برای سالها محرمعلیخان سانسورچی با قیچیای که در دست داشت، به نماد سانسور دورهی پهلوی تبدیل شده بود. معروف است که از قول او نقل شده واژه جنگل را ، چون به زعم او دلالت داشت به جنگلی که مبارزان چپگرایی فدایی خلق در آن اقدام نظامیکرده بودند، در شعر ممنوع کرده بود.
وقتی بختیار به نخست وزیری رسید سانسور به همهی اشکال آن در ایران برداشته شد. ناشران میگویند که البته در فضای بلبشوی سالهای ۱۳۵۶ و ۵۷ ناشران هرکاری که دلشان میخواست را انجام میدادند. اما بسیاری از کتابهای سانسوری چند سال پیش از آن به یک باره مجال انتشار مییابد. از رمان همسایهها اثر احمد محمود گرفته تا پرتویی از قرآن طالقانی و آثار شریعتی و….
با این همه انقلابی که از راه میرسد روی دشمنی خود با ناشران را نشان میدهد. وقتی انقلاب ۱۳۵۷ به پیروزی میرسد در ایران ۱۰۰ ناشر حرفهای پیدا نمیشده است. البته در آن سالها همچون امروز ضوابط نشری وجود نداشت. کار نشر کتاب از سوی کتابفروشیهای صورت میگرفت و اتحادیهی ناشران و کتابفروشان متولی بخش خصوصی حوزهی نشر بودند.
پروانهی نشر اختراع میشود
با پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ نخستین گام محدود کننده فعالیت ناشران دریافت مجوز یا پروانه نشر است. سپس قیمتگذاری کتاب از سوی وزارت ارشاد است که گلوگاه ناشر و نویسندهی دگراندیش را هدف میگیرد تا با قمیت گذاری پایین برای کتاب، ناشر و نویسنده را متضرر کند. ناشرانی که سابقهی فعالیتشان به آغازین سالهای پس از انقلاب باز میگردد، همچون نشر مرکز، ققنوس، روشنگران و مطالعات زنان، و… خاطرههای تلخی از آن دوره دارند.
دورهای که کارمند وزارت ارشاد برای امضاء کردن برگهی تسویهی ارشاد، قیمت پشت جلد کتاب را نیز دیکته میکرد که همواره رقمی نزدیک به چیزی بود که تمام شده بود عملا دست ناشر را برای پرداخت حق الزحمه به نویسنده و مترجم میبست.
این تازه صرف نظر از به راه اندازی دستگاه سختگیر سانسور مستقیم است. در ابتدای سال ۱۳۵۸ مدیر بزرگترین موسسه انتشاراتی کشور بلکه خاورمیانه عبدالرحیم جعفری از سوی دادگاه انقلاب ممنوع المعامله میشود. احمد جنتی و محمد محمدی گیلانی صلحنامهای را به مدیر انتشارات پیشنهاد میکنند که بر اساس آن دو سوم انتشارات امیرکبیر به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار و یک سوم دیگر در اختیار جعفری باشد.
جعفری که در بازداشت و در زندان اوین حضور داشته، از ترس جان راضی به امضای این صلحنامه میشود. اما وقتی در سال ۱۳۶۲ این صلحنامه نوشته میشود دیگر صحبت از دو سوم و یک سوم نیست احمد جنتی بر روی همهی انتشارات امیرکبیر دست انداخته است.
متاسفانه جلد سوم از خاطرات عبدالرحیم جعفری هنوز در ایران منتشر نشده است، اما شرح این ماجرا به طور کامل در این جلد آمده است. تیر ۱۳۹۳ پس از درگذشت محمدی گیلانی مهدی خزعلی فرزند عضو بلندپایه مجلس خبرگان رهبری نحوهی گرفتن امضائ از جعفری را شرح میدهد” جنتی و محمدی گیلانی وارد اتاق شدند و گیلانی با لگد بر سر و صورتم میزد تا انتشارات امیرکبیر را به تشکیلات جنتی هدیه کنم و من بهخاطر حفظ جانم چنین کردم ! “
بهانهی صوری این واگذاری نیز نپرداختن خمس مال از سوی جعفری در سالهای گذشته عنوان میشود. حتی امروز هم عبدالرحیم(تقی) جعفری رونوشت این صلحنامه را در اختیار دارد و در دادگاههای متعدد ارائه کرده اما دادگاه میگوید چون خودتان هدیه کردید، دیگر قابل برگشت نیست!
