و هست. دیگر تا زمانی که قطره ای نفت در چاه های منطقه هست این ها رفتنی نیستند. اگر بروند هم خواهید دید زحمت خود به گردن حکومت ها مانده می اندازند و شرایطی به وجود می آورند که ماندن بودن است. همچنان که با المان و ژاپن کردند. باری مائده ای آسمانی هستند این دو همفکران این سو و آن سوی آب، برای هم. بند نافشان به هم بسته است. به شاخه و شانه ای که برای هم می کشند ننگرید. بی هم زندگی نمی توانند، معنای زندگی هم اند.
زندگی تندروهای در آغوش هم آرمیده امری تاریخی است و بازگفتنش هم دردی دوا نمی کند. اما آن جا که به سرنوشت ما ایرانیان مربوط است، می توانیم به کسانی که ممکن است این همه غوغا را غیرت و مردانگی و عزت بدانند، یادآور شویم که در ته دل اینان چه می گذرد. اینان می نویسند – همین چند روز پیش نوشته بودند – که مانند ویت نام خواهیم کرد و… مردم ایران باید بدانند که ویت نامی ها چه شدند و امروز در چه وضعیتی ناچار شده اند که سفارتشان را به آمریکائی ها بازپس گردانند و از آن ها کمک بخواهند. چه شرایطی دارند ویت نامی ها که اینان به مردم ایران وعده تبدیل به آن می دهند. راستی چه شد شعار ژاپن اسلامی. آیا دارد تبدیل می شود به خمرسرخ اسلامی و یا ویت نام اسلامی.
هم امروز نشریه ارگانشان نوشته است اسرائیل را جهنم می کنیم. می پرسیم چرا. جواب می دهند اگر آمریکا به ایران حمله کند. جواب این است که آمریکا غلط می کند که به ایران حمله کند اما در عین حال از شما هم خواهیم پرسید وقتی همه دنیا با آمریکا – به هر دلیل - همصدا شدند و در اجماع درآمدند چرا کاری کردید که ماجرا به این جا بکشد. چرا وقتی داشت با درایت حل می شد مانع شدید – برای ملت ایران که هر سال به خاطر بنزین میلیاردها از دست می دهد، و به دلیلی بی کفایتی مدیرانش میلیاردها دلار هر سال زیان غیرقابل جبران می کند چه اتفاقی می افتد که دو سال هم اورانیوم غنی نشود، تا خطر نومحافظه کاران بگذرد. پس این نیست مشکل. مشکل تندروهای خودمانی این است که نگرانند بوش جنگ طلب جای خود به صلح طلبی مانند کلینتون بدهد و باز آن ها به تنگی نفس بیفتند. به چه کسی پاس بدهند، بر اساس رفتار چه کسی خود را تنظیم کنند.
آقای احمدی نژاد که همه می دانند اعتبار سخن هایش چقدرست چندی پیش گفت به ما گفته اند چند ساعت تعلیق کنید که آبرویمان حفظ شود بعد کارتان را بکنید. مجلس اگر به وظیفه خود آشنا بود باید همان روز صریح و سریع از رییس دولت می پرسید که چرا پیشنهاد یک روز تعلیق را قبول نکردید. مگر آن شب که به گفته رییس سازمان انرژی اتمی تمام آبشار یک باره منفجر شد و از کار افتاد چه اتفاق افتاد، فرض کنید مثل گازست که این همه حرف زدید و جشن گرفتید و بر سر صادراتش به هند و اروپا سخن ها بافته شد، حالا معلوم می شود که این سیستم اصلا توان صادرات گاز را ندارد، تا همین اندازه اش هم ترک ها خسارت دیده اند و غرامت می خواهند.
این دیگر جنگ عراق نیست که مردم غرق در شور انقلاب بودند هنوز، و برای مقابله با دیوی مانند صدام ریختند و جبهه ها را پر کردند که عده ای از آن امروز قبائی بسازند و حرف های خود را به بهانه خواست خانواده شهدا و جانبازان مستند کنند. امروز اگر نه همه مردم، بخش وسیعی از آنان خواستار زیستن در صلح با جهان هستند و خوب رمز و کلیدواژه این طرح را می شناسند.
خیلی صریح و روشن می پرسند که شما چه کردید برای کشاندن کار به این جا. و همچنان که با گذشت دو سال نتوانسته اید به هیچ یک از وعده هایتان عمل کنید و مانده است مدال چند ورزشکار با غیرت در مسابقات آسیائی که آقای رییس جمهور آن را افتخار دولت خود دانسته اند، که آن هم هیچ ربطی به دولت ندارد و منتخبان این دولت هر چه توانستند برای به هم زدن کارها کردند از جمله ورزش. و اگر قرار به افتخار بود باید گفت پس رژیم گذشته ایران هم باید ابراز افتخار کنند که کاروان ورزشی شان در بازی های آسیائی تهران بدان مقام عالی [بعد از چین] رسید. چهل و پنج میلیارد هم خرج نکرده بودند، این همه هم دردسر و سروصدا برای دنیا نداشتند.