هفته پش، در یک حرکت سازماندهی شده، صدو پنجاه نفر بسیجی به دفتر کار شیرین عبادی یورش برده واو را متهم به حمایت از اسرائیل کردند. خشم تظاهرکنندگان چنان بود که گویی شیرین عبادی نقشه حمله به نوار غزه را طراحی کرده بود. آنها بر در و دیوار محل کار شیرین عبادی، که برخلاف ادعایشان، پیش از حمله به غزه را صریحا محکوم کرده بود، نوشتند که وی مزدور خارجی است! همان نمایش تکراری که ما را به یاد دوران پس از انقلاب می اندازد که برای سرکوب و از میان بردن حریفان، دگر اندیشان، و گروههایی که چه بسا خود در شکل گیری انقلاب سهمی داشتند، از همین روشها استفاده می کردند.
به قول هگل تاریخ دو بار تکرار می شود. بار اول تراژیک و بار دوم کمیک است. تراژدی اول از چماقداران 1357 آغاز و با صحنه گردانی خلخالی ها و لاجوردیها به قتل عام سال 1367 منتهی شد. سپس این جریان، در ادامه پروژه لباس شخصی ها و قتل های زنجیره ای که با نام انصار حزب الله ها و سعید امامی ها گره خورده بود، زیر زمینی شد. به همین دلیل صحنه گردانان، در آن زمان موقتا به دخمه ها پناه برده و در انتظار فرصت بازگشت به قدرت نشستند. فرصتی که با آمدن احمدی نژاد فراهم آمد. آن گاه، دوران جدید آغاز شد.
تراژدی اول انقلاب این بار به شکل کمدی تکرار می شود. شبه نظامیان در قالب گردانهای استشهادی، کفن پوشان به سمت فرودگاه می روند. این صحنه نیزبه شکل دیگری تکرار وقایع دوران اول انقلاب در دانشگاهها است. همچنین ماجرای اشغال سفارت آمریکا در ابتدای انقلاب نیز، به شکل یورش کمدی به سفارتخانه های اردن و عربستان و مصر تکرار می شود. یورشی که رهبرانش آنرا انقلاب سوم می نامند.
همه می دانند که رهبران انقلاب سوم، نظامی های وابسته به اصولگرایان جدید هستند، که شاید بتوان برای توصیف عملشان، به جای واژه “انقلاب”، از واژه “کودتای نرم علیه مردم ایران” استفاده نمود. کودتائی که صدای پای آن شنیده می شود. و صحنه گردانان آن با تبلیغ بر خطر انقلاب مخملین سعی بر انحراف افکار عمومی از کودتای واقعی دارند. اگر چه سعید امامی مرده است، اما هنوز آمران قتلهای زنجیره ای زنده اند، تا در فرصت بوجود آمده ناشی از شکست پروژه اصلاحات، کار نیمه تمام قبلی را فیصله بخشند و حکومت تک صدایی مطلقه را بر ایران مستقر نمایند.
نهادهای جامعه مدنی، حقوق بشری و جنبشهای اجتماعی تاکنون پایگاه های مقاومت در برابر طرح فوق بوده اند. خانم شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، که هدف این حملات از نوع جدید قرار گرفته است، از جمله چهره های شناخته شده این نهادها است. به ویژه با توجه به نقش خانم عبادی در “کانون مدافعان حقوق بشر” و “کمیته انتخابات آزاد، سالم و عادلانه”، اهداف این یورش بیش از پیش معلوم می شود. ظاهرا، هرگروهی که وضعیت دموکراسی و حقوق بشر را رصد کرده و در سطح بین المللی گزارش می دهد، باید خاموش شود تا دست حکومت برای نقض گسترده تر حقوق مردم ایران بازتر شود.
اکنون یک بار دیگر به تجربیات 30 سال گذشته نگاهی بیفکنیم. 4 سال گذشته تکرار کمدی دوران اول انقلاب است. ولی نتیجه این کمدی خنده دار نخواهد بود. صدای پای نظامیان که صحنه گردان نمایش اخیر هستند، طنین فاجعه ای است که چه بسا پیامدهای آن برای کشور ایران مصیبت بار تر از مجموعه فجایعی باشد که در سه دهه پس از انقلاب بر سر کشور ما ایران آمده است. خطر آن است که حاکمیت که بشدت مشروعیت خود را در میان کلیه اقشار اجتماعی از دست داده، دست به اقدامات کور و جنون آمیزی زند که شیرازه کشور را از هم پاشیده شود و نه تنها آزادی، که استقلال و امنیت هم در معرض خطر جدی قرار بگیرد.
اما بدون شک، فعالان حقوق بشر ایران از این اقدامات سرکوب گرانه به سلامت عبور کرده و با تجربیات بدست آمده مرحله گذار به دمکراسی را طی خواهند نمود. چرا که قرائن نشان می دهد تمام تحرکات اخیر ناشی از ضعف و سردرگمی حکومت در برابر موج دمکراسی خواهی در ایران است. موجی که هیچ سدی نمی تواند آنرا متوقف کند.