موضع گیری صریح و هوشمندانۀ وزیر خارجۀ آمریکا در جهت آمادگی برای گفتگوهای مستقیم با ایران و به شکل دوجانبه، شرائط دشواری را پیش پای حاکمیت جمهوری اسلامی و به ویژه رهبر آن قرار داد. به عبارت دیگر هیلاری کلینتون با این وقت شناسی، توپ را توی زمین جمهوری اسلامی، و به طور خاص شخص خامنه ای انداخت. در این مقاله روشن خواهد شد که دو راهی قرار گرفته بر سر راه رهبر جمهوری اسلامی، مذاکره یا عدم مذاکره، در آیندۀ سیاسی وی می تواند بسیار پر مخاطره باشد. انتخاب هر مسیری وی را با چالش های بزرگی روبرو خواهد کرد که بسیار مهلک هستند. ناگفته پیداست که این وضعیت بغرنج ناشی از تصمیماتی است که خامنه ای در طول این بیست و چند سال برساخته و امروز باید محصول آن را درو کند.
پیشنهاد مشخص آمریکا برای انجام مذاکرات به چند دلیل مستقیماً پای رهبری را به میان می کشد. اول آنکه رهبر به دفعات اعلام کرده، وی تنها کسی است که می تواند زمان آغاز مذاکرات را اعلام کند. به غیر از او، و به تبعیت از او بسیاری از مسئولین که تلاش می کنند خود را مطیع و منقاد رهبری نشان دهند، تصمیم گیری در این مورد را به گردن رهبری گذاشته اند. از سوی دیگر آمریکا به کرات اعلام کرده رهبر طرف خطاب آنهاست، کما اینکه اوباما نامه های احمدی نژاد را بی پاسخ گذاشت و در مقابل به خامنه ای پیغام فرستاد. پس بی تردید حداقل بر روی صحنه سیاست ایران، رهبر باید تصمیم نهایی را بگیرد. در چنین شرائط مشخص که خواسته ای معین بر روی میز است، زمان طفره رفتن نیست و باید شخص اول کشور پاسخ صریحی به این پیشنهاد بدهد.
باید پرسید آیا جواب منفی دادن به این درخواست آسان است؟ قدر مسلم ساده نیست، چرا که به واسطۀ فشارهای جهانی که توانسته به نوبه و سهم خود، معاش، سهل زیستی و به زیستی مردم را بیش از گذشته به مخاطره بیاندازد، توانسته این سؤال را در میان مردم به وجود بیآورد که تا به کی می توان به این وضعیت ادامه داد. این سؤال در جامعه ریشه دارد. این نکته را می توان از بند بازی های احمدی نژاد و یارانش فهمید که با درک حساسیت موضوع، تلاش می کنند در زمان نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری، خود را پرچمدار برقراری رابطه با آمریکا نشان بدهند. همان گونه که در امریکا احمدی نژاد پنج بار به طور مشخص طالب آغاز مذاکرات شد. این مسئله در جامعه خواهان دارد. این را می توان از واکنش صدا و سیما به این مسئله حدس زد که مدتی است دست به تابو شکنی زده و در مناظره های تلویزیونی و با دعوت از کسانی نظیر اصغرزاده و زیبا کلام، بحث مذاکره با آمریکا را به رسانۀ ملی کشیده است. این پیشنهاد در جامعه خواهان دارد. اثر آن را می توان در نشریات غیر دولتی مشاهده کرد. اما این تنها مردم نیستند که خواهان آغاز مذاکرات و برقراری روابط هستند.
در میان مسئولین، وابسته به جناح های مختلف، این بحث مطرح شده است. جناح های اصلاح طلب که مدت هاست موضع خود را روشن کرده اند. ابتدایی ترین این تلاش ها مصاحبۀ معروف خاتمی با امان پور است که در آن می شد به روشنی کوشش های آشتی جویانه را دید. اگر مخالفت های رهبری در همان زمان نبود، شاید مدت ها بود که این مشکل حل شده بود. رفسنجانی هم بارها این مسئله را طرح کرده؛او با افشای نامه ای که به رهبر نخست انقلاب در این مورد نوشته است، نشان داد که در این موضوع جدی است. موافقین علنی مذاکرات به این حد خلاصه نمی شود. جواد لاریجانی، یکی از نظریه پردازان جناح راست، این موضوع را منتفی ندانسته، اعلام کرده که بنا بر نیاز نظام می توان در قعر جهنم هم با آمریکا مذاکره کرد. او جدیت خود را قبلاً دراین زمینه نشان داده بود. وی به دیپلمات های انگلیسی قول داده بود با روی کار آمدن ناطق نوری می توان تسهیلاتی برای بهبودی رابطه با غرب دست و پا کرد. حتی محسن رضایی هم اصل برقراری رابطه را با آمریکا رد نکرد. تنها نظرش به این بود که بایددر نوع مذاکرات حساس بود و از چهارچوب پنج بعلاوۀ یک نباید خارج شد. در چنین شرایطی رهبری باید پاسخ قانع کننده ای داشته باشد که چرا با این مذاکرات مخالفت می کند.
