کنش سیاسی، ایمان و خودسازی

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

به‌نظر می‌رسد که در جامعه‌ی ایران امروز، کسانی که با رویکردی انتقادی به سیاست‌ورزی مشغولند و پیوسته ‏در طلب “وضع مطلوب”، “وضع موجود” را مورد نقد قرار می‌دهند، دچار نوعی رخوت و انفعال و پژمردگی ‏شده‌اند؛ این وضع را می‌توان از منظرهای گوناگون بررسی کرد. عدم تحقق اصلاحات در ساخت قدرت، اتفاقاتی ‏که در روند برگزاری انتخابات مجلس هفتم، ریاست‌جمهوری نهم و مجلس هشتم به‌وقوع پیوست، اتکای جریان ‏مخالف اصلاحات به درآمدهای نفتی و اهرم‌های گوناگون قدرت برای تداوم و بسط اقتدار، و نیز برقرار نکردن ‏نسبت دقیق، صحیح و عقلانی میان آرمان‌ها و مطالبات و “باید”ها با واقعیت‌ها و محدودیت‌ها و “هست”ها، از ‏جمله مواردی هستند که در ریشه‌یابی وضع پیش‌گفته(فترت و گوشه‌گیری و بی‌انگیزگی نیروهای سیاسی) قابل ‏اشاره‌اند. اما این نوشتار می‌کوشد “کلید‌واژه”ی مهم دیگری را در کانون مداقه قرار دهد: “ایمان”. همان که ‏زند‌ه‌یاد فروغ فرخزاد، دردمندانه و آگاهانه از منظری روشنفکرانه، و در “آیه‌های زمینی”اش مورد تاکید قرار ‏داد: ‏

‏”آنگاه/ خورشید سرد شد/ و برکت از زمین‌ها رفت/…دیگر کسی به عشق نیندیشید/ دیگر کسی به فتح نیندیشید/ و ‏هیچ‌کس/ دیگر به هیچ چیز نیندیشید/ در غارهای تنهایی/بیهودگی به دنیا آمد/…و بره‌های گمشده/ دیگر صدای ‏هی‌هی چوپانی را/ در بهت دشت‌ها نشنیدند/.. خورشید مرده بود/ و هیچ‌کس نمی‌دانست/ که نام آن کبوتر غمگین/ ‏کز قلب‌ها گریخته، ایمان است…‏

فقدان ایمان یا کم‌رنگی آن در فضای سیاست‌ورزی امروز ایران، تنها متعلق به نسل جدید و کوشندگان سیاسی ‏جوان نیست؛ گاه تردیدها و عافیت‌طلبی‌ها و محافظه‌کاری‌های میانسالان و مسن‌ترها، نشانه‌های آشکاری از ضعف ‏‏”ایمان” به‌دست می‌دهد. به تعبیر مهاتما گاندی، رهبر برجسته‌ی هند: “نمی‌توان در آن واحد، هم ایمان داشت و هم ‏مضطرب بود”. چه بسیار تحلیل‌ها که به‌خاطر دلبستگی‌های دنیوی و ترس‌ها، با سماجت مورد تاکید و توجیه قرار ‏می‌گیرند. و چه کمیاب و سخت‌یاب است شهامت و جسارت و پافشاری بر حقیقت. و آیا این وضع، نشانه‌ای از ‏ضعف ایمان و فاصله‌گرفتن ما از تزکیه و خودسازی، به‌همراه ندارد؟ گاندیکه این نوشتار از آموزه‌هایش بهره‌ها ‏برده است معتقد است: “بی‌باکی، نشانه‌ و نمادی از تزکیه‌نفس است”.‏

متاسفانه مفاهیمی چون “خودسازی” و “تزکیه‌ی نفس” به‌گونه‌ای روزافزون در عمل سیاسی و اجتماعی، به ‏فراموشی سپرده ‌شده‌اند. کم نیستند شمار کنشگران سیاسی‌ای کهبدون اتکاء به چنین پشتوانه‌ها و نقطه‌عزیمت‌هایی، ‏بیش از پیش دچار تزلزل و تذبذب و تردید و تشویش ‌شده‌اند. و حال آن که به عقیده‌ی گاندی: “عموماً دو نوع ترس ‏در دل انسان هست: ترس از مرگ و ترس از دست دادن دارایی مادی. مرد نیایش و تزکیه، ترس از مرگ را از ‏خود زدوده است و مرگ را مانند یاری عزیز در‌بر‌می‌کشد و همه‌ی دارایی‌های زمینی را نیز فانی و بی‌اعتبار ‏می‌بیند. او وقتی کشوری را در فقر و فلاکت می‌بیند و میلیون‌ها نفر گرسنه را به‌چشم مشاهده می‌کند، برخورداری ‏از ثروت و مکنت را بر خود حرام می‌کند. هیچ قدرتی نمی‌تواند کسی را که این دو نوع ترس را از خود زدوده و ‏دور کرده است، تحت تسلط خود درآورد”. سخن گاندی، یادآور زمزه‌ها و نیایش‌های علی شریعتی برای “نداشتن و ‏نخواستن” است تا “محافظه‌کار نشود و تن به هر پستی ندهد”.‏