جعفری اما همانند دیگر سرمایه دارانی که داراییشان مصادره میشد، از کشور خارج نشد. او تلاش برای باز پسگیری اموالاش را از همان دوره آغاز کرد، چند سالی صبر کرد و این تلاشها را از مجاری مذهبی دنبال کرد؛ با استفتاءی از آیت الله خمینی رهبر جمهوری اسلامی آغاز کرد.
جعفری در سال ۱۳۵۶ در پرسشی از آیت الله خمینی دربارهی فردی که اموالاش با پروندهسازی از چنگاش به در آمده است استفاء میکند و آیت الله خمینی نیز در پاسخ مینویسد که باید اموال او به وی بازپس گردانده شود. اما از هنگام صدور چنین استفتایی تا امروز در آبان ۱۳۹۳ دستگاه قضایی هنوز رای به بازگرداندن انتشارات امیرکبیر و فروشگاههای آن به مالک نخستین آن نداده است.
جعفری اعتقاد دارد: “اموال من به ناحق مصادره شده بود. بنده در روزهای منتهی به انقلاب، از دارایی خودم پوستر امام خمینی را چاپ و بین مردم توزیع میکردم. حتی امیدوار بودیم که با پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر فضای فرهنگی کشور، امکان فعالیتهای بیشتر نیز برایم مهیا شود ولی ناگهان اموال بنده و نشر امیرکبیر مصادره شد”.
ناشران کمونیست اجازه فعالیت ندارند
پس از دستاندازی بر امیرکبیر و داراییهای انتشارات فرانکلین، تلاش برای محدود کردن ناشران با سابقهی دیگر نیز آغاز میشود. بسیاری از ناشران با سابقه به بهانههای واهی از ادامه فعالیت منع میشوند یا این که اجازه چاپ کتاب به آنها داده نمیشود و تنها میتوانند کتابفروشیشان را نگه دارند. انتشارات نیل، میر-گوتنبرگ، ابن سینا ، از جمله مهمترین آنها هستند که به بهانهی ترویج اندیشههای کمونیستی اجازهی چاپ کتاب تا امروز از آنها گرفته شده است و شاید هرچند سال یک بار با تغییر فضای جامعه بتوانند مجموعه شعری به جاپ برسانند. این درحالی است که رد مقایسه با فعالیت پیش از انقلاب این ناشران فعالیت امروزی آنان ناچیز محسوب میشود.
ناشران دیگری را نیز که چون نمیتوانستند با این بهانه از میدان به در کنند، از راههای دیگر وارد شدند. نشر توس، خوارزمی، مروارید و… نیز از جمله ناشرانی هستند که در آن سالها دچار مشکلاتی میشدند. از در اختیار قرارندادن سهیمهی کاغذ تا دیگر ملزومات چاپ و….
اگر گذرتان به چهارراه جهان کودک در تهران افتاده باشد، ساختمان پنج یا شش طبقهای را در ضلع جنوب شرق چهار راه باید دیده باشید که تصویر یک سیب قلقک مانند و شعاری در ارتباط با پرداخت مالیات بر آن حک شده است، این ساختمان که امروز به انتشارت علمی- فرهنگی تعلق دارد ، بیش از چهل سال پیش توسط انتشارات فرانکلین و به همت همایون صنعتیزاده ساخته شده است.
حال و روز نشر خصوصی در ایران و حتی دولتی آنقدر غمانگیز است که امروز شما نمیتوانید ناشر بخش خصوصیای را پیدا کنید که همانند چهل سال پیش در طبقهی زیرزمیناش بنگاه انتشاراتیاش استودیوی ضبط نمایش ویدیویی و تولید کتاب صوتی داشته باشد و در پنج طبقهی بنگاه انتشاراتیاش ۷۰ نفر کارمند از ویراستار و نویسنده و دیگر اعضای تحریریه مشغول به کار باشند. ناشران گنجشکروزی امروز ایران امروزه توان چنین بلندپروازیهایی را ندارند.
