آقای سخنگو! تا آنجا که ما مطلعیم

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

حسن قشقاوی سخنگوی وزارت خارجه ایران در پاسخ به پرسش خبرنگاری که نظر او را در باره اختصاص ‏جایزه یک میلیون دلاری برای ترور حسنی مبارک رئیس جمهور مصر از سوی برخی محافل ایرانی جویا شده ‏بود، گفته است: شما “مطلعید” که جریان اطلاع رسانی و اظهار نظر و افکار در جامعه ایران از آزادی ‏برخوردار است، لیکن…..‏

بر خلاف نظر سخنگوی محترم تا آنجا که ما “مطلعیم” اظهار نظر در جامعه ایران مطلقا واجد ویژگی‌هایی ‏نیست که ایشان ذکر کرده‌اند، بنابراین بهتر بود برای توجیه تعیین جایزه برای سر حسنی مبارک از طرف ‏برخی محافل، فکر دیگری می‌کردند.‏

در ضمن بسیار بعید است که مصری‌ها توجیه سخنگوی محترم وزارت خارجه در تعیین جایزه برای سر ‏رئیس دولتشان را بپذیرند، چرا که اگر مورد مشابهی از سوی محافل مصری برای رئیس دولت ایران پیش ‏آمده بود، قطعا سخنگوی وزارت خارجه ایران توجیه مشابهی از سوی همتای مصری خود را به دو علت ‏واضح نمی‌پذیرفت. علت نخست اینکه در مصر نیز از آن آزادی اظهار نظری که آقای قشقاوی برای ایران ‏ذکر کرده‌اند چندان خبری نیست گر چه در برخی موارد بسیار بهتر از ایران است، علت دوم هم اینکه تعیین ‏جایزه برای کشتن و اعدام سران دولت‌های دیگر چه ربطی به آزادی اظهار نظر و فکر و جریان اطلاع ‏رسانی دارد؟

در واقع اگر سخنگوی وزارت خارجه مصر از آقای قشقاوی بپرسد که دولت ایران اخیرا یک سازمان ‏دانشجویی را به دلیل صدور بیانیه‌ای مخالف دیدگاه رسمی جمهوری اسلامی در مورد فجایع غزه تحت ‏بیشترین فشارهای تبلیغاتی دولتی قرار داده و روزنامه کثیرالانتشاری را به علت چاپ ناخودآگاهانه بخشی از ‏این بیانیه به محاق توقیف فرو برده است، پس وی از کدام جریان اطلاع رسانی آزاد در ایران سخن می‌گوید، ‏وی چه پاسخی خواهد داد؟

افزون بر این، چنانچه مقام مصری به آقای قشقاوی یادآوری کند که اگر در آن کشورهایی که واقعا جریان ‏اطلاع رسانی و اظهار نظر و فکر آزاد است، یک گروه یا نهاد شبه حکومتی برای سر رئیس دولت ایران ‏جایزه تعیین کند، آیا سخنگوی وزارت خارجه ایران توجیه مقام‌های آن کشور با استدلالی از نوع آنچه وی ‏مطرح کرده است، خواهد پذیرفت؟

این نوع مسائل نشان می‌دهد که با گذشت نزدیک به 30 سال از پیروزی انقلاب، هنوز “دولت” به مفهوم فنی ‏آن در جامعه ایران جا نیفتاده و رفتار حاکمان در قالب لوازم و ضروریات یک دولت نمی‌گنجد.‏

در واقع، برخی محافل حاکم خود را گروهی انقلابی فرض می‌کنند و از این جهت به تقیداتی که یک دولت ‏مجبور به رعایت آنهاست، خود را پایبند نمی‌بینند.‏

اثبات آنچه گفتم چندان دشوار نیست. روزانه نگاهی به خبرها و تحلیل‌های کیهان بیاندازید! آیا این روزنامه ‏مایملک بخش خصوصی است یا سخنگوی جناحی قدرتمند در حکومت؟

مقام‌های ایرانی هیچگاه حاضر نیستند که تکلیف همین مساله ابتدایی را روشن کنند و گویا تمایل دارند که در ‏هر کجا که لازم بود این روزنامه را مستقل از دولت و حکومت نشان دهند و هر جا که مصلحت بود، آن را ‏تریبون و سخنگوی بخش قدرتمندی از نیروی حاکم معرفی کنند.‏

