روحانی، اوباما و دشمنان شان

ملیحه محمدی
ملیحه محمدی

در جامعه مدنی ایران و به ویژه میان فعالان سیاسی معمولاً برخورد منتقدانه ای نسبت به ادبیات سیاسی دولتمردان ایران از ولی فقیه گرفته تا سرداران سپاه وجود دارد. این نقد اغلب از سر دلسوزی و با نگرانی نسبت به قابلیت دشمن تراشی ادبیات بد علیه ایران و ایرانی توأم است. از ایراد به حق کاربرد عبارات و واژه های غیرمؤدبانه و غیر دیپلماتیک که متأسفانه در میان دست اندرکاران رواج دارد اگر بگذریم، خیلی وقتها هم هست که این نگرانی که موضعگیری فلان امام جمعه یا جماعت ـ یکی از هزاران ـ ممکن است در تحریک دشمنی غرب یا اسرائیل با ما یا روند مذاکرات اتمی تأثیر گذار باشد نوعی ساده کردن معادلات سیاسی واقعی است و ندیدن تفاوت ها میان دو مقوله ی مصرف داخلی و خارجی در رفتار دولتیون و حکومتگران.

اگر امروز از این منظر آشنا به سخنرانی های روحانی و اوباما که به معنایی همزمان و بدون تأثیر از یکدیگرانجام شد، توجه کنیم؛ امکان سنجشی فراهم می شود؛ نه میان مثلاً درایت یا درک دیپلماتیک دو دولتمرد، که میان شرایط محاط بر این دو و از همین راه، توجهی به سایه روشن هایی که در راه تحقق اهداف این توافق هست و نیز دشواری هایی که در مقابل دو رئیس جمهور وجود دارد.

به این منظور تأملی می کنم بر سخنرانی روحانی که به نظر من یکی از بهترین سخنرانی های خود را که متناسب با اهمیت تاریخی و سیاسی مسئله مورد بحث بود انجام داد. به نظر من می رسید از آنجایی که او تمام وزن و اهمیت را به درستی به موضوع اصلی یعنی توافق به دست آمده بخشیده است، کمتر به گله گذاری از تیم هسته ای سابق یا بزرگنمایی نسبت به عملکرد دولت خود پرداخت و نیازی به غلو کردن یا شاخ و شانه کشیدن برای دشمنان واقعی و خیالی مرسوم نمی بیند. او بجز دو مورد اشاره غیر مستقیم، نامی از اسرائیل نبرد. روحانی رویکرد مغشوش یا برخوردی دو پهلو نسبت به آمریکایی ها نشان نداد کاری که اوباما به این پاکیزگی نتوانست انجام بدهد زیرا که؛ سخنرانی اوباما از دو جهت نقطه مقابل صحبت های روحانی بود.

اول: در توضیح مضمون توافق بدست آمده در حالیکه روحانی از دستاوردهای ایران سخن گفت و نه پیروزی بر غرب و آمریکا و حتی توضیح داد که توافق خوب نمی تواند برد و باخت باشد، اوباما علیرغم اینکه به صراحت از قصد حتمی اش برای وتو در مقابل هر اقدامی علیه توافق سخن گفت، تنها بر آنچه ایران از دست داده و آنچه بر ایران تحمیل شده است تأکید کرد.

دوم: در حالی که روحانی در بخشهای آغازین سخنانش در دفاع از مذاکرات انجام شده، این روش را به عنوان نمونه ای از راه حل های کوتاه تر و کم هزینه تر برای حل معضلات جهان عنوان کرد، اوباما در دفاع از همین مقوله به سابقه دشمنی ایران و اینکه ایران سی سال است که قصد نابودی امریکا را داشته و مقایسه مذاکره با دشمنی مانند شوروی اشاره کرد و در جایی هم از حمایت ایران از تروریسم گفت و ایضاً در گذر و نظری دیگر از آوردن نام ایران و داعش از پی هم ابایی نشان نداد.

و اینها همه بعد از یک توافق بزرگ تاریخی از پی سی و شش سال ستیز آسان است تصور واویلایی که از سوی ما بر پا می شد اگر این اظهارات در چنین موقعیتی از سوی رئیس یا رهبر جمهوری اسلامی صورت می گرفت که احتمالاً پس از این سخنان اوباما، راه آن گشوده شده است.