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
قطار سانسور وقتی به راه افتاد تا امروز به حرکت خود ادامه داده، تنها و تنها در یک مقطع از وزارت ارشاد عطاءالله مهاجرانی حرکت این قطار کند شد. مجید صیادی و طالبزاده از مدیرانی بودند که به ناشران حرفهای کشور در سال ۱۳۷۹ اختیار انتشار کتاب دادند. اما قوهی قضائیه با به دادگاه فراخواندن این مدیران نشان داد که اختیار سانسور کتاب تنها در اختیار دولت نیست و وزارت ارشاد نیست و نظام جمهوری اسلامی با تمام قوا پای سانسور از هرنوعاش ایستاده است.
امروزه چندین دستگاه موازی و در طول و عرض یکدیگر را میتوان لیست کرد که بر امر سانسور کتاب چه به شکل اجرایی و چه به شکل نظارتی در مسالهی سانسور کتاب دست دارند.
دستگاه متولی سانسور کتاب
معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیهی قم
موسسه انتشارات علمی فرهنگی
قرارگاه فرهنگی عمار
معاونت فرهنگی سازمان بازرسی کل کشور
نهاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه
ستاد کل نیروهای مسلح
از بهترین دورهی نشر کتاب در ایران یاد کردیم خوب است که بدترین دورهی آن را نیز به یاد بیاوریم که در زمان تصدی وزارت ارشاد از سوی سردار پاسدار محمدحسین صفارهرندی بود. هنگامی که صفارهرندی به وزارت ارشاد رفت، بنا به نوشتهی روزنامه خبر ، محمدجواد مرادینیا را به دفتر خود فرا میخواند و از وی میخواهد که برنامهای تنظیم و عملیاتی کند که ۱۰ ناشر به زعم او برانداز دیگر امکان فعالیت نداشته باشند.
این ۱۰ ناشر کدام بودند؟ بنا به گفتهی مدیرکل وقت ادارهی کتاب این ناشران عبارت بودند از چشمه، ثالث، ققنوس، آگاه، روشنگران، نی، مرکز، ویستار، قطره و مرکز. یعنی همهی ناشرانی که در بخش خصوصی فعالیت میکنند و سالیانه بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب منتشر میکنند.
مرادینیا با رد درخواست صفارهرندی استعفا میدهد و جای خود را به حمیدزاده میدهد که این برنامه را عملیاتی میکند. به خواست آقای وزیر از این پس نشر کشور دچار انسداد میشود. از شهریور ۱۳۸۴ تا اسفند همان سال مجوز نشر کتاب به صورت قطره چکانی صادر میشود. وزارت ارشاد از برخی ناشران بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب را معطل نگه میدارد. این در شرایطی است که اگر هزینهی آماده سازی یک کتاب۱۰۰ صفحهای را تا زمان ارائه برای درخواست مجوز بین پانصد هزار تا یک میلیون تومان (برای سال ۱۳۸۴ ) در نظر بگیریم، سرمایهی کلانی را از برخی ناشران چشم به راه نمایشگاه کتاب در اردیبهشت ماه معطل میکند و به این ترتیب کمر ناشران را میشکند.
ناشران به تنور انداخته میشوند
از این به بعد است که ناشران بزرگ کشور دچار مشکل میشوند. انتشارات ققنوس به شدت تحریریهی خود را کوچک میکند و تنها به سه نیروی تحریریهی ثابت به کار خود ادامه میدهد.
در انتشارات فرهنگ معاصر که پیش از این تا نزدیک به هفتاد نفر پرسنل مشغول به کار بودند و اساتیدی همچون دکتر باطنی مشغول تولید فرهنگ بودند نیز دست به تعدیل نیرو میزند.
اما این تازه آتش زیر خاکستر بود، چون دورهی بدتری نیز برای ناشران در پیش بود. بدترین این دوران زمانی که معاون فرهنگی وزارت ارشاد تحویل بهمن دری شد. به گفتهی مهدی خزعلی، دری از نیروهای همکار وزارت اطلاعات بود که مدتی نیز در وزارت ارشاد حضور داشت. از جمله ویژگیهایی که ناشران از وی یاد میکنند قراردادن کلت کمری روی میز کار در وزارت ارشاد بود.