وقتی سیاست‌ورزی بدون مبانی ارزشی و بی‌توجه به اصول صورت می‌گیرد، طبیعتاً در معرض آسیب‌های ‏مشددی است. و حال آن‌که مروری بر تاریخ مبارزات سیاسی در جهان نشان می‌دهد که هر کجا پای خاستگاهی ‏ایمانی و ارزشی در کار بوده است و “خودسازی” مورد توجه، پیگیری و جسارت و ایستادگی بیشتری، جلوه‌گر ‏شده است. گاندی یک نمونه است؛ “سیاست من و تمام فعالیت‌های دیگرم، همه از مذهبم ناشی می‌شوند. در نظر ‏من، سیاست جدا‌شده از مذهب، کثافتی است که باید همواره از آن دوری جست”. منظور او از مذهب البته “مذهب ‏رسمی یا مذهب مرسوم و معمول نیست، بلکه آن مذهب است که روح و اساس تمام مذاهب است و ما را با خالق ‏خویش رو‌در‌رو قرار می‌دهد”.‏

الگوی مورد نظر ما(گاندی) همچنین سیاست‌ورزی‌اش را تبیین می‌کند:“من جوینده‌ای فروتن هستم که در ‏جست‌و‌جوی “حقیقت” است؛ و در راه رسیدن به آن از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند. هیچ ایثاری را در راه دیدن ‏رو‌در‌روی خدا بسیار نمی‌شمارم. تمامی فعالیت‌های انسانی من چه آن‌ها که اجتماعی یا سیاسی تلقی می‌شوند، و ‏چه آن‌ها که انسان‌دوستانه و اخلاقی انگاشته می‌شوند همگی در خدمت تحقق همین هدف هستند. و از آنجایی که ‏می‌دانم خدا اغلب در ضعیف‌ترین و حقیرترین مخلوقاتش یافت می‌شود و نه در مخلوقات قدرتمند و گردن‌فرازش، ‏تلاش می‌کنم خود را به موقعیت چنین افرادی برسانم؛ و برای چنین کاری، چاره‌ای جز خدمت به آن‌ها نمی‌بینم. و ‏چون جز با ورود به وادی سیاست انجام چنین خدمتی از من ساخته نیست، پس به سیاست روی آورده‌ام…”‏

مرد نحیفی که انیشتین در‌باره‌اش گفته است: “نسل‌های آینده به سختی باور خواهند کرد که موجودی چنین، در قالب ‏گوشت و استخوان بر عرصه‌ی این کره‌ی خاکی گام نهاده باشد”، هفت روز هفته و روزی 15ساعت کار می‌کرد ‏و در شبانه‌روز 4ساعت بیشتر نمی‌خوابید، و نیم قرن در پی آزادی و صلح و برادری دوید. و این، آن‌چنان که خود ‏تصریح می‌کرد جز به مدد “ایمان” و “تزکیه‌ی نفس”(خودسازی و مراقبه) حاصل نمی‌شد: “هدف از نیایش، ‏خشنود ساختن خدا نیست؛ چه او به نیایش یا ستایش ما نیازی ندارد. هدف از نیایش، پالوده و پاک ساختن خویش ‏است. فرایند تزکیه‌ی نفس، عبارت است از درک خودآگاه حضور” او “در وجود ما. هیچ نیرویی قوی‌تر از قدرتی ‏که چنین درکی برای ما به ارمغان می‌آورد، وجود ندارد”.‏

استاد راز پیگیری و پایداری‌اش را توضیح می‌دهد: “به‌رغم عوامل ناامید‌کننده‌ای که در افق سیاسی چشم در چشم ‏من دوخته‌اند، هرگز آرامش خود را از دست نداده‌ام. این آرامش، حاصل نیایش است…” او می‌افزاید: “سخن خدا ‏این است که: آن کس که می‌کوشد، هرگز نابود نمی‌شود. من به این وعده ایمانی راسخ دارم؛ از این روست که با ‏این‌که هزار بار در کوشش‌هایم ناکام مانده‌ام، ولی باز ایمانم را از دست نمی‌دهم…”‏

آموزگار ما، شریعتی نیز چند دهه پیش‌تر و در نیایش‌هایش، برای روشنفکران، طلب “ایمان” می‌کرد. گاندی هم ‏در توصیه‌ای مشابه می‌گوید: “آنچه من از شما می‌خواهم، فقط این است که ایمانی را که سست شده و تحلیل رفته ‏است، در خود احیاء کنید. برای انجام این کار، به ایمانی روی آورید که خود، نشانی است از فروتنی و اقرار به ‏نادانی و کمتر از ذره بودن…”‏

و این بدون اتکاء به نیایش و خودسازی ممکن نیست. شریعتی در مجموعه آثار 2 به تفصیل بحث “خودسازی” و ‏اهمیت آن را مورد توجه قرار می‌دهد؛ روزگاری نه چندان دور، کوشندگان سیاسی ایران نیز از “خویشتن” خویش ‏می‌آغازیدند. اینک اما آنچه که در عمل اجتماعی مغفول است و گویی زاید، “تزکیه” است و خودسازی. حالا دیگر ‏روزمرگی، محافظه‌کاری، واقع‌گرایی محض، ایدئولوژی‌ستیزی، نفی آرمان‌ و آرمان‌خواهی، تاویل‌گرایی‌ تمام و ‏کمال، تمکین محض به جهان پست‌مدرن و پارادایمش، و … کالای روز است و سکه‌ی رایج.‏

