پرسپولیس؛ قصه بلوغ در ایران

نویسنده

marjansatrapi478.jpg

آنجلا دونالد


در زمانی که دولت ایران بر سر برنامه هسته ای خود در بن بست غرب گرفتار آمده است، کارگردان فیلم پرسپولیس می گوید فیلم او یادآور این نکته است که ایرانیان درست مانند سایر اعضای بشر هستند.


مرجان ساتراپی در مصاحبه ای در کافه ای در شهر ساحلی کن فرانسه گفت: “آنچه ما می خواستیم بگوییم این است که اگر این آدم ها شما را می ترسانند، دقیق تر نگاه کنید: آنها پدر مادر دارند، آنها معشوق دارند، امید دارند، قصه دارند. تنها تفاوت واقعی در این دنیا میان احمق ها و غیر احمق هاست.”


ساتراپی می گوید فیلم او در مورد یک نوجوان عادی است که پس از انقلاب اسلامی 1979 تازه به بلوغ می رسد. این فیلم برگرفته از رمان های مشهور تصویری اواست. پرسپولیس که اولین فیلم کارگردانی شده توسط ساتراپی است، کاندیدای جایزه برتر جشنواره فیلم کن است.


ساتراپی می گوید: “پرسپولیس درست همان اندازه که فیلمی در مورد بلوغ است، یک فیلم طنز در مورد غلبه بر ترس هایی چون سرکوبگری دولت تندروی ایران و بمباران دائمی جنگ ایران و عراق است.”


مقامات ایران با ارسال نامه ای به سفارت فرانسه در تهران، در مورد حضور این فیلم در جشنواره کن اعتراض کردند. در این نامه آمده است: “بعضی از بخش های پرسپولیس چهره غیرواقعی دستاوردها و نتایج انقلاب شکوهمند اسلامی را نشان می دهد.”

اما ساتراپی می گوید: “من هیچ نظری ندارم جزء اینکه می گویم فیلم را ببینید. من هرگونه انتقاد، اعتراض و نقطه نظری را می پذیرم. نگرش تک بعدی هیچوقت خوب نیست، حتی اگر مال خودتان باشد.”


وینسنت پارانود هنرمند و نقاش کتاب های مصور و همکار کارگردان ساتراپی در این فیلم می گوید: “ساتراپی نه دیدگاه یک مورخ، بلکه یک دیدگاه شخصی دارد. به این خاطر است که ما اینقدر جذب داستان می شویم.”


پرسپولیس که یک انیمیشن سیاه و سفید تخیلی است، با مرجانه که یک بچه استثنایی است و گفتگوهای خیالی با خدا و کارل مارکس دارد، آغاز می شود. او در عالم خیال خود را یک پیامبر می بیند و به روزی فکر می کند که “آنقدر بزرگ شده است که پاهایش را بتراشد.”


والدینش [که کاترین دنوو و سیمون اکبریان به جای انیمشن آنها سخن گفته اند] در تظاهرات مردمی که شاه سرکوبگر را سرنگون کرد، دستگیر می شوند. ناگهان زندانیان سیاسی از جمله دایی مرجانه از زندان آزاد می شوند. قصه های پرواز دایی به اتحاد جماهیر شوروی و دستگیری او در راه بازگشت به ایران مرجانه را تحت تأثیر قرار می دهد.


اما این امید خیلی طول نمی کشد. وقتی رژیم اسلامی به قدرت می رسد، مدرسه مرجانه می خواهد که دخترها روسری به سر کنند. مهمانی های والدینش در حالی مخفی برگزار می شود که همه مهمان ها مشروبی را می نوشند که از انگور له شده داخل وان حمام درست شده است. دایی او دوباره زندانی می شود و مرجانه در یک صحنه دلخراش او را ملاقات می کند.


مرجانه مثل یک نوجوان عادی طغیان می کند. او ژاکتی را که روی آن نوشته است “پانک نمرده است” با یک روسری به تن می کند. وقتی به بازار سیاه می رود تا سی دی بخرد، دست فروش ها نوارها را زیر کت هایشان پنهان می کنند و اسم سی دی های خواننده ای به نام “مایکل جکسون” را جار می زنند که هرگز به آهنگ هایش گوش نکرده اند.

در نهایت پدر و مادر مرجانه که نگران امنیت دختر بی پروایشان هستند، او را به مدرسه ای در وین می فرستند و این صحنه از فیلم با دلشکستگی مرجانه توسط یک اتریشی متقلب تمام می شود.


ساتراپی که اکنون 37 ساله است، بالاخره به فرانسه نقل مکان کرد، به مدرسه هنر رفت و چهار جلد پرسپولیس را نگاشت. به رغم همه مشکلات زندگی در ایران، او اندوه همه یادگار هایی را می خورد که در ایران به جا گذاشته است.


در فیلم پرسپولیس مرجانه در حالیکه گریه می کند، سیگار می کشد و هواپیماهایی را که عازم تهران هستند، تماشا می کند و یک روز را در فرودگاه اورلی پاریس به سر می برد.