تراژدی یک یورش کمیک ‏

فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر

هفته پش، در یک حرکت سازماندهی شده، صدو پنجاه نفر بسیجی به دفتر کار شیرین عبادی یورش برده واو را ‏متهم به حمایت از اسرائیل کردند. خشم تظاهرکنندگان چنان بود که گویی شیرین عبادی نقشه حمله به نوار غزه را ‏طراحی کرده بود. آنها بر در و دیوار محل کار شیرین عبادی، که برخلاف ادعایشان، پیش از حمله به غزه را ‏صریحا محکوم کرده بود، نوشتند که وی مزدور خارجی است! همان نمایش تکراری که ما را به یاد دوران پس از ‏انقلاب می اندازد که برای سرکوب و از میان بردن حریفان، دگر اندیشان، و گروههایی که چه بسا خود در شکل ‏گیری انقلاب سهمی داشتند، از همین روشها استفاده می کردند. ‏

به قول هگل تاریخ دو بار تکرار می شود. بار اول تراژیک و بار دوم کمیک است. تراژدی اول از چماقداران ‏‏1357 آغاز و با صحنه گردانی خلخالی ها و لاجوردیها به قتل عام سال 1367 منتهی شد. سپس این جریان، در ‏ادامه پروژه لباس شخصی ها و قتل های زنجیره ای که با نام انصار حزب الله ها و سعید امامی ها گره خورده ‏بود، زیر زمینی شد. به همین دلیل صحنه گردانان، در آن زمان موقتا به دخمه ها پناه برده و در انتظار فرصت ‏بازگشت به قدرت نشستند. فرصتی که با آمدن احمدی نژاد فراهم آمد. آن گاه، دوران جدید آغاز شد.‏

تراژدی اول انقلاب این بار به شکل کمدی تکرار می شود. شبه نظامیان در قالب گردانهای استشهادی، کفن پوشان ‏به سمت فرودگاه می روند. این صحنه نیزبه شکل دیگری تکرار وقایع دوران اول انقلاب در دانشگاهها است. ‏همچنین ماجرای اشغال سفارت آمریکا در ابتدای انقلاب نیز، به شکل یورش کمدی به سفارتخانه های اردن و ‏عربستان و مصر تکرار می شود. یورشی که رهبرانش آنرا انقلاب سوم می نامند. ‏

همه می دانند که رهبران انقلاب سوم، نظامی های وابسته به اصولگرایان جدید هستند، که شاید بتوان برای ‏توصیف عملشان، به جای واژه “انقلاب”، از واژه “کودتای نرم علیه مردم ایران” استفاده نمود. کودتائی که ‏صدای پای آن شنیده می شود. و صحنه گردانان آن با تبلیغ بر خطر انقلاب مخملین سعی بر انحراف افکار عمومی ‏از کودتای واقعی دارند. اگر چه سعید امامی مرده است، اما هنوز آمران قتلهای زنجیره ای زنده اند، تا در ‏فرصت بوجود آمده ناشی از شکست پروژه اصلاحات، کار نیمه تمام قبلی را فیصله بخشند و حکومت تک صدایی ‏مطلقه را بر ایران مستقر نمایند. ‏

نهادهای جامعه مدنی، حقوق بشری و جنبشهای اجتماعی تاکنون پایگاه های مقاومت در برابر طرح فوق بوده اند. ‏خانم شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، که هدف این حملات از نوع جدید قرار گرفته است، از جمله چهره ‏های شناخته شده این نهادها است. به ویژه با توجه به نقش خانم عبادی در “کانون مدافعان حقوق بشر” و “کمیته ‏انتخابات آزاد، سالم و عادلانه”، اهداف این یورش بیش از پیش معلوم می شود. ظاهرا، هرگروهی که وضعیت ‏دموکراسی و حقوق بشر را رصد کرده و در سطح بین المللی گزارش می دهد، باید خاموش شود تا دست حکومت ‏برای نقض گسترده تر حقوق مردم ایران بازتر شود. ‏

اکنون یک بار دیگر به تجربیات 30 سال گذشته نگاهی بیفکنیم. 4 سال گذشته تکرار کمدی دوران اول انقلاب ‏است. ولی نتیجه این کمدی خنده دار نخواهد بود. صدای پای نظامیان که صحنه گردان نمایش اخیر هستند، طنین ‏فاجعه ای است که چه بسا پیامدهای آن برای کشور ایران مصیبت بار تر از مجموعه فجایعی باشد که در سه دهه ‏پس از انقلاب بر سر کشور ما ایران آمده است. خطر آن است که حاکمیت که بشدت مشروعیت خود را در میان ‏کلیه اقشار اجتماعی از دست داده، دست به اقدامات کور و جنون آمیزی زند که شیرازه کشور را از هم پاشیده شود ‏و نه تنها آزادی، که استقلال و امنیت هم در معرض خطر جدی قرار بگیرد. ‏

 

اما بدون شک، فعالان حقوق بشر ایران از این اقدامات سرکوب گرانه به سلامت عبور کرده و با تجربیات بدست ‏آمده مرحله گذار به دمکراسی را طی خواهند نمود. چرا که قرائن نشان می دهد تمام تحرکات اخیر ناشی از ‏ضعف و سردرگمی حکومت در برابر موج دمکراسی خواهی در ایران است. موجی که هیچ سدی نمی تواند آنرا ‏متوقف کند. ‏