اما حقیقت این است که نه در آنصورت و نه در همین حال، هیچ اتفاق مهمی در عالم واقع نیافتاده است و غرض من نمره دادن به ادب یا ادبیات سیاسی اوباما و روحانی هم نیست؛ بلکه با اشاره به آنچه در آغاز یادداشتم آوردم تأکیدم بر دو نکته است:

یکم: داستان استفاده های داخلی و خارجی سیاستمداران است از برخی گفتارها و کردار هاشان.

دوم: همان سایه روشنها و مشکلات آتی که دلواپسان در در دو کشور پیش خواهند آورد.

در باب نکته اول که نه تنها دولتمردان ایران که حتی رئیس جمهور ادیب و سخنوری مانند اوباما را وادار به بیان سخنان تحریک آمیز و خارج از عرف می کند، پیش از اینهم در گفتگو با دوستانی در اپوزیسیون که اصرار داشتند وزن زیادی به مخالفت های دلواپسان داخلی بدهند و آنان را به عنوان موانع واقعی در روند رسیدن به توافق یا هر قصد ملی دیگری برجسته کنند، گفته و نوشته ام که در ایران نیروی مقاومت در مقابل توافق هسته ای و اساساً توافق با غرب، هرگز جایگاه و پایگاهی همچون مخالفان همین مقولات در آمریکا ندارند.

در ایران دلواپسان هرگز نمی توانستند تصور برخورداری ازحمایت نهادی همچون کنگره آمریکا را داشته باشند. بالاترین نیرویی که هر جریان سیاسی به پشتگرمی آن می تواند قدرت نمایی کند، نهاد ولایت فقیه است که از آغاز روی کار آمدن دولت روحانی نشان داده که به ضرورت پایان چالش هسته ای باورمند شده است و در این راه حاضر به گذشتن از برخی امتیازها در قبال دست یافتن به بعضی دیگر است و این یعنی باقی صحبتها، دلجویی از دلواپسان است و نه یک قدم بیشتر.

در تأکید براین نکته، این پرسش می تواند طرح شود که راستگرایان خارج از دولت، در آمریکا و ایران چه نقشی در روندهای آتی در این مقوله بخصوص و در سیاستگذاری های دیگر خواهند داشت؟

 

در آمریکا که حکومت، معنایی مترادف با منافع ملی و بالاتر از گرایشات سیاسی یا حق و ناحق دارد، امروز وتوی رئیس جمهور حرف آخر را می زند و فردا روز نیز هیچ دولتی آنچه را که با هزینه های بسیار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی فراهم شده است، در لجاجت با حزب مقابل یا رئیس جمهور سابق تخریب نخواهد کرد. زیرا و البته از نگاه من، جمهوری اسلامی نه در پی ساختن بمب است و نه هرگز هیچ تعرضی علیه منافع آمریکا و عزیزانش در منطقه خواهد کرد.

اما در ایران: در ایران آنچه قطعی به نظر می رسد این است که دلواپسان دیگر قادر به بازی در زمین بحران هسته ای نخواهند بود. آنها ناچارند در رویارویی با واقعیت موجود و در تبعیت از ولی فقیه از زمین هسته ای خارج شوند. این برای آنها دومین شکست بزرگ سیاسی در دو ساله اخیر و سومین پس از دوم خرداد ۷۶ است و فراتر از آن از همینجا که ایستاده اند و از همین بزنگاه، کرسی های مجلس دهم را می بینند که از دسترس آنان دور می شوند.

این نتیجه گیری چه تصویری از آینده برای جامعه مدنی ایران و فعالان آن در عرصه های گوناگون و به ویژه فضای سیاسی را باید ترسیم کند؟

آیا شکست جریان راست و الزامش به ترک زمین هسته ای به معنای خروج آن از فضای مبارزه سیاسی در ایران خواهد بود؟

آیا در عرصه های اجتماعی و فرهنگی، هواداران جامعه مدنی و ایضاً دولت فعلی را در تنگنا نخواهد گذاشت؟

قطعاً چنین نیست؛به این اعمال دست خواهد یازید زیرا این عرصه فقط یکی از میدان های بازی آن بود.

