داستان عامیانه نه چندان مودبانهای در دیار ما رایج است که : “مردی در راهی میرفت و به غفلت صدایی از آن خارج شد. گفت بسوزه پیری! و چون نگاهی به اطراف خود انداخت و کسی را ندید، ادامه داد؛ خودمونیم، من در جوانی هم متاعی جز این نبودم!”
میگویند؛ ما ایرانیها به هنگام شرایط سخت و دشوار به هم میتازیم مانند ورزوهایی که به هنگام شخم زمین در سربالایی تند، به همدیگر تنه میزنند.
گمان من اما این است که تاختن ما ایرانیها به یکدیگر مختص شرایط سخت و دشوار نیست، در دورههایی که شرایط سهل و آسان بوده و یا سورکوی امیدی هم سر زده است، اخلاق ما بهتر از زمان سختی و دشواری نبوده است!
به نظرم نمیرسد نخبگان هیچ سرزمینی به اندازه ایران، در دوره هایی که مکتب، ایدئولوژی یا اندیشهای فضای غالب جهانی را پر میکند و مد روز میشود، به حمایت پر حرارت و قاطع از آن برخیزند و یک ریز از ضرورت پیاده شدن آن در عمل سخن بگویند.
مدهای گذشته البته هیچکدام منادی و مدافع نرم خویی و مداراجویی و تحمل نبودند که امروز بتوانیم شوخ نابردباری و تندخویی آنان را به روی حاملان دیروز آنها آوریم هر چند که در گاه درماندگی راهی جز به سخره گرفتن آنها نیز نمییابیم.
اندیشه غالب و مد امروز اما حقوق بشر و دمکراسی است که اگر دیگر ملتهای جهان سوم خواهان آنند، ما ایرانیان عاشقش هستیم و برایش لهله میزنیم. اما ای کاش به جای این همه لهله زدنهای رمانتیک، گامی در عمل به سوی کعبه آمالمان بر میداشتیم.
در باره پیش زمینههای تحقق دمکراسی و حقوق بشر تا کنون به حجمی سخن گفتهایم که خود از آن خسته شدهایم. بارها از ضرورت تغییر و یا اصلاح دولت اقتداگرا، بیش از آن در باره ایجاد نهادهای مدنی و غیر سیاسی، بیش از آن در باره تشکیل احزاب بر پایه پایگاه مشخص اجتماعی، بیش از آن در باره ضرورت آموزش و ارتقای فرهنگ مدنی، بیش از در باره ضرورت توسعه و رونق اقتصادی سخن گفتهایم، اما ظاهرا خود به عنوان عامل هر نوع تحول اجتماعی تلاشی در جهت اخلاق دمکراتیک برنداشتهایم.
گمان میکنم که بدون انسانهای دمکرات نمیتوان بنای یک نظام سیاسی دمکراتیک را استوار کرد و اگر دمکرات شدن انسانها را به تحقق شرایط دمکراتیک موکول کنیم، به نظرم وعده سر خرمن دادهایم.
در اینجا منظورم البته توده مردم نیست که تا حد زیادی متاثر از شرایط و فرهنگ حاکم و مسلطند، بلکه نخبگانی است که خود را فراتر از ساختارهای تحمیلی محیط پرورش میدهند.
به هر حال میدانیم که انسان دمکرات کسی نیست که دائم از حق و حقوق دیگران برای اظهار نظر و بهره مندی از مواهب تمدن جدید دم میزند، بلکه کسی است که در عمل، درجهای از مدارا و نرمش در مقابل ایدهها و رفتار دیگرانی که یا مثل او نمیاندشند و عمل نمیکنند و یا اینکه در این دو زمینه مخالف و متضاد اویند، نشان دهد.
اینک خود بنگرید به بحثهایی که بین ما ایرانیان در دنیای مجازی اینترنت در جریان است! چند در صد این بحثها به گفتگوی دو انسان دمکرات منش و مدارا طلب شباهت دارد؟
در بحثهای جاری گاهی بازار اتهام چنان گرم و پرحرارت است که آدمی میاندیشد آیا واقعا تفاوتی ماهوی بین نیروهای دمکراسی خواه ایران با مخالفان نظری آنها وجود دارد؟
کسانی که هنوز بر مسند هیچ مقامی ننشستهاند، بر سر موضوعات تئوریک ونظری و یا میراث تاریخی فلان جریان سیاسی بدترین دشنامها را بی هیچ ملاحظهای نثار هم میکنند، وقتی که به مقامی دست یابند و بر سر مسائل عینی و راهبردهای عملی به هم اختلاف کنند، چه خواهند کرد؟
ما باید بسیار ساده باشیم و یا بخواهیم خویش را بفریبیم اگر بگوییم که اینها تنها جدالهای لفظی است و اگر دمکراسی حاکم شود، این نوع دعواها از راه مسالمتآمیز و به خیر و خوشی پایان مییابد.
من چنین باوری ندارم. با این فرهنگ و اخلاقی که ما داریم اگر هم روزی تقی به توقی خورد و اوضاع طبق میل دمکراسی خواهان عوض شد، تازه اول نزاعهای بی پایان نظری و عملی و ایجاد بی ثباتی دائمی در کشور است تا خلقی از رفتارمان به تنگ آیند و مرد مقتدری را بجویند که به این نزاعهای بی حاصل و پرهزینه پایان دهد و امور زندگیشان را به سامان آورد.
در این باره باز هم خواهم نوشت.