اما روشن است که کیهان چه از نگاه محافل داخلی و از چه از منظر دولت‌های خارجی، تربیون رسمی ‏حکومت تلقی می‌شود و تمام مطالب آن به پای مواضع نظام نوشته می‌شود و بی‌هوده نیست که اکثر استنادات ‏رادیو اسرائیل برای معرفی سیاست‌های نظام ایران مستند به نوشته‌ها و سرمقاله های روزنامه کیهان است.‏

وقتی که روزنامه‌ای با ادعای تبیین مواضع نظام حکم حمله به منافع این کشور و آن کشور را صادر می‌کند، ‏چه چهره‌ای از آن نظام در سطح عالم ترسیم می‌کند؟

آیا مقام‌های دولتی نیز طرح چنین سیمایی از نظام حاکم را در سطح بین‌المللی می‌پسندند؟ اگر می‌پسندند پس ‏چرا در مواجهه با اعتراض دولت‌های دیگر از این نوع مطالب فاصله می‌گیرند و اگر نمی‌پسندند، آیا لازم ‏نیست یک بار و برای همیشه نسبت دولت، حکومت و نظام را با چنین رسانه‌ای به طور رسمی روشن کنند تا ‏دیگران به اشتباه نیفتند؟

جز این مورد، متاسفانه روزنامه کیهان تهمت و فحاشی را به فرهنگ رایج سیاسی در ایران تبدیل کرده است، ‏پدیده‌ای که هر چند ما بخواهیم آن را نادیده بگیریم، تاثیر خود را بر فضا می‌گذارد و فرهنگی بسیار ناپسند را ‏در محافل سیاسی ایران بازتولید می‌کند.‏

در واقع کیهان به عنوان یک رسانه با مصونیت کامل، اجازه هر نوع تفکر مستقل از مطبوعات ایران را از ‏طریق تهدید و تهمت گرفته و همه آنها را به سمتی که علاقمند است، سوق می‌دهد.‏

برای نمونه به همین فاجعه غزه بنگرید. کیهان جز اینکه روزانه دوز بدگویی خود را علیه برخی سران عرب ‏و مقام‌های اسرائیلی بالاتر ببرد و هر روز صفات سبعانه‌تری به آنها نسبت دهد و در عین حال، نوشته‌های ‏دیگر رسانه‌های داخلی را رصد کند که مبادا در این مسابقه کلامی از آن عقب مانده باشند و گرنه عامل و یا ‏حامی رژیم صهیونیستی معرفی شوند، برای مردم بینوای غزه چه کرده است؟

اگر کار دنیا به فحش و بدزبانی سامان می‌یافت و این مساله گرهی از کار مردم غزه می‌گشود که خود آنان هم ‏زبان داشتند و از این طریق مشکل خود را حل می‌کردند!‏

من به مقام های جمهوری اسلامی توصیه می‌کنم که اجازه دهند ما ایرانیان هم مثل بسیاری از ملت‌های دیگر ‏در باره تحولات جهان و منطقه و ایران بیاندیشیم و نتیجه اندیشه مان را در سطح جامعه طرح کنیم. این روش ‏گر چه ممکن است مثل نوشته‌های کیهان که هر فاجعه‌ای در دنیا را به نفع نظام جمهوری اسلامی تفسیر ‏می‌کند، آرامش خیال برخی از مسئولان را به هم بزند، اما نتیجه آن به واقع بینی و حرکت در مسیرهای کم ‏خطر منجر می‌شود.‏

فاجعه غزه و اذعان مقام‌های عالی رتبه به اینکه دست ایران برای کمک به آن منطقه بسته است، خود باید ‏زمینه‌ای فراهم کند که چشم‌های ما را به روی واقعیات اطرافمان بگشاید. چشم ما به روی واقعیات از طریق ‏فحش‌های کیهان و تکرار مداوم آنها از سوی دیگران گشوده نمی‌شود. این رسانه به واقع خاکستر در چشم همه ‏می‌پاشد. چشم ها فقط در یک فضای آزاد که امکان طرح همه فکرها و نقدها باشد، واقعیات را می‌بینند. خداوند ‏جهان را چنین آفریده است.‏