همینجا ناگزیرم تأکید کنم که من از نقش جریان راست در عرصه اقتصادی در این یادداشت آگاهانه می گذرم چون معتقدم که جبهه مخالفان توافق هسته ای و تعامل با جهان غرب لزوماً عرصه چپاولگران اقتصادی و رانتخواران فربه شده از تحریم نیست. ما باید بپذیریم که در درون مخالفان مدارا و صلح و آزادی، جریان ناآگاه اما ریشه داری نیز هست که مخالفتش با مظاهر آزادی از منظر عقب ماندگی فرهنگی و افراطی گری مذهبی است.

با وجود این غبار زدایی، هیچ شک ندارم که مبارزه آتی با این جریان نه برای جامعه مدنی آسان خواهد بود و نه برای دولت روحانی کم هزینه تر از عرصه هسته ای. دلایل آشکاری هم برای این دشواری وجود دارد:

یکم؛ دولت از قدرت کافی برخوردار نیست زیرا در درگیری با جریان راست بر سر مقوله آزادی ها نمی تواند از حمایت لااقل آشکار ولی فقیه برخوردار شود؛ بلکه برعکس شاید یکی از راههای دلجویی از این قبیله، رعایت احوال آنان در آزادی ستیزی ها ( بخوانیم اعتقاداتشان) باشد.

دوم؛ هم عناصر مورد استفاده آنان در ایجاد منازعات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی مردم عادی هستند و هم آماج تهاجم های آنان گذشته از روشنفکران در عرصه های گوناگون از رسانه تا هنر و ادب و فرهنگ، باز هم مردم عادی در هیئت زنان و جوانان هستند و این یعنی تحمیل هزینه به جامعه مدنی که فعالان مدنی و سیاسی ایران همواره از آن ابا داشته اند.

با اینهمه و با وجود بسیاری مشکلات محتمل دیگر، شکست درعرصه هسته ای برای ایشان یعنی آغاز و پایان هایی ناگزیر در خیلی از صفحات گشوده اجتماعی و سیاسی. آغاز روابط تازه ای برخاسته از تعاملات جدید با دنیا، و پایان کنش ها و واکنشهایی که بخش های غیر دولتی نظام نیز بنا بر مصالح تازه با آنها مدارا نخواهد کرد.

اما آنچه در هیاهو و هیجان امروز نباید از منظر و نگاه دولت، اصلاح طلبان، سبزها و آزادیخواهان دور بماند، خطر گشوده شدن کجراهه رشد اقتصادی است. در صورت گشایش تحریمها و امکان سرمایه گذاری خارجی یا استقبال سرمایه های داخلی نظارت دولت، احزاب و نهاد های جامعه مدنی بر روند و زمینه ی سرمایه گذاری ها ضرورت دارد.

توسعه و رشد پایدار ایران در گروی سرمایه گذاری های زیربنایی است و برنامه ریزی سالم اقتصادی که نگذارد هزینه رشد و تحول اقتصادی فقط از کیسه لایه های زحمتکش و کم درآمد جامعه پرداخت شود.

تهیه برنامه جامع و کلانی برای تعیین نیازهای واقعی و تولیدات زمینه ساز در کشور از اولین مسئولیت های دولت روحانی بوده و هست.

و سرانجام اینکه، آقای روحانی علیرغم همه آنچه پیش رو دارد، یک لحظه نیز نباید فراموش کند که عزیزترین فرزندان مردم، پیگیرترین منادیان صلح و آزادی و حامیان این توافق و وفاق ملی ایران به جرم مخالفت با دولتی که او هر روز با یکی از مفاسدش رودروست در زندان این حکومت هستند. اگر ایشان همین نامه امروز تاجزاده را خوانده اند باید به او و یارانش به کروبی و موسوی و رهنورد بیاندیشند و به یاد بیاورند که علاوه بر حل بحران هسته ای، خواست آزادی آنها خواست رأی دهندگان به ایشان بوده و هست.