تعطیلی نشر چشمه اقدامی که بدون هیچ دلیل حقوقی، قضایی و اداری صورت گرفت. ایجاد مانع برای انتشارات روشنگران و طیف وسیعی از ناشران مستقل ، جلوگیری از ورود بسیاری از ناشران به نمایشگاه کتاب به بهانهی این که مصلای تهران جای ارائهی هر کتابی نیست و… از مهمترین شاهکارهای دوران بهمن دری است. دری به دلیل تندروی در ندادن اجازه حضور به ناشران در نهایت با اعتراض مردمی، کاهش بازدیدکننده از نمایشگاه کتاب و درگیری با وزیر از پست معاونت کنار گذاشته شد.
نوبت به انتشارات خوارزمی رسید
قطار سانسور همچنان به حرکت خود ادامه میدهد، در این ایستگاه قرار است سروقت انتشارات خوارزمی برسند. تیرامسال رود که محمود خاموشی در مصاحبهای با خبرگزاری فارس از تصرف انتشارات امیرکبیر از سوی سازمان تبلیغات اسلامی داد.
شش سال از درگذشت علیرضا حیدری مدیر انتشارات خوارزمی میگذرد و سازمان تبلیغات اسلامی فکر دستاندازی بر این بنگاه قدیمی با چهل سال سابقه در زمینهی تولید کتاب را دارد. سازمان تبلیغات اسلامی که با دارابودن چندین موسسهی انتشاراتی بزرگ ، یکی از ضرردهترین بنگاههای نشر کتاب در کشور را اداره میکند، با به راه انداختن یک کارزار حقوقی با ورثهی حیدری این انتشارات مهم خصوصی را تصاحب کند.
بهانهی این سازمان برای این اقدام، خریداری شدن سهام خوارزمی در پیش از انقلاب از سوی عبدالرحیم جعفری است.
در جریان یک دعوای حقوقی پیش از انقلاب، دو سوم سهام انتشارات خوارزمی را عبدالرحیم جعفری، مدیر و صاحب اصلی انتشارات امیرکبیر پیش از انقلاب خریده بود. وقتی متعلقات و توابع امیرکبیر دراختیار سازمان تبلیغات اسلامی قرارگرفت، انتشارات خوارزمی نیز در زمرهی آنها بود. تا زمانی که حیدری زنده بود، تلاشهای دست اندرکاران کنونی امیرکبیر برای تصاحب این شرکت به سرانجام نرسید.
دلیل اصلی ادامه یافتن کشمکش بین نهاد قدرت و مالکان خوارزمی برای مدت ۳۰ سال یک اتفاق خیلی ساده است، اگرچه بسیاری هستند که از ماجرای خرید سهام خوارزمی از سوی عبدالرحیم جعفری آگاه هستند و خود وی نیز در کتاب خاطراتاش این موضوع را نوشته است، اما در این ۳۰ سال سازمان تبلیغات اسلامی توانسته سندی برای اثبات ادعای مالکیت خود ارائه کند. به عبارت سادهتر اگرچه تعدادی از سهام خوارزمی که میزاناش را فقط خود جعفری میداند ، امیرکبیر پیش از انقلاب در اختیار گرفت اما این اسناد هم اکنون گم شده است. تا این لحظه نیز کسی نمیداند که این اسناد نزد کیست. از آنجایی که سهام خریداری شده به شکل رسمی در دفاتر ثبت منتقل نشده بود دعوای سازمان تبلیغات در این ۳۰ سال علیه مدیران خوارزمی به نتیجهای نرسیده است.
در این سالها هرزمان که کسانی از سازمان تبلیغات قصد دستاندازی بر خوارزمی را داشتند، هیات مدیره این شرکت از ایشان مدرک و سند مطالبه کردند، مدارکی همه میدانند در اختیار ندارند!
علت چشم داشت امیرکبیر و برخی نهادهای دیگر به تصاحب این انتشاراتی، به اعتقاد حسن مختاباد وجود گنجینهای از کتابها است که این ناشر کهنه کار در طول حیات چهار دههای خود به بازار نشر عرضه کرد. اکنون سازمان تبلیغات اسلامی آنطور که رئیس آن گفته خواب دیگری برای خوارزمی دیده است: “حتما با نگاه به انقلاب اسلامی انتشارات خوارزمی را اداره خواهیم کرد”.