اما این تنها شرکای داخلی نیستند که باید قانع شوند. اخیراً دولت روسیه که جزو معدود متحدان جمهوری اسلامی است، از ایران و آمریکا خواسته که مذاکرات دوجانبۀ خود را آغاز کنند. دیپلمات های این کشور اعلام کرده اند که مسکو هیچ مخالفت و یا نگرانی از این بابت ندارد. این بیان روشن می تواند آینه گردان افکار عمومی جهان به ویژه در کشورهای غربی باشد. کسانی که از تکرار واژۀ جنگ خسته شده اند و به دنبال راه حلی مسالمت جویانه می گردند تا بتوانند اختلاف ایران را با کشورهای قدرتمند جهان را حل و فصل کنند. در صورت مخالفت ایران، آنها بلافاصله مسئول این تصمیم گیری را در میان افکار عمومی جهان به محاکمه خواهند کشید که چرا باعث ایجاد دور جدیدی از کشمکش ها می شود. بی درنگ این سؤال مطرح خواهد شد که چرا با رد مذاکرات دو جانبه فرصت به جناح های جنگ طلب اسرائیلی داده می شود تا بتوانند اوباما را بیش از پیش در فشار قرار دهند. این پیآمد بسیار دشواری برای هیات حاکمۀ ایران و مسئول مستقیم تصمیم گیرنده در آن بوجود خواهد آورد.
در این میان اما پاسخ مثبت دادن به این درخواست برای خامنه ای همان قدر مشکل است که دادن پاسخ منفی. در پی درخواست دولت آمریکا بلافاصله نمایندۀ رهبری در سپاه پاسداران، بیش از رهبری موضع رهبر را برای جامعه روشن کرد. او به صراحت این درخواست را رد و انجام چنین کاری را به ضرر منافع ایران اعلام کرد. روزنامۀ کیهان هم به جای رهبر تصمیم گرفته، دست رد به سینۀ آمریکایی ها زد. به راحتی می توان دریافت این افراد از طرف گروهی از درون حاکمیت نمایندگی می شوند. به عبارت دیگر، بنا به دلائل مختلف، افرادی در درون نظام وجود دارند که به هیچ روی تمایلی به آغاز چنین روابطی ندارند. این افراد بر ارگان های تبلیغاتی، سیاسی، مالی و نظامی استیلا دارند. و از این طریق می توانند بر فضای جامعه مؤثر باشند. این ارگان های مخالف بهبود روابط با غرب سال های سال است با تکیه بر تبلیغات آمریکا ستیزانه اهداف خود را عملی کرده اند. نگاه کنید که آنها حتی به یاران سابق خود هم رحم نکرده اند. هنگامی که احمدی نژاد، فارغ از نیات او، برای آغاز مذاکرات با آمریکا اعلام آمادگی کرد، با به راه انداختن تبلیغاتی وسیع، چنان بر او تاختند که تو گویی او مرتکب بزرگترین خطای ممکن شده است.
بخش بزرگی از خوراک تبلیغاتی راهبرد دشمنی بی حد و حصر با آمریکا، از آرا و عقاید رهبر ریشه گرفته است. خامنه ای به کرات دشمنی ایران و آمریکا را نهادی، بنیانی و سرشتی ارزیابی کرده، حل آن را غیر ضرور، متضاد با منافع ملی، خائنانه، رذیلانه، وناشی از ترس دانسته است. او صفاتی را به آمریکا منتسب کرده است، که اصل پذیرفتن مذاکره و معامله با چنین موجودی را از حیز انتفاع ساقط می کند. در چنین شرائطی اگر رهبر بپذیرد که به مذاکره دوجانبه و مستقیم با آمریکا تن بدهد، باید قبول کند که یکی از دو طرف دعوا تغییر ماهیت داده است. یا رهبر باید اعلام کند که دیگر آمریکا پدیده ای خبیث، شیطان و دیو سیرت، دشمن بشریت و دارای هزاران القابی نیست که پیش از اینها از طرف دستگاه های پروپاگاندای جمهوری اسلامی بر آن اصرار می شد؛ یا باید وی بپذیرد که ایران تغییر ماهیت داده و در بهترین شرائط، به خاطر افزایش فشارهای بین المللی تن به سازش داه است. پذیرش هر یک از این شرائط به اعتبار سیاسی و اجتماعی وی، در میان آن دسته از هواداران جمهوری اسلامی که تبلیغات گذشته و حال ارگان های رسمی کشور را باور کرده بودند، لطمات جبران ناپذیری وارد خواهد کرد.
اما این تنها حامیان دور دست رهبر نیستند که ممکن است از این تصمیم احتمالی و فرضی ناخرسند شوند.