‏ سیاستمدار قدیس(گاندی) اما در این میانه، “خداً را به‌عنوان تکیه‌گاه بی‌پایان و پناهگاه امن، به مخاطبان خود، ‏یادآوری می‌کند؛ “ما باید هر روز عهد خود را تازه کنیم؛ و اگر چنین کنیم، یقین بدانید که در زندگی از هر رنج و ‏فلاکتی رهایی خواهیم یافت”. گاندی، خدایش را نیز معنا می‌نماید: “خدا حقیقت و محبت است؛ خدا اخلاق و نیکی ‏است؛ خدا سرچشمه‌ی روشنایی و زندگی است؛ خدا وجدان است…” از نگاه او، “کسی که قلب پاک و منزه ندارد ‏هرگز نمی‌تواند خدا را درک کند”. ‏

به عقیده‌ی “روح بزرگ” هندوستان: “تزکیه‌ی نفس باید به معنی تزکیه در تمام مظاهر زندگی باشد” و این چنین، ‏‏”تزکیه‌ی نفس هر شخص، به تزکیه‌ی محیط اطرافش نیز منتهی می‌شود”. او البته می‌افزاید که “تنها راه برای ‏یافتن خداوند آن است که وجود او را در مخلوقش ببینیم و با او یکی شویم؛ این منظور هم از راه خدمت به خلق ‏تحقق می‌پذیرد و آن هم مقدور نیست مگر از راه خدمت در کشور خود، چرا که هموطنانم نزدیک‌ترین همسایگانم ‏هستند”.‏

فعالان سیاسی امروز ایران، افزون بر تمامی مداقه‌های نظری و راهبردی در مورد سیاست‌ورزی و کنش ‏اجتماعی‌شان، نیازمند بازنگری شخصی در نقطه‌عزیمت‌های ایمانی خویش‌اند. چه‌بسیار ترس‌ها که نسبتی با ‏ادعاهای یک “موحد” ندارد؛ چه بسیار تردیدها و تشویش‌ها که به‌خاطر ضعف یا فقدان ایمان، رخ نموده‌اند؛ و چه ‏بسیار غفلت‌ها که از فقدان خودسازی و تزکیه، برخاسته‌اند. بد نیست در همین‌جا، این سخن گاندی را هم مورد ‏اشاره قرار دهیم که:“برای دفاع از خویش، لازم نیست که قدرت کشتن دیگران را داشته باشیم، بلکه باید قدرت ‏مردن را داشته باشیم… تاریخ از موارد و شواهد بسیاری پر است که مردانی از راه قبول شهامت‌آمیز مرگ، و در ‏حالی که نسبت به دشمنان خود کلمات مهرآمیز و مشفقانه بر لب داشته‌اند، توانستند دل‌های مخالفان سرسخت و ‏متجاوز و خشن خود را، منقلب سازند”.‏

کاش فعالان سیاسی منتقد و تحول‌خواه و اصلاح‌طلب، افزون بر تحلیل موانع و مشکلات عینی بر سر راه ‏دموکراتیزاسیون در ایران، نیم‌نگاهی نیز به محتوا و درون‌مایه‌ها و پشتوانه‌های روحی و ایمانی خویش می‌افکندند. ‏گاندی یادآور می‌شود: “عقیده‌ی مسلم من این است که هیچ‌کس آزادی خود را از دست نمی‌دهد مگر به علت ضعف ‏خودش”. و این ضعف، بی‌تردید، پایی در فاصله‌گرفتن ما از “مذهب” دارد و به حاشیه‌رفتن مفاهیمی چون تزکیه و ‏مراقبت از نفس و خودسازی؛ و نیز شک‌ها و تشویش‌ها و ترس‌هایی که نمایانگر ضعف یا فقدان ایمانند. ‏

در آستانه‌ی سال جدید، بازنگری در این وجه از پشتوانه‌های عمل سیاسی، می‌تواند هم شورآفرین و انرژی‌زا باشد ‏و هم امیدبخش و انفعال‌زدا. بازخوانی نسبت ما با جوهر و حقیقت هستی، و برقرار کردن رابطه‌ای پیوسته و ‏وجودی با “قادر یکتاً، و نیز کوشش برای “خودسازی” و تصفیه‌ی پیوسته‌ی رفتارها و عادات و خلقیات، بسیاری ‏از تردیدها و تشویش‌ها و اندوه‌ها و یاس‌ها را‌ به کناری می‌نهد، و جسارت و پایداری و کنش فعال و خلاق را به ‏شکلی گریزناپذیر، محقق می‌سازد.‏

اجازه دهید سال 1387 را با این دعای گاندی بیآغازیم: “ خداوندا، به ما ایمان و اعتقاد عطا کن”.‏