تابستان 1988 زمانی که انقلاب ایران در آستانه ده سالگی و جنگ خانمان برانداز با عراق رو به پایان بود، حکومت ایران حدود پنج هزار تن از زندانیان سیاسی را کشت. جزئیات این رخداد به خوبی شناخته شده نیست. بخشی از آن به دلیل تلاش های شتایان ایران برای اطمینان از ناشناخته ماندن آن و بخشی دیگر به این دلیل که حوادث دیگری در آن زمان در حال وقوع بود. اتحاد جماهیر شوروی از ماه می آن سال مشغول عقب نشینی از افغانستان بود و یک سال پس از آن دیوار برلین فرو ریخت. برپایی دادگاهی در لندن کوششی است برای پر کردن شکاف ها، گوش سپردن به شهادت بازماندگان آن تصفیه و وابستگان آن هایی که از دست رفتند.
کشتار با فتوای صادر شده از سوی آیت الله خمینی – اولین روحانی که به رهبری ایران رسید - صورت گرفت. بی وقفه و موثر به کار افتاد. زندانی ها ، شامل زنان و نوجوانان را سوار بر کامیون هائی می کردند و در گروه های پنج یا شش نفری با فاصله نیم ساعته ، در تمام طول روز بر فراز جرثقیل یا تیر دار زده می شدند . باقی با تیرهای جوخه آتش از پای در آمدند. کسانی که اعدام نشدند مورد شکنجه قرار گرفتند. قربانی ها شامل روشنفکران، دانشجویان ( دانش آموزان) ، چپ ها ، اعضای سازمان مجاهدین ایران ، دیگر احزاب اپوزیسیون و اقلیت های نژادی و مذهبی بودند.
بر اساس گزارشی که توسط “عفو بین الملل” – یک نهاد مستقل غیردولتی – در سال 1990 منتشر شد، در اصل بسیاری از قربانیان به جرم فعالیت های غیر خشونت آمیز نظیر پخش اعلامیه یا جزوات، حضور در تظاهرات و یا جمع آوری کمک مالی برای خانواده زندانی ها، کشته شدند.
دادگاه لندن ، که جایگاه حقوقی ندارد، در مجموع شهادت 60 شاهد را خواهد شنید. آن ها از کشورهای مختلف آمده اند، از تبعیدگاه هایشان. برخی خواسته اند هویت شان اعلام نشود چرا که نسبت به امنیت بستگانشان که همچنان در ایران هستند، بیمناک اند.آنان زندان ها را به گونه ای توصیف می کنند که شکنجه کردن امری عادی است. گاهی برای تخلیه اطلاعات، گاه برای به دست آوردن نام های تازه ای از مخالفان نظام و دستگیری آن ها و بعضی وقت ها هم برای وادار کردن زندانی ها به توبه و انکار علنی وابستگی های مذهبی و سیاسی و ابراز نفرت از عقاید خود.
یکی از شاهدان گفته یک نفر از هم سلولی هایش ، پسری شانزده ساله، هر شب مورد تجاوز پاسداران قرار می گرفته است. سیاوش دانشور که در سال 1982 به جرم عضویت در حزب کومله کردستان دستگیر شده، ا زیر زمین بندهای عمومی زندان اوین را تشرح می کند که در تمامی ساعات صدای ناله و فریاد زندانیان تحت شکنجه از آن به گوش می رسیده است. او می گوید: “تابوت هایی هم داشتند که زندانی ها برای دو، سه ، پنج ماه یا بیشتر در آن می ماندند.” رحمان درد کشیده که در شانزده سالگی به دلیل شعار نویسی علیه جنگ بازداشت شده، هشت سال را در حبس به سر برده است ، شامل سه سال زندان انفرادی .” 24 ساعت تاریکی بود، باید در همان فنجانی که چای می نوشیدم ادرار می کردم “. او می گوید: “برای همه عمر روح و جسمم رنج خواهد کشید.”
این شهادت ها که همزمان به انگلیسی ترجمه شده است ، گواه آن چیزی است که تاکنون در باب اعدام ها می دانیم. در سال 2001 ، آیت الله منتظری، قائم مقام پیشین آیت الله خمینی ، خاطراتش را منتشر کرد که جزئیاتی در باب کشتار 1988 را در برداشت، شامل کپی از فتوای آیت الله خمینی که حکم به اعدام همه مجاهدین خلق به عنوان “دشمنان خدا” و تمام چپ ها به مثابه “مرتد از اسلام” داده بود. اریک دیوید، استاد حقوق بین المللی در دانشگاه بروکسل می گوید: “میان تمام شهادت ها ارتباطی به چشم می خورد. همه ان ها داستان مشابهی را تصدیق می کنند که با چیزی که تاکنون می دانستیم همخوانی دارد.”
ایران خیل عظیمی از زندانیان سیاسی را در طی دهه هشتاد کشت، با این حال افزایش غیر منتظره کشتار در سال 1988 از چه رو بود؟
شهادت شاهدان حاکی از این است که رژیم نگران شمار زیادی از زندانیان سیاسی غیر تواب بود که قرار بود پس از پایان جنگ با عراق آزاد شوند. پس تصمیم گرفت که زندان هایش را از عناصر دردسرساز به خیال خود پاک کند، یک بار برای همیشه.
شاهدان روایت می کنند چطور در ماه های پیش از کشتار، جداگانه بر اساس عقاید سیاسی و مذهبی شان به بازجویی رفتند و از آن جا به زندان های مختلف منتقل شدند. پس از آن یکی یکی به دادگاه های موقت که توسط یک قاضی روحانی، مدعی العموم و نماینده وزارت اطلاعات اداره می شد فراخوانده شدند. از آن ها پرسیده می شد: “آیا مسلمان هستید، نماز می خوانید، گرایش سیاسی تان چیست؟ و آیا به خطای اعتقادات و فعالیت های مذهبی تان اعتراف می کنید؟” اگر پاسخ ها دادگاه را راضی نمی کرد، ان ها را برای اعدام می فرستادند. اغلب آن ها هیچ نمی دانستند چرا به چوبه دار حواله داده می شوند. یکی از شاهدان به کمیسیون گفته است که یکی از روحانیون پسرش را روی پایش نشانده بود. پسر کوچولو گفته است: “بابا جان، خواهش می کنم این یکی را هم اعدام کن.”
خانواده ها ماه ها پس از وقوع کشتار قربانیان، از مرگ آن ها اگاه شدند و هرگز به آنان گفته نشد اجساد عزیزانشان در کجا دفن شد. لادن بازرگان می گوید “چهار ماه بعد از مرگ برادرم، پدرم به زندان اوین فراخوانده شد و به او گفتند پسرش مرتد بوده است و نه جایی در این جهان داشته و نه برایش در ان دنیا جایی متصور خواهد بود.”
دادگاه لندن که از پشتیبانی مشتاقانه اسقف اعظم دزموند توتو [اسقف آفریقای جنوبی و مبارز مشهور حقوق بشر و همپای نلسون ماندلا] برخوردار است، قدرت اجرائی ندارد. جلسه بعدی دادگاه در لاهه و در اواخر اکتبر تشکیل خواهد شد. حاضران معتقدند دادگاه نگرانی چندانی هم برای کسانی که در کشتار دست داشتند ایجاد نخواهد کرد اما دست کم مرهمی خواهد بود بر زخم خانواده های قربانیانی که اغلب فراموش شده اند. آن هم در تابستانی که حدود یک ربع قرن از وقوع فاجعه می گذرد.
منبع : هفته نامه اکونومیست