گروه بسیار مهم دیگری وجود دارند که موافقت و مخالفت ایشان با رهبری می تواند برای تصمیم گیری نهایی خامنه ای بسیار با اهمیت باشد. این گروه، نظامیانی عالی رتبه ای هستند که خامنه ای حیات و ممات خود را مدیون ایشان است. این دسته از نظامیان نخستین و نزدیک ترین گروه حامیان رهبری را تشکیل می دهند. این سرداران سپاه عالمانه به هواداری از رهبر می پردازند و به نوعی در تمامی اعمال ایشان شریک هستند. در تمام طول این بیست و چند سال که قدرت در اختیار خامنه ای است، وی به مدد این گروه از ژنرال های به غایت خشن و تمامیت خواه از پیچ های تاریخی گذشته است. آنچه که تا کنون از روش عملکرد فرماندهان سپاه در مورد سرکوب مخالفین رهبری در سال های ۷۸ و ۸۸ به یاد داریم، در کمتر برهۀ تاریخی شاهد بوده ایم. از مجموعۀ مواضع متخذه از سوی این عالی رتبگان سپاه به نظر می آید چندان تمایلی به گفتگو ندارند. شاید با کارهایی نظیر موشک پرانی های غزه سرخوش هستند. یا از اینکه توانسته اند یکی دو هواپیمای بی سرنشین را بنشانند و یا متواری کنند مغرور گشته اند. ممکن است پیشنهاد مذاکره از سوی آمریکا، تصمیم گیرندگان سپاه را به این نتیجه رسانده باشد که قدرت های غربی به هر دلیلی تمایلی و امکانی برای جنگ با ایران ندارند و این پیشنهاد از روی ضعف است. دست آخر پر واضح است که حالت نه جنگ و نه صلح، بهترین موقعیت برای کسب امتیاز از سوی سردمداران سپاه است. بنا براین نباید اجازه دهند تا با آغاز روند آشتی موقعیت ایشان به خطر بیفتد. در هر صورت و بنا بر هر یک از دلائل فوق الذکر و سایر نکاتی که از چشم ها و ذهن ها پنهان مانده است، این آقایان چندان روی خوشی به آغاز مذاکرات تاکنون نشان نداده اند. طبیعی است در چنین شرائطی بتوانند خواست های خود را بر دستگاه رهبری کشور تحمیل کنند.
این موقعیت سخت و دشوار در مقابل رهبر، تصمیم گیری را برای او بسیار دشوار کرده است. او به خوبی می داند، پذیرفتن مذاکره برای او یک شکست سیاسی بزرگ است. از طرف دیگر با افزایش مشکلات موجود در کشور، که بخشی از آن ناشی از فشارهای جهانی است و هر روز بر شدت آنها افزوده می شود، هر آن امکان دارد بحران های جاری اجتماعی از کنترل خارج شوند. در عرصۀ جهانی هم حکومت ایران روز به روز با انزوای بیشتری روبرو می شود. به عنوان نمونه سریلانکا از این پس نفت خود را از عراق، یکی از متحدین منطقه ای ایران، تأمین خواهد کرد. پس از سفر پوتین به استانبول و خبر موفقیت مذاکرات دو کشور در مورد انرژی و پخش شایعاتی در مورد جایگزینی روسیه به جای ایران در بازار انرژی ترکیه، اردوغان اعلام کرد ترکیه به خرید گاز از ایران ادامه خواهد داد. بعید به نظر می آید بعد از اجرایی شدن تحریم های اخیر مصوب مجالس آمریکا در آیندۀ نزدیک، ترکیه و سایر شرکای کم شمار باقیمانده برای ایران هم بتوانند به این شراکت ادامه دهند. از سوی دیگر بقای جدی ترین متحد منطقه ای ایران چندان به مخاطره افتاده است، که ناظران بسیاری هر لحظه منتظر شنیدن خبر سقوط دمشق توسط مخالفین اسد هستند. به ویژه آنکه ناتو با استقرار موشک های پاتریوت در مرز ترکیه و سوریه موافقت کرده است. در چنین اوضاعی نپذیرفتن مذاکره، قمار بزرگی است که می تواند باخت بزرگی برا ی مجموعۀ نظام جمهوری اسلامی به همراه بیآورد.
حضور در این قمار بزرگ، موقعیت رهبری را با مخاطره ای بزرگ روبرو کرده است. هر تصمیمی می تواند در آیندۀ دور و نزدیک کار را برای خامنه ای بسیار دشوار کند. مجموعۀ شرائط حاکم، سابقۀ تصمیمات قبلی رهبری و گروه همراه او و مواضع افراد بسیار نزدیک به رهبری، حکم می کند که رهبری حداقل در آیندۀ نزدیک، با مذاکرات رو در رو و دو جانبه رضایت نخواهد داد. به عبارت دقیق تر خامنه ای راهی را برخواهد گزید، که از یک سو هزینۀ سنگین تری برای این ملت به همراه داشته باشد و از سوی دیگر دیرتر وی را مجبور به پذیرش شکست در سیاست های خود بکند. یادمان نرفته است که در جنگ هشت ساله، جمهوری اسلامی همین مسیر